gallerybanoo

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

دل خواسته ها


2 مشترك

    کتاب :"سطرها در تاريکي جا عوض مي کنند"

    padme
    padme
    Admin


    تعداد پستها : 447
    Age : 47
    Registration date : 2008-02-27

    کتاب :"سطرها در تاريکي جا عوض مي کنند" Empty کتاب :"سطرها در تاريکي جا عوض مي کنند"

    پست من طرف padme الأربعاء نوفمبر 19, 2008 5:39 pm


    سطرها در تاریکی جا عوض می کنند ...

    کتاب :"سطرها در تاريکي جا عوض مي کنند" 2my9m60

    سروده : گروس عبدالملکیان

    کتاب :"سطرها در تاريکي جا عوض مي کنند" Garousabdolmalekian
    padme
    padme
    Admin


    تعداد پستها : 447
    Age : 47
    Registration date : 2008-02-27

    کتاب :"سطرها در تاريکي جا عوض مي کنند" Empty رد: کتاب :"سطرها در تاريکي جا عوض مي کنند"

    پست من طرف padme الأربعاء نوفمبر 19, 2008 5:46 pm

    ده شعر کوتاه


    کتاب :"سطرها در تاريکي جا عوض مي کنند" 2zsnst1

    1

    به شانه ام زدی
    که تنهایی ام را تکانده باشی
    به چه دل خوش کرده ای ؟!

    تکاندن برف
    از شانه های آدم برفی ؟!



    2

    دزدی در تاریکی
    به تابلوی نقاشی خیره مانده است



    3

    صدای قلب نیست
    صدای پای توست
    که شب ها در سینه ام می دوی

    کافی ست کمی خسته شوی
    کافی ست بایستی



    4

    پرواز هم دیگر
    رویای آن پرنده نبود

    دانه دانه پرهایش را چید
    تا بر این بالش
    خواب دیگری ببیند



    ۵

    دریای بزرگ دور
    یا گودال کوچک آب
    فرقی نمی کند
    زلال که باشی
    آسمان در توست

    کتاب :"سطرها در تاريکي جا عوض مي کنند" 28ils8k

    6

    کلید
    بر میز کافه جامانده است
    مرد
    مقابل خانه جیب هایش را می گردد

    آینده
    در گذشته جا مانده است



    7

    موسیقی عجیبی ست مرگ.
    بلند می شوی
    و چنان آرام و نرم می رقصی
    که دیگر هیچکس تو را نمی بیند



    ۸

    فراموش کن
    مسلسل را
    مرگ را
    و به ماجرای زنبوری بیاندیش
    که در میانه ی میدان مین
    به جستجوی شاخه گلی ست



    9

    زیر این آسمان ابری
    به معنای نامش فکر می کند
    گل آفتابگردان!



    10


    گرگ
    شنگول را خورده است
    گرگ
    منگول را تکه تکه می کند...

    بلند شو پسرم !
    این قصه برای نخوابیدن است
    padme
    padme
    Admin


    تعداد پستها : 447
    Age : 47
    Registration date : 2008-02-27

    کتاب :"سطرها در تاريکي جا عوض مي کنند" Empty رد: کتاب :"سطرها در تاريکي جا عوض مي کنند"

    پست من طرف padme الأربعاء نوفمبر 19, 2008 5:47 pm

    باروتِ نم‌كشيده




    از همين ديروز بود



    كه هرچه آتش ديوانه شد



    ديگر



    آب، جوش نيامد.





    پرتقال‌ها



    خورشيدهاي بي‌شماري شدند



    كه صبح بر شاخه رسيدند



    و ماهياني كه در آسمان شنا مي‌كردند



    از دهانه‌ي غاري كه ما به آن ماه مي‌گوييم



    مي‌آمدند و مي‌رفتند







    انگار



    كسي قانون‌هاي جهان را عوض كرده بود.



    من ترسيدم



    و رازِ دوست داشتنت را



    مثل جنازه‌اي كه هنوز گرم است



    در خاك باغچه پنهان كردم



    به دنبال تو



    بر درها



    دَر زدم





    دريا باز كرد



    اسب‌ها چنان مي‌دويدند



    كه يالِ موج و موجِ يال



    شعر را به هم مي‌زد





    برگشتم



    و نقطه‌اي بيشتر برابرم نبود



    آنقدر دور شده‌ بودم



    كه زمين



    نقطه‌اي بيشتر نبود




    فكر كن



    در واگني باشي



    كه از قطار جدا مي‌شود



    و پايي را كه از ايستگاه برداشته‌اي



    بر خاكِ رُسِ كوير بگذاري



    چه كلماتي داشت



    اگر با دهانِ كفش‌هايت شعر مي‌گفتي!







    من اما



    بيشتر نگران عمر بودم



    تا نگران آب



    و نمي‌دانستم عمر، بدون آب



    از گلويم پايين نمي‌رود





    ***





    مي‌ترسم



    مي‌ترسم از اين خواب



    كه هر لحظه مرا دورتر مي‌برد



    و هرچه بيشتر شانه‌هايم را تكان مي‌دهي



    بيشتر خواب ساعتي را مي‌بينم



    كه در گورستان زنگ مي‌زند






    اين مطلب آخرين بار توسط padme در الأربعاء نوفمبر 19, 2008 5:54 pm ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
    padme
    padme
    Admin


    تعداد پستها : 447
    Age : 47
    Registration date : 2008-02-27

    کتاب :"سطرها در تاريکي جا عوض مي کنند" Empty رد: کتاب :"سطرها در تاريکي جا عوض مي کنند"

    پست من طرف padme الأربعاء نوفمبر 19, 2008 5:48 pm

    تن دادن


    و درد
    که این بار پیش از زخم آمده بود
    آنقدر در خانه ماند
    که خواهرم شد

    با چرک پرده ها
    با چروک پیشانی دیوار کنار آمدیم
    و تن دادیم
    به تیک تاک عقربه هایی
    که تکه تکه مان کردند
    پس زندگی همین قدر بود ؟
    انگشت اشاره ای به دوردست ؟
    برفی که سال ها
    بیاید و ننشیند ؟

    و عمر
    که هر شب از دری مخفی می آید
    با چاقویی کند
    ...
    ماه
    شاهد این تاریکی ست
    و ماه
    دهان زنی زیباست
    که در چهارده شب
    حرفش را کامل می کند
    و ماهی سیاه کوچولو
    که روزی از مویرگ های انگشتانم راه افتاده بود
    حالا در شقیقه هایم می چرخد

    در من صدای تبر می آید.
    آه ، انارهای سیاه نخوردنی بر شاخه های کاج
    وقتی که چارفصل به دورم می رقصیدند
    رفتارتان چقدر شبیهم بود

    در من فریادهای درختی ست
    خسته از میوه های تکراری

    من ماهی خسته از آبم
    تن می دهم به تو
    تور عروسی غمگین
    تن می دهم
    به علامت سوال بزرگی
    که در دهانم گیر کرده است.

    پس روزهایمان همین قدر بود؟

    و زندگی آنقدر کوچک شد
    تا در چاله ای که بارها از آن پریده بودیم
    افتادیم
    padme
    padme
    Admin


    تعداد پستها : 447
    Age : 47
    Registration date : 2008-02-27

    کتاب :"سطرها در تاريکي جا عوض مي کنند" Empty رد: کتاب :"سطرها در تاريکي جا عوض مي کنند"

    پست من طرف padme الأربعاء نوفمبر 19, 2008 5:56 pm

    فكر كن



    به باراني كه از پيراهنت مي‌گذرد




    از پوستت مي‌گذرد



    و از درون



    تو را غرق مي‌كند





    حالا



    تو مرد خسته‌اي هستي



    که کم کم بیشتر می شوی




    در خيابان‌ها مي‌دوي



    و لااقل هميشه چند دست



    براي گرفتنِ زخم‌هات كم داري







    در باران‌ها مي‌دوي و



    نمي‌داني



    خشم يك طپانچه‌ي خيس



    ديگر به هيچ دردي نمي‌خورد.







    آه، باروت نم‌كشيده‌ي من!



    پرندگان به آسمان رفته‌اند



    و خورشيد



    از هيزم پرندگان روشن است








    اين‌گونه‌است كه تنها مي‌شوم



    و تو را چون مِیداني از مين‌هاي خنثي نشده



    بغل مي‌كنم







    حالا



    مي‌توانيد يك دقيقه سكوت كنيد!



    .



    .



    .



    .





    مي‌توانيد



    سنگي بر اين شعر بگذاريد









    نامي بر آن ننويس!


    بگذار فكر كنند






    مردي



    با اين همه گلوله در سينه



    گريخته است
    padme
    padme
    Admin


    تعداد پستها : 447
    Age : 47
    Registration date : 2008-02-27

    کتاب :"سطرها در تاريکي جا عوض مي کنند" Empty رد: کتاب :"سطرها در تاريکي جا عوض مي کنند"

    پست من طرف padme الأربعاء نوفمبر 19, 2008 6:06 pm

    تیرهوایی بی خطر
    تو
    آسمان را کشتی !

    روز به سختی از زیر در
    از سوراخ کلیدها به درون آمد
    اگر دست من بود
    به خورشید مرخصی می دادم
    به شب اضافه کار !
    سیگاری روشن می کردم و
    با دود
    از هواکش کافه بیرون می رفتم...
    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    کتاب :"سطرها در تاريکي جا عوض مي کنند" Empty رد: کتاب :"سطرها در تاريکي جا عوض مي کنند"

    پست من طرف catuyoun الخميس أبريل 15, 2010 6:46 pm

    تصوير پردازي در مجموعه ي

    « سطرها در تاريكي جا عوض مي كنند »

    لیلا کردبچه
    مجموعه ي « سطرها در تاريكي جا عوض مي كنند » سومين مجموعه ي شعر گروس عبدالملكيان را مي توان ادامه ي طبيعي و البته غير منطقي مجموعه هاي قبلي اش دانست . ادامه ي طبيعي از آن جهت كه توقع مخاطب عامي كه توقع خواندن اشعاري در راستاي مجموعه هاي قبلي دارد را برآورده مي كند و غير منطقي از آن جهت كه توقع مخاطب خاصي كه انتظار خواندن اشعار متفاوت با مجموعه هاي پيشين دارد را ناديده مي گيرد .

    اين مجموعه را مي توان قابل پيش بيني ترين گام گروس عبدالملكيان پس از قدم هاي نخستينش ( پرنده ي پنهان و رنگ هاي رفته ي دنيا ) دانست . شايد در نظر مخاطب عام طبيعي ترين وجه ممكن اين باشد كه شاعر وقتي در مجموعه اي از پرنده هايي حرف مي زند كه در معده هاي ما پرواز مي كنند ( رنگ هاي رفته ي دنيا ) در مجموعه ي بعدي از نهنگي كه تبديل به شام مفصلي بر ميز مي شود سخن بگويد . يا وقتي شاعر جايي مي گويد :

    « دستي كه داس را برداشت / همان دستي است / كه يك روز / در خواب هاي مزرعه گندم كاشت » (پرنده ي پنهان / 14) جاي ديگري بگويد : « نديده اي ؟ / همان انگشت كه ماه را نشان مي داد / ماشه را كشيد » ( سطرها در تاريكي جا عوض مي كنند / 46 ) يا وقتي مي نويسد : « خود را از طنابي مي آويزي / كه سال ها پيش بر آن تاب خورده اي » (رنگ هاي رفته ي دنيا /39) بگويد : « در چاله اي كه بارها از آن پريده بوديم افتاديم »( سطرها در تاريكي جا عوض مي كنند/ 12) .

    اما به راستي تكليف مخاطب خاص چيست ؟ مخاطبي كه از مجموعه اي تازه انتظار حرفي تازه ، نگرشي تازه ، و پيامي تازه دارد . مخاطبي كه نمي خواهد اشعار كتاب هاي قبل را با تصاويري ديگر گونه بخواند و وقتي با اشعاري از اين دست روبرو مي شود حس مي كند وارد خانه اي قديمي شده كه مبلمان و پرده ها و قاب عكس هايش را عوض كرده اند . مبلمان ، پرده ها و قاب عكس هايي كه تصاوير رنگين مجموعه ي سطرها در تاريكي جا عوض مي كنند هستند .

    در اين نوشتار به بررسي تصاوير اين مجموعه از حيث محوريت ، استقلال و چگونگي آفرينش مي پردازيم .



    محوريت تصاوير :



    با وجوديكه شعر گروس عبدالملكيان طي سه مجموعه ي عرضه شده شعري انديشه محور معرفي شده ، اشعار تصوير محور او از لحاظ كميت نسبتي برابر با شعرهاي انديشه محور او دارند وحتي اگر وجود اشعار موفقي چون گردنبند ، پروانه ي غبار گرفته ، صداي پاي زهر و ....... در مجموعه اي هشتاد و پنج صفحه اي آن مجموعه را مجموعه اي انديشه محور و شاعر را شاعري انديشمند معرفي كند ، ديگر شعرهاي او كه فلسفه ي وجودي شان يك يا چند تصوير زيباست همچنان قابل بحث و بررسي اند .

    تقابل سنت و مدرنيته ، هراس از جنگ ، تنهايي انسان در دنياي مدرن ، مرگ ، تقدير ، نااميدي و.....مباني انديشه هايي هستند كه بر اغلب اشعار انديشه محور اين مجموعه سايه افكنده اند . مواجهه ي شاعر با محيط پيرامونش ، هنگامي كه نمي تواند با آن كنار بيايد و آن را بپذيرد ، مواجهه ي شاعر با عنصر جنگ وقتي براي ادامه اش هيچ دليل منطقي پيدا نمي كند ، دلگيري از زوال طبيعت ، گله مندي از تنهايي و از تقديري كه مثل قطاري يكطرفه انسان را به هرجا بخواهد مي برد كافيست تا شعر شاعر را سرشار از اندوهي گزنده كند .

    گروس عبدالملكيان در اين مجموعه ( در شعرهاي انديشه محور اين مجموعه ) همه جا بر فرديت خود تاكيد دارد ، جهان را از دريچه ي چشم خود مي بيند و با پيش فرض هاي ذهني خود آن را به نقد و داوري مي نشيند . مي توان گفت شاعر در اينگونه شعرها تدوين گر خوبي است و تصاوير كوچك را به گونه اي هنرمندانه در كنار هم قرار مي دهد تا در نهايت تصويري را بزرگتر را به نمايش بگذارد . در حقيقت او كانون هاي كوچكتري را حول يك محور بزرگتر مي گرداند . در اينگونه شعرها شاعر كمتر دغدغه ي زبان و فرم و تكنيك و آرايه هاي ادبي را داشته ، و يكدستي و رواني زبان اين قبيل شعرها نيز مديون همين تعادل و ميانه روي شاعر است ، چرا كه براي بيان انديشه اي پرورده ، زباني ساده و بي پيرايه را برمي گزيند و از افراط و تفريط هاي رايج در شعر امروز مي پرهيزد .

    اما در كنار شعرهاي انديشه محور گروس عبدالملكيان ، با اشعاري مواجهيم كه زمام اختيارشان را به دست تصاوير سپرده اند . شعرهايي كه در آنها با جريان آزاد تخيلي روبروييم كه منجر به از هم گسيختگي مبناي منطقي سطرها و تصاوير ، عدم انسجام كليت اثر و گريز از گزينش دستوري و نظم طبيعي جمله ها شده است . مانند شعر ( تن دادن ) كه تصاوير آن مصداق بارز عبارت « از هر دري سخني » هستند . به عنوان نمونه در اين شعر بندِ : « ماه / شاهد اين تاريكي است / و ماه / دهان زني زيباست ..... » ( سطرها در تاريكي جا عوض مي كنند / 10 ) بي مقدمه مي آيد و تصويرِ : « من ماهي خسته از آبم / تن مي دهم به تو ...... » (سطرها در تاريكي جا عوض مي كنند/10 ) بدون هيچ توجيه منطقي . در اين قبيل اشعار – كه در اين مجموعه كم نيستند – شاعر با نوشتن در چند فضاي حسي مختلف و گاهي متفاوت ، سعي در القاي يك حس واحد دارد ، بي آنكه دغدغه ي انسجام و وحدت معنايي را داشته باشد .

    تصاويرِ اين قبيل اشعار گروس عبدالملكيان ، عموما در زمره ي تصاوير منفردند كه بود و نبودشان تاثير چنداني به حال شعر ندارد . به عنوان نمونه اگر از شعر ( رقص در تاريكي ) دو سطر : « چگونه ديوانه ي اين گلوله نباشم / وقتي كه عطر انگشت هاي تو را درسينه ام مي ريزد » ( سطرها در تاريكي جا عوض مي كنند/ 63 ) حذف شوند ، چه خللي به كليت اثر وارد مي شود ؟ يا اگر از شعر ( باروت نم كشيده ) تصوير خورشيدي كه از هيزم پرندگان روشن است را برداريم ؟ يا اگر از شعر ( تن دادن ) تصوير « تور عروسي غمگين » را ؟



    استقلال تصاوير :



    استقلال تصاوير نيز در اشعار اين مجموعه قابل بررسي اند . بررسي اين نكته كه يك تصوير در يك شعر تا چه حد مي تواند لزوم وجود خود را ثابت كند تصاوير اين مجموعه را به دو گروه تصاوير خوشه اي ( كه اغلب در اشعار انديشه محور گرد آمده اند ) و تصاوير منفرد يا مستقل ( كه در اشعار تصوير محور اين مجموعه مي بينيم ) تقسيم مي كند .

    تصاوير خوشه اي شامل تصاوير كوچكي هستند كه حول يك مركزيت قدرتمند مي چرخند ، تصاويري كه همگي از يك جنس اند ، هم سو و هم جهت اند و با قرار گرفتن در كنارهم ذهن مخاطب را به يك سمت سوق مي دهند و به بروز اتفاق شاعرانه اي در پايان شعر كمك مي كنند . مانند شعر گردنبند : « از ماه / لكه اي بر پنجره مانده .....» ( سطرها در تاريكي جا عوض مي كنند / 24 )كه در آن تصاوير متعدد و مجزا همگي در راستاي گله مندي شاعر از فاصله گرفتن انسان از طبيعت و حركت به سوي دنياي مدرن و خشن صنعتي هستند اين گونه تصاوير را مي توان در موفق ترين شعرهاي اين مجموعه يافت ، تصاويري كه به صرف زيبا بودن نيامده اند ، بلكه به ياري ساختار شعر شتافته اند و هركدام ذهن مخاطب را پله پله به هدف شاعر نزديك مي كنند .

    اما تصاير منفرد تصاويري هستند كه در طول اثر تشريح نمي شوند ، با ساير اجزاي اثر همخواني ندارند و به راحتي از كليت شعر قابل حذف اند . اينگونه تصاوير در كليت اثر مانند غريبه اي هستند كه ديگر تصاوير آن را به رسميت نمي شناسند . به عنوان مثال ساده تري براي اينگونه تصاوير مي توان مثالي از تابلوهاي نقاشي آورد كه نقاش آن ها سبدي پر از ميوه هاي گوناگون را كه هر كدام متعلق به فصل خاصي هستند ، در كنار هم مي كشد . مثلا انگور را به صرف زيبايي به تصوير مي كشد ، در حاليكه ممكن است با ديگر ميوه هاي سبد هيچ سنخيت فصلي نداشته باشد.

    در چند شعر اين مجموعه نيز با همين روال مواجهيم ، شاعر تصويري را به صرف زيبا بودن وارد شعر كرده ، نه به اين دليل كه بودنش لازم بوده و نبودنش ضربه اي بر پيكره ي اثر وارد مي كرده . به عنوان نمونه در شعر ( پروانه ي غبار گرفته ) تصوير « جهان چايي است كه سرد شده » در كليت اثر جايگاه محكمي ندارد ، و به راحتي مي تواند حذف ، و يا تبديل به تصويري ديگر شود .



    آفرينش تصاوير :



    از حيث چگونگي آفرينش تصاوير ، مي توان تصاوير اين مجموعه را به دو گروه عمده ي بكر ( نوآفريد) و پيشينه دار ( بازآفريد ) تقسيم كرد . تصاوير بكر يا نوآفريد حاصل ابتكار و خلاقيت شاعرند و تصاوير پيشينه دار و بازآفريد حاصل بازآفريني بن مايه هايي كه در آثار گذشتگان آمده است .

    حقيقت امر اين است كه تفكيك تصاوير بكر و پيشينه دار در شعر يك شاعر كار آساني نيست و نياز به مطالعه ي گسترده و دقيق آثار شاعران و نويسندگان بومي و غيربومي دارد و در اين نوشتار تا آنجا كه در توان نگارنده بوده به آن پرداخته شده است .

    براي شناخت درجه ي اهميت تصاوير بكر و پيشينه دار در شعر ، بايد توجه داشت كه تصاوير موفق در شعر ، براي مخاطبان ايجاد ديوار شنوايي مي كند ، به گونه اي كه وقتي مخاطبي تصوير موفقي مثل« سهم من/ آسمانيست كه آويختن پرده اي آن را از من مي گيرد » را در شعر فروغ مي خواند ، پس از آن به طور ناخودآگاه نسبت به تصاويري كه در آن ها از عناصر آسمان و پرده استفاده شده باشد واكنش منفي نشان مي دهد ، يا وقتي سطر زيباي « و نردبان / چه ارتفاع حقيري داشت » را مي شنود به سختي تصاويري كه پس از آن با نردبان و ارتفاع ساخته شده باشند را مي پذيرد .

    از همين قبيل اند تصاوير بسياري در شعر معاصر كه در آن ها قلاب ماهيگيري به علامت سئوالي در دهان ماهي تشبيه شده و براي مخاطبي كه از گروس عبدالملكيان مي خواند : « من ماهي خسته از آبم /......./ تن مي دهم / به علامت سئوال بزرگي كه در دهانم گير كرده است » ايجاد واكنش منفي مي كند .

    و از همين قبيل اند تصاوير بسيار ديگري كه با عناصر پرنده ، پر ، پرواز ، بالش و خواب ساخته شده اند و موجب مي شوند مخاطبي كه از گروس عبدالملكين مي خواند « پرواز هم / ديگر روياي آن پرنده نبود / دانه دانه پرهايش را چيد / تا براين بالش/ خواب ديگري بببيند » به راحتي از كنار تجربه ي تجربه شده ي ديگران بگذرد .

    همينطور تصوير « من اما / بيشتر نگران عمر بودم / تا نگران آب / و نمي دانستم عمر ، بودن آب / از گلويم پايين نمي رود » كه ويرايش ديگرگونه اي است از يكي از كاريكلماتورهاي پرويز شاپور : « زندگي بدون آب از گلوي ماهي پايين نمي رود » (شاپور 1371 : 93 )

    و تصوير « سكوت تهي نبود / ...... » كه يادآور سطر « سكوت سرشار از ناگفته هاست » مي باشد .

    تصاوير بازآفريد در صورتيكه هنرمندانه تر از تصاوير و مضامين اوليه آفريده شوند حتي مي توانند با تصاوير نوآفريد برابري كنند و بدون شك تصاوير بازآفريد موفق از تصاوير نوآفريد ناموفق برترند ، اما سئوال اينجاست كه گروس عبدالملكيان در بازآفريني تصاوير مستعمل تا چه حد موفق بوده ؟ و البته پاسخ دادن به اين سئوال نيز مستلزم مطالعه ي گسترده و دقيق متون بسياري است .











    گروس عبدالملكيان شاعري توانمند است ، شاعري كه براي سرودن ، تنها به داشتن تخيل قوي و استفاده از ابزارهاي زباني بسنده نمي كند . اشعار او در هر سه مجموعه ي ارائه شده به ويژه در مجموعه ي اخير حاكي از توانايي او دربه كارگيري امكانات داستان نويسي در شعر ، نظير مكالمه ، توصيف ، خط داستاني ، حادثه و گره گشايي و.... است مانند مهارت هايي كه در اشعار بليط يك طرفه ، اسباب كشي و سطرها در تاريكي به كار گرفته . همينطور توانايي او در به كارگيري تكنيك هاي فيلمسازي نظير تدوين و مونتاژ و فلاش بك و .... كه موفق ترين تجربه هايش را در مجموعه ي رنگ هاي رفته ي دنيا شاهد بوديم .

    هنر مواجهه ي هنرمند است با جهان پيرامونش ، وشعر گروس عبدالملكيان مواجهه ي شاعر است با دنياي جديد . دنيايي كه هر روز از طبيعت بيشتر فاصله مي گيرد و به سمت خشونت صنعتي شدن در حركت است . اينگونه است كه مخاطب با خواندن اشعار اين مجموعه به راحتي با آن همذات پنداري كرده و با شاعر همراه و هم كلام مي شود .





    كتابنامه

    شاپور ، پرويز . 1371 . گزيده ي كاريكلماتور ، 1371 ، تهران : مرواريد .

    عبدالملكيان ، گروس . 1385 . پرنده ي پنهان ، چ2 ، تهران : دفتر شعر جوان .

    _________ . 1385 . رنگ هاي رفته ي دنيا ، چ3 ، تهران : آهنگ ديگر .

    _________ . 1387 . سطرها در تاريكي جا عوض مي كنند ، تهران : مرواريد .




    -------------------------
    جرج آلن : اگر کسي را دوست داري، به او بگو. زيرا قلبها معمولاً با کلماتي که ناگفته مي‌مانند، مي‌شکنند

      مواضيع مماثلة

      -

      اكنون الخميس مارس 28, 2024 10:50 pm ميباشد