gallerybanoo

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

دل خواسته ها


    کویــــــــــر

    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    کویــــــــــر Empty کویــــــــــر

    پست من طرف catuyoun السبت يوليو 03, 2010 3:19 pm

    غولــــک و پـــــــری



    تقدیم به مهربانترین خواهر دنیا

    تا همیشه و همچنان



    از ورای نور آمد

    لبخند زنان

    پری مهربان شهر

    شاخه های مهربانی

    را در فضای غمگین

    دریاچه شور با خود داشت .



    چشمانش به شادی خندید

    پری مهربان شهر

    آغوش گشود بی دریغ

    بر غولک تشنه

    که طرح بیابان بر سینه داشت

    زایر دلشده

    آمده از کویر



    لبخند زد پری مهربان شهر ما

    بلعید لبخندش را غولک گرد گرفته کویر

    پری کوچک خواند ، نواخت از عشق

    از شوق

    از مهربانی

    از ......



    غولک تشنه

    ای رهروی بیابان

    همنوا با اشتران

    صدایت می کند کویر

    پری کوچک مهربان

    مهربانانه می خواهدت آب

    تا در آغوش تنهایی اش

    بیاسایی نرم ......



    غولک تشنه در کویر

    پری مهربان در آب

    عشق آویخته به چارچوب فراموشی

    نیمکت تنها ...... همچنان تنها



    کویــــــــــر

    آذر 88 - اهواز
    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    کویــــــــــر Empty رد: کویــــــــــر

    پست من طرف catuyoun السبت يوليو 03, 2010 3:21 pm

    سالها گذشت ملکه برفی من ....


    باور نمی کنم این همه سال گذشته باشد همانطور که باور نمی کنم رفتنم را ........

    چطور گذشت ؟ چگونه گذشتم ؟ چگونه گذشتم از تو که همه ی من بودی ؟ ......

    گفتی باشم . بودم اما نه با تو . این بدتر از نبودم بود .......

    سرد بود . خودت می دانی که چقدر سرد و خالی بود آن ماتمکده که شورآبش همه ی افتخار گرگهایش بود .....

    این نخل پیر طاقت سرما نداشت . طاقت غربت و غروبش نبود . آفتاب و آب می خواست این نخل تشنه ی گرما ......

    گفتم آب میخواهم برای پایم و آتش برای سرم . آنجا هست ولی اینجا بجز نفرت و دورویی چیزی نیست ....

    گفتی می آیم

    کجا می آیی ملکه برفی من ؟

    میایم به آنجا که آتشت سایه ی سرم باشد ای خورشید من

    تو گلوله ی برفی ملکه من . آب میشی . حیف میشی همه ی من

    فدای دلت . آب هم شوم در تو حل می شوم که دریای منی ........



    دریا بودم ملکه زیبای برفی من . دریا بودم اما کویرم کردند نامردمی که خوش نداشتند مردمی را . نمی شناختند و نمی شناسند عشق را . نمی شناختند و نخواهند شناخت تو را .... تو را که خلاصه عشق و کلام بودی در میانشان .....





    سالها از آن روز گذشته الهه ی من ..... سالها همچنان خواهد گذشت .... همینگونه سرد و باز ......

    هیچ نیمکتی به انتظار ما نیست ملکه برفی من . آنها حتی نیمکت مان را خوش نداشتند . همان نیمکت تنهای غمگین را ......

    همان نیمکتی که پری غمگینی داشت

    همان پری که نی لبکی در سینه داشت

    همان که قلبش را آرام آرام

    می نواخت در نی لبک

    همان پری که از آن ماتمکده گریخت تا در غربت آشیانه ای بسازد که در وطن نداشت .....

    نامردمان آن نیمکت را دزدیدند الهه ی من ..... شاید آن را به آتش سوختند ...... شاید ........



    سالها گذشت ملکه برفی من ..... سالها رفت اما تو در من هستی و می مانی تا طلوعی دیگر ..... تا آن روز که دو نیمه گمشده یکی شوند و نی لبک پری کوچک شاد ترین نوای آغاز باشد برای نخلی که سرما را خوش داشت و ملکه برفی زیبایی که می خواست همنشین آفتاب شود ........

    کویر

    ساعت دو و نیم صبح چهارشنبه

    نهم تیر 89 - اهواز

      مواضيع مماثلة

      -

      اكنون الخميس مارس 28, 2024 6:06 am ميباشد