gallerybanoo

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

دل خواسته ها


2 مشترك

    دكتر افشين يداللهي

    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    دكتر افشين يداللهي Empty دكتر افشين يداللهي

    پست من طرف catuyoun الإثنين مارس 02, 2009 2:39 pm

    دكتر افشين يداللهي

    بیوگرافی استاد دکتر افشین یداللهی
    دکتر افشین یداللهی متولد دی ماه 1347 در اصفهان و بزرگ شده تهران است. در رشته ی روانشناسی تحصیل کرده و هم اکنون روان پزشک می باشد. از سال 74 شروع به ترانه سرایی کرده و کار اولش سال 76 که در مورد شخصیت امام حسین(ع) است در ارکستر سازمان صدا و سیما و با آهنگسازی فواد حجازی و خوانندگی خشایار اعتمادی اجرا می شود، کار دومش شعر از فارس تا خزر با آهنگ سازی شادمهر عقیلی و خوانندگی خشایار اعتمادی اجرا شد.
    ایشان هم اکنون در خانه ی ترانه ی تهران با همکاری چند تن از ترانه سرایان مشهور کشور در حال همکاری هستند و مسئولیت دبیری و مجری جلسه را نیز دارا می باشند.
    افشین یداللهی برای بسیاری از سریال های تلویزیونی ترانه سروده است که می توان به سریال اخیر"میوه ممنوعه" اشاره کرد که 4 ترانه از ایشان در این سریال توسط احسان خواجه امیری خوانده شد.


    - تعدادی از آثار:


    برای آخرین بار ( از آلبوم برای اولین بار از احسان خواجه امیری)
    تیتراژ پایانی پول کثیف (از تیتراژ پایانی این مجموعه از احسان خواجه امیری)
    تیتراژ سریال میوه ممنوعه ( از کارهای ماه رمضان از احسان خواجه امیری)
    تیتراژ سریال مدار صفر درجه ( تیتراژ پایانی سریال مدار صفر درجه از علیرضا قربانی)
    غریبانه ( از آلبوم برای اولین بار از احسان خواجه امیری)
    خیال تو ( از آلبوم برای اولین بار از احسان خواجه امیری)
    وقتی که نباشی ( از آلبوم برای اولین بار از احسان خواجه امیری)
    تیتراژ پایانی سریال کمربندها را ببندیم ( از آلبوم برای اولین بار از فتحعلی اویسی)
    تیتراژ پایانی سریال غریبانه ( از آلبوم برای اولین بار از احسان خواجه امیری)
    شب نقاشی ( از آلبوم فقط نگاه می کنم از حامی)
    ترانه ی میانی سریال غریبانه ( از آلبوم فقط نگاه می کنم از احسان خواجه امیری)
    انگار نه انگار ( از آلبوم برای اولین بار از احسان خواجه امیری)
    حس غریبی ( از آلبوم برای اولین بار از احسان خواجه امیری)
    تیتراژ پایانی برای آخرین بار ( از آلبوم برای اولین بار از احسان خواجه امیری)
    من بی تو ( از آلبوم برای اولین بار از احسان خواجه امیری)
    لبخند اجباری ( از آلبوم برای اولین بار از احسان خواجه امیری)
    زمونه ( از آلبوم برای اولین بار از احسان خواجه امیری)
    شب آفتابی ( از آلبوم نون و دلقک از محمد اصفهانی)
    ترانه خونه ( از آلبوم برای اولین بار از احسان خواجه امیری)
    آخرین قسمت سریال غریبانه ( از آلبوم برای اولین بار از احسان خواجه امیری)
    طعنه ( از آلبوم طعنه از خشایار اعتمادی)
    تیتراژ آغازین سریال برای آخرین بار ( از آلبوم طعنه از احسان خواجه امیری)
    مجموعه نمایشی نیمکت (پایانی) ( از آلبوم طعنه از پویا نیکپور)
    تیتراژ آخر سریال عشق گمشده ( از آلبوم طعنه از امیرحسین مدرس)
    تیتراژ پایانی سریال تلویزیونی مزرعه کوچک ( از آلبوم طعنه از سعید عبدالهی نیا)
    شانس ( از آلبوم سلام آخر از احسان خواجه امیری)
    جدایی ( از آلبوم سلام آخر از احسان خواجه امیری)
    تمومش کن ( از آلبوم سلام آخر از احسان خواجه امیری)
    باور نمی کنم ( از آلبوم سلام آخر از احسان خواجه امیری)
    فصل بارونی ( از آلبوم سلام آخر از احسان خواجه امیری)
    با من خطر کن ( از آلبوم با من خطر کن از علیرضا بلوری)
    حصار ( از آلبوم با من خطر کن از علیرضا بلوری)
    يه جايي ( از آلبوم دو تا قلب يادگاري از کیارش حسن زاده)
    شب دهم ( از آلبوم شب دهم از علیرضا قربانی)

    البته آثار اجرا شده ی استاد یداللهی تنها شامل این تعداد نمی شوند بلکه این فقط برخی از کارهای ایشان است. ایشان ترانه ها و اشعار اجرا نشده ی بسیاری نیز دارن که سعی می کنم در مورد آنها نیز صحبت بشود. ایشان تا به حال با خوانندگان بسیاری همچون علیرضا عصّار، نیما مسیحا، مانی رهنما، علیرضا قربانی، احسان خواجه امیری، مسعود خادم، علیرضا بلوری، قاسم افشار، امیر تاجیک و خواننده های دیگر همکاری کرده است
    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    دكتر افشين يداللهي Empty اشعار عاشورایی در گفتگو با افشین یداللهی

    پست من طرف catuyoun الإثنين مارس 02, 2009 2:40 pm

    اشعار عاشورایی در گفتگو با افشین یداللهی

    اگر تولد شعر عاشورایی و اشعار کسایی(قرن چهارم) و اوج آن را زمان صفویه و یا اشعار محتشم کاشانی بدانیم؛ برای ترانه عاشورایی هم می‌توانیم چنین تولد و اوجی را در نظر بگیریم؟

    یداللهی: در بسیاری موارد، بین ملودی‌های عاشورایی و ملودی‌های موسیقی با کلام در مضمون‌های دیگر ارتباط وجود داشته است. ضمناً بستر ملودی‌های عاشورایی، موسیقی ردیفی ما بوده و هست. درباره کلام‌ها(ترانه یا اشعار) هم، بسیاری از کلام‌ها روی ملودی‌هایی گذاشته شده که گاهی شعر دیگری داشته‌اند و یا به عکس؛ یک نمونه آن، ترانه‌ای از داریوش رفیعی است که به نام زهره معروف است. ملودی آن در دستگاه سه گاه است و بیش از 80 سال پیش در نوحه‌های امام حسین (ع) آن را می‌خواندند:
    روز عاشورا حسین آن شاه مظلومان
    این چنین می‌گفت با آن قوم بی‌ایمان
    با وجود این نمونه‌ها شاید نتوانیم زمان مشخصی را برای تولد ترانه‌های عاشورایی به صورت مستقل در نظر بگیریم.

    به این ترتیب می‌توان گفت برای ترانه عاشورایی مثل خود ترانه در مفهوم کلی، تعریف مشخصی نداریم.

    یداللهی: حتی در شعر حافظ، با نگاهی تغزلی به موضوع عاشورا پرداخته شده است. مانند:
    رندان تشنه‌لب را آبی نمی‌دهد کس
    گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت
    علاوه بر این، اشعاری که موفق‌خوان‌ها درتعزیه می‌خواندند، هرچند ظاهرا ترانه نیست، اما چون با ملودی اجرا می‌شود، شکلی از ترانه عاشورایی است. با این نگاه حتی تک‌بیت‌هایی که برای افزایش بار عاطفی یا ضربه‌زنندگی بین ترانه‌ها و اشعار اصلی خوانده می‌شد، کاربرد ترانه دارند و ترانه عاشورایی محسوب می‌شوند. در واقع شاید تعریف مشخصی از ترانه عاشورایی نداشته باشیم، اما با این وجود تعریف حسی خود ترانه‌سرا همیشه چارچوب‌هایی را برایش مشخص کرده که در همان حیطه هم برای عاشورا سروده است.

    پرداختن به بعد حماسی واقعه عاشورا، چقدر در ترانه‌ها و اشعارمان دیده می‌شود؟ معتقدید بیان حماسی این واقعه چه تاثیری روی انتقال درست مفاهیم عاشورا دارد؟
    یداللهی: باور و احساس نیاز ترانه‌سرا یا شاعر برای پرداختن به بعد حماسی واقعه عاشورا، نخستین گام برای پرداختن شاعر به مضامین عاشورا از این نگاه است. به این معنی که ترانه‌سرا یا شاعر باید ابتدا به ضرورت پرداختن به این بعد از واقعه عاشورا، یعنی بعد حماسی این واقعه عظیم، باور قلبی داشته باشد.
    گام دوم این که شاعر یا ترانه‌سرا باید باور کند که تنها راه نشان دادن ارادت به اهل بیت(ع)، ذکر مصیبت‌ها نیست؛ هرچند این بعد قضیه هم محترم و مهم است. در واقع نگاه حماسی به واقعه عاشورا، نقل رشادت‌ها و اهداف اجتماعی واحد امام حسین(ع) و یارانش، به قدر نگاه آیینی و سوگوارانه به این واقعه، تاثیرگذار و ضروری است. بنابراین علاوه بر اشعار یا ترانه‌های آیینی، ترانه‌ها و اشعار حماسی هم به خوبی می‌توانند ارزش ها و مفاهیم این واقعه را روایت کنند.
    در یک نگاه کلی، پرداختن به مصائب قیام عاشورا لازم است، اما کافی نیست و باید به جنبه‌های حماسی، اجتماعی و عرفانی عاشورا هم بپردازیم.

    گفتگو از مهتاب خسروشاهی
    منبع: پایگاه خبری خیمه
    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    دكتر افشين يداللهي Empty متن برنامه شب شیشه ای با حضور: افشین یداللهی 1

    پست من طرف catuyoun الإثنين مارس 02, 2009 2:44 pm

    متن برنامه شب شیشه ای با حضور: افشین یداللهی 1

    -خانمها آقایان دختر ها پسرها سلام شب شیشه ای شما بخیر.
    سئوال امشب برنامه: -کلام کدام ترانه را می پسندید؟
    1-استاد علی معلم
    2-افشین یدالهی
    3-روزبه بمانی
    4-فرزاد حسنی
    -امشب مهمان شب شیشه ای یک ترانه سرای مشهور است. رشته ی اصلی او روانپزشکی است به این دلیل شناخت خوبی نسبت به روان مخاطبش دارد بارها و بارها تیتراژهای برنامه های تلویزیونی را با کلام موزون ایشان شنیده اید دکتر افشین یدالهی سلام شب شما بخیر.
    من هم سلام عرض میکنم خدمت شما و همه بیندگان عزیز.
    -آقای افشین یدالهی شما هم که از آدم هایی هستید که از رانت استفاده می کنید از توجه ویژه مدیران استفاده میکنید که الان 6،5تا از تیتراژهای برنامه های صدا وسیما با ترانه های شما به روی آنتن میرود چه جوری این پسر خاله بودن را با مدیران صدا وسیما بدست آوردید؟
    دلیلش این است که من اصلاً مراجعه حضوری به صدا و سیما نداشته ام و برحسب یک اتفاق این قضیه پیش آمده تیراژ اولی که به صورت رسمی انجام شد مال «بازی پنهان» بود که از شبکه 5 پخش شد که دوست عزیزم آقای امید حجت خوانده بودند و بعد فیلم «خط قرمز» بود که به من زنگ زدنند و گفتند که ما یک ملودی داریم و روی آن ترانه بزار،کارگردان این کار آقای قاسم جعفری بودند که من ایشان را ندیده بودم و نمیشناختم ،همکاری بعدی باجناب جعفری در سریال «شب آفتابی» بودکه زنگ زدند و کار را انجام دادیم که ایشان هم من را نمی شناختند همکاری بعدی در «مسافری از هند» بودکه ما هنوز همدیگر را ملاقات نکرده بودیم.
    -آقای دکتر همه کسانی که در بین بعضی از دوستان متهم به پسر خالگی می شوند هر موقع از ایشان سئوال میکنیم میگویند که نه ما اصلاً مدیران صدا و سیما را تا بحال از نزدیک ندیده ایم و نمی شناسیم حتماً یک چیزی بوده که و یا اتفاقی نبوده که این حرفها پشت سر شما بوده.
    خیر پشت سر خیلی ها حرف می زنند و ممکنه اتفاقی باشد البته من این مسئله را مسئله مهمی نمیدانم .ولی من در 2شاخه ای که کار کردم یکی آقای فردین خلعتبری بوده و دیگری آقای قاسم جعفری یکی آهنگساز و دیگری کارگردان اتفاقاً افراد پر کاری در صدا و سیما بودند .
    -این همه ما در کشور ترانه سرا داریم چرا فقط شما چند نفر را برای تیتراژهای تلویزیونی انتخاب میکنند؟
    این سئوال قضیه اش فرق میکند به نظر من صدا و سیما می تواند استعدادهای جوان یا غیر جوان را که استعداد و توانایی زیادی هم دارند را جذب بکند به نظر من این قدم را صدا وسیما باید بردارد .حالا من بخاطر کارهایی که کردم شاید بیشتر شناخته شدم در این زمینه وباز هم می گویم که هیچ رانتی در کار نبوده و من و آقای خلعتبری دوستان خوبی هستیم و از نظر کاری باهم ارتباط خوبی برقرار میکنیم .
    -حداقل و حداکثر مبلغ به اصطلاح غزل فروشی در ایران چقدر است ؟
    غزل فروشی یک بار منفی داره همان چیزی که شما فرمودید.چیزی که مد نظر شمااست ترانه است نه غزل و حالا همین ترانه قیمتهای متفاوتی دارد از مجانی و رایگان شروع می شود تاپانصدهزارتومان.البته قصد اصلی من این مبالغ نیست قصد اصلی من کار خوب است خیلی وقت ها ممکنه با دوستانم به گونه ی دیگری برخورد بکنیم ولی دوستان دیگری هم هستند که این قیمت میگیرند البته بستگی به تعدادکارهایشان هم دارد.
    -شما الان چند نفر ترانه سرای خوب در موسیقی پاپ ایران می شناسید؟
    از نظر،کسانی که واقعاًدارند کار میکنند و ترانه هایشان به حد اجرا رسیده باشد و حرفی برای گفتن داشته باشند تعدادشان زیاداست ولی کسانی که مابخواهیم به نام بشناسیم تعداد آنها اندک می شود ولی پتانسیلی که در عصر حاضر در ترانه سراهای ما است واقعاً زیاد است ولی متأسفانه شاید مجال بروز آنچنانی پیدا نمیکنند.
    -مجال بروز را همین میگویند که مثلاً تهیه کنندگان و کارگردانهای تلویزیونی یکسری افراد خاص را می شناسند فقط میروند دنبال آنها و جوانهایی که ترانه های خوب دارند همینطور با ترانه هایشان می مانند.
    مورد مصرف ترانه فقط در تلویزیون نیست ما این همه خواننده ترانه سرا و آهنگساز داریم که مطرح هم هستند و فروش زیادی هم داشته آثارشان ولی در سطح تلویزیون نبودند وکارهایشان در سطح بازار عام به جامعه دادند.
    -به هر حال شاید بعضی از آدمها یک قدرت های ویژه ای دارند همه چیز را هم به حساب پسر خاله بودن نگذاریم حتماً یکسری نقاط قوت در بعضی ها است که برجسته میشوند.
    یکی از دوستان ما میگفتند که هیچکس اتفاقی به یک جایگاه شاخص نمیرسد حالا می تواند در هر زمینه ای باشد هنری ورزشی و غیره. در زمینه ی ترانه که به عنوان یک هنر حرفه ای است باید اصول حرفه ای گری را هم رعایت کنیم. ترانه سرا بایدکلام بسیار قوی داشته باشد و اگر معنای حرفه ای بودن را نداند متأسفانه نمیتواند موفق بشود. حالا این فضای حرفه ای در صداو سیما به یک صورت است و در جامعه به یک صورت دیگر.
    - شما به عنوان یک ترانه سرایی که خیلی ها به شمااعتماد دارند در دنیای موسیقی به رانت و پسر خالگی در صدا و سیما چقدر معتقد هستید؟
    ما میتوانیم آشنا بودن و راحت بودن از لحاظ همکاری تعبییر بکنیم ،یا یک رابطه ی کاری سالم اگر آن فردی که دارد کار انجام میدهد و موفق است حالا اگر پسر خاله است یا نه هیچ تفاوتی نمیکند مهم بازده کار است و مسئله اینجا است که ما مانع کس دیگری نشده باشیم شخص خود من اگر کار میکنم نمیگویم که چون من دارم کار میکنم پس شخص دیگری نباشد، نه اگر کسی به من پیشنهادی کرده من انجام داده ام مثلاً بوده که ما این کار را به چند نفر میدهیم همه بگویند و یک نفر انتخاب بشود من میگویم شاید این روال خوبی نباشد، من میگویم کارگردان و تهیه کننده باید تکلیفش را باخودش بداند و باکسی که میخواهند کار کنند مشخص باشد و بعد به آن سفارش بدهد.
    -پس شما میفرمایید که آشنایی هارا هم میشود تعبیر به رانت کرد و هم اینکه اگر کسی توانایی دارد توانا است و کارش نمیشود کرد حالا بیایم کار ندهیم به او چون می شناسیمش.
    مسئله این است که الان افراد زیادی هستند در ترانه سرایی،ما الان یک خانه ترانه داریم از 5سال پیش که بچه های زیادی هستند که در آنجا ترانه هایشان را می خوانند و عده زیادی هستند که قابلیت کار در صدا و سینما را دارند شاید این وظیفه صداو سیما باشد که یک قدم نزدیکتر بشود و ببیند که آیا واقعاً کسی هست یانه ، و این افراد همه مجتمع هستند و همه کارهایشان را می خوانند،یعنی اگر یک قدم کوتاه از سمت صدا و سیما باشد تعداد بسیار زیادی استعدادکشف می شود.
    -آقای یدالهی چون خیلی ها علاقه مند به دنیای موسیقی هستند آهنگساز شدن و خواننده بودن برای آنها سخت است و بهترین راه را ترانه گفتن میدانند و به این خاطر ورودی ترانه سرایی خیلی زیاد است در ایران آیا ما با هر توانایی از ادبیات می توانیم ترانه سرایی کنیم یعنی این یک قضیه علمی است یا هر جمله ای حس ما گفت هرچند که قافیه هم داشت یا نه بنویسیم .
    من یکبار یک جمله ای گفتم که ،وقتی که سالها ترانه هایت را بی اجازه زمزمه کنند آنوقت اجازه داری خود را ترانه سرا بنامی. یعنی اینکه ترانه سرایی ممکنه در شروع به نظر کمی ساده بیاید ولی کار ساده ای نیست ما اگر کمی به گذشته ی ترانه فکر بکنیم میبینیم که در یک دوره از این کار ما فقط چند نفر ترانه سرا و تصنیف سرای حرفه ای در این کار داشتیم در حالی که تعداد کسانی که در این زمینه کار کردند خیلی زیاد هستند وکسانی که شاخص می شوند واسم و ترانه هایش در یادها می ماند کم اند الان هم همینطور است در واقع ترانه سرایی یک کار سهل و ممتنع است که هر کسی حتی اگر شاعر بود میتواند ترانه سرا باشد برای ترانه سرا بودن شاعر بودن لازم است ولی کافی نیست.
    -پس روش آن چه جوری است،مثلاً الان یک جوانی دوست دارد ترانه سرا بشود چکار باید بکند که ترانه هایش قوی بشوند چه به لحاظ احساس چه به لحاظ ساختار؟
    ترانه هنوز یک قوانین مدونی ندارد ما هنوز در روی اسم ترانه هم توافق نداریم،ما در این توافق نداریم که به چه چیزی می شود اسم ترانه را اطلاق کردکه چی است و چی نیست حتی این تعریف در طول زمانهای مختلف هم تغییر میکند مسئله ی اول این است که آن فرد مسلماً باید اصول اولیه ادبی و شعری را بداند حالا اگر میخواهد این ساختارها و ادبیات را بشکند باید باتسلط و آگاهی این کار را بکند،کسی که اصول اولیه وزن و قافیه را نمیداند و بخواهد ساختار شکنی بکند،شاید خیلی نتواند موفق بشود، قسمت اول تکنیک کار است و قسمت دوم این است که حرفی برای گفتن داشته باشد، اصلا در هنر شاید بیان خلاق احساسات یااندیشه باشد هرکسی می تواند اندیشه شخصی خودش را داشته باشد و قرار نیست که آن اندیشه یک اندیشه پیچیده و بقرنجی باشد مهم این است که حرفی برای گفتن داشته باشد و آن حرف را با تکنیک لازم بگوید حالا پیشرفت کار مسلماً طعم خودش را پیدا میکند و حال و هوای خودش را پیدا میکند.
    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    دكتر افشين يداللهي Empty متن برنامه شب شیشه ای با حضور: افشین یداللهی 2

    پست من طرف catuyoun الإثنين مارس 02, 2009 2:45 pm

    متن برنامه شب شیشه ای با حضور: افشین یداللهی 2

    جدیداً در فضای یکی دوسال اخیر موسیقی پاپ در کشورمان خوانندگان خیلی محبوبی وجود دارند که خودشان هم ترانه سرایی میکنندکه یکی از محبوبترین هایش هم مهمان برنامه مابود و می پذیرفت که چهار چوب ترانه هایش شاید بعضی جاها ایراد داشته باشد ولی این یک حس است،یا بسیاری از این موسیقی های زیر زمینی که شنوندگان زیادی هم در بعضی مواقع پیدا میکنه به لحاظ تکنیک ترانه زیاد قوی نیستند ولی حس زیادی دارند این نفی کننده حرف شما نیست که الان تکنیک در ترانه زیاد مهم نیست؟
    این دو قسمت از کار است حالا ما هرکدام از آنها را اگر بهش کمتر بپردازیم در آن قسمت ضعف داریم ولی این به معنی این نیست که لزوماًاین کار ارتباط برقرار نمیکند خیلی از کارهااست که بعضی وقتهاایراد های تکنیکی دارد ولی چون بدلیل اینکه حس بالایی دارد ارتباط برقرار میکند ضمن اینکه ما ارزیابیمان را قسمتی از آن را ارتباط با مخاطب و تیراژ قرار میدهیم که بسیار هم مهم است از نظر من ولی اگر بخواهیم موشکافانه تر نگاه بکنیم به یک ترانه، مسلماً یک بعد کار قسمت تکنیکی کار است اگر کار با همان حس تکنیک در آن رعایت بشود،البته تکنیک کافی، ما میتوانیم به قدری تکنیکی عمل بکنیم .که اینقدر دست و پا گیر باشد این تکنیک ما هیچ انعطافی نداشته باشیم .با خیلی از دوستانی که در زمینه شعر کلاسیک کار میکنند وقتی برخورد میکنیم اینقدر درگیر تکنیک کار هستند که عملاً خلاقیت از آنها دور میشود ما نمیگوییم که تکنیک لزوماً باید باشد و هیچ تغییری نمیکند اگر جایی حس آنقدر قوی است که ارزشمند است ما حتی میتوانیم تکنیک را فدا کنیم ولی اگر این یک روال قالب بشود و تکنیک نداشتن ضعف یک کار بشود غالباً آن کار موفق نخواهد بود.
    -آقای دکتر شما نمی خواهید بخوانید؟
    چون من کار پزشنیققادارم انجام میدهم در کنار کار ترانه سرایی همین وقت من را میگیرد حالا به همین 2 تا برسیم خیلی هنر کردیم .
    -مراجعین شما میدانند که شما ترانه سرا هستید؟
    بله خیلی از آنها می دانند و دفتر های شعرشان را می آوردند که من نظری بدهم.
    -محور اصلی ترانه وقتی می خواهد به دل بشیند عشق است و ما تقسیم بندی کردیم و می گوییم یک عشق زمینی داریم و یک عشق آسمانی،که عشق زمینی مقدمه رسیدن به عشق آسمانی است پس فی نفس پذیرفته ایم که عشق زمینی وجود دارد و بدیهی است و آن هم عشق ناجوری نیست من می توانم همسرم را دوست داشته باشم مادرم را دوست داشته باشم یا پدرم را، این یک اپیدمی شده که وقتی ما یک ترانه عاشقانه می سراییم و تابلو هم است که این ترانه عاشقانه زمینی است برای اینکه عمق بدهیم به ترانه خودمان به لحاظ ظاهری و برای اخذ مجوز این عشق را سریع مرتبط میکنیم به عشق آسمانی میگوییم که برای خدا یا امام زمان گفتم من فکر میکنم که هم عشق آسمانی را کوچک کردیم بااین کار و هم اصل بدیهی عشق زمینی را انکار میکنیم نظر شما چیست؟
    به هر حال موضوع معمول ترانه هااین است ولی قالب ترانه هابه این موضوع خلاصه نمیشود موضوع اجتماعی و دیگر هم داریم این برمیگردد به سیاستهایی که بعضی مواقع در تصویر است مثلاً اگر ما این را بپذیریم به عنوان یک واقعه ،همه ی افراد در یک شرایط سنی این عواطف را تجربه می کنند این از اول وجود داشته و وجود هم خواهد داشت مهم این است که ما این را چه جور مطرح بکنیم اگر یک فردی را دیدیم که برای آن عشق زمینی شعر گفته برای همان هم گفته حالا درست است که یک ترانه را می شود به هر دو نوع تعبیر کرد ولی بعضی از ترانه ها قابلیت این کار را ندارند اگر این محدودیت را بگذاریم که در مورد عشق زمینی نباید صحبت بشود ...
    -مگر الان چنین قانونی است؟
    الان بهتر شده وضعیت ،ما در سریال هایمان به عشق زمینی میپردازیم خیلی راحت یعنی یک نفر عاشق کسی بشود و غیره.ولی وقتی بخواهیم این را در قالب شعر بیان کنیم با یک سری محدودیت مواجه میشویم،اگر این هست وجود دارد و کسی هم این را انکار نکرده و پیش می آید به عنوان یک موضوع طبیعی که پیش می آید در زندگی هرکس و درسهایی هم به ما میدهد که شروع بعضی از موارد خودشناسی هم است از همین مسئله شروع می شود و باید به آن پرداخت اگربیان نشود و محدود بشود باید این ترانه را مربوط بدهیم به یک فضای معنوی و یک شخصیت معنوی و دینی وآن را توجیه کنیم .
    - شما چیزی فرمودید من باشما مخالفم شمافرمودید مااز سریال تلوزیونی می توانیم عشق را بگوییم ولی در ترانه نمی توانیم من می گویم تأثیر گذاشتن ترانه را با سریال مقایسه نکنیم چون تأثیر گذاری ترانه خیلی بیشتر است.
    آخر چیزی است که نیاز به ترانه و سریال ندارد زبان به زبان و سینه به سینه میگردد و می آید و عشق یک قسمتی از زندگی آدم است چه ترانه ای باشد چه نباشد چه سریالی باشد چه نباشد بنابراین ترانه یک روشی است برای ابراز این عشق برای تخلیه شدن عواطف و احساسات و یک ارتباط عاطفی که انسان می تواند بر قرار کند آدم میتواند یک آرامش بیشتری پیدا بکند بعد از گوش دادن یاسرودن ترانه،ولی عشق اصالت خودش را دارد و وجود دارد،حالا کلمه عشق را که ما میگوییم ،در ترانه ها و در زندگی ما عشق فقط یک اصطلاح است ولی مفهومش ممکنه آن چیزی که در اصطلاح است نباشد بعضی وقتها ترانه های مایک وابستگی است نه یک دلبستگی یعنی که ما التماس میکنیم که اگر تو نباشی من میمیرم درسته که این یک اغراق شاعرانه درش است و درست است که یک فرد عاشق مایه عاطفی در کلامش داشته باشد اما به این عشق نمی گوییم در واقع این یک التماس است ولی وجود دارد .
    -آقای دکتر حالا که عشق اینقدر در ترانه می تواند موثر باشد و مارا به ترانه برساند الان یک جریانی ایجاد شده که من همیشه از این قضیه انتقاد کردم حالا که اینقدر ترانه عاشقانه تاثیر گذار است چرا ما روی آوردیم به نفرین کردن و موارد مشابه که به نظر من خوب نیست نظر شما به عنوان کارشناس ترانه چیست؟
    این مسائلی که شمافرمودید طیف داردکه از نفرین هست تادشنام،یک قسمت از این واقعیت دارد و من خودم شخصاً مخالف آن نیستم من بایک قسمت از آن موافقم به خاطر همان حد فاصل بین دلبستگی و وابستگی،از آن دلبستگی های منفعلانه که فقط ضجه و التماس میکند و هیچ پویایی درش نیست میاد بیرون.ترانه و اجتماع و شرایط اجتماعی در یک تعامل با هم هستند و همیشه اینها روی هم اثر می گذارند شرایط اجتماعی ماهم به گونه ای می شود که ترانه بازتاب آن شرایط می شود،ما الان در روابط اجتماعی هم میبینیم که دیگر عشق ها به آن مفهوم همیشگی نیست از آن طرف هم که خیلی که به سمت دشنام و تحقیر کردن طرف مقابل می رود این نشان دهنده ی یک ضعف می تواند باشد مثل ضرب المثلی که می گویند «گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه بو میده »،در واقع اینقدر نبودن آن فرد ما را به هم ریخته که روی آوردیم به دشنام گویی و لعن و نفرین .
    -آقای دکتر زمانی بود در ترانه ما که ترانه ها تحولات سیاسی اجتماعی به بار می آوردند چون تأثیر گذار بودند ماندگار می شدند مثلاً« گنجیشکک اشی مشی» باصدای فرهادعزیز که هرکدام بازتابی از تحولات سیاسی اجتماعی است ماندگار هستند یا «الهه ناز» یا«ای ایران»،فکر نمیکنید ماندگاری ترانه هایمان خیلی کم است یا اثر گذاری آنها کم شده است؟
    شاید بتوانیم بگوییم که ترانه ماندگاریش کم شده ولی فقط این ماندگاری در مورد ترانه نیست در همه ی زمینه موارد شاخص کم داریم در مورد غزل هم همینطور است در حالی که غزل سرایان خوبی داریم و همینطور در زمینه ی ستاره های سینما اگر مقایسه بکنید ستاره های بسیار قدرتمندی که هم در سینمای ما هستند و هم در دنیا و هم ورزشکاران یا حتی رئیس جمهورهایی هم که به صورت دوره ای در هر جای دنیا به قدرت میرسند الان مثل زمانهای قدیم آن طور اسم آنها ماندگار نمیشود،انگار عصر حاضر ما در دنیا عصر ماندگاری نیست وضعیت موسیقی نه تنها درکشور مابلکه در تمام دنیا به این صورت است یعنی الان ستاره های ماودگر کشورها مثل گذشته ها شاید نباشند .ولی من معتقدم که ترانه ما در حال حاضر از ترانه ما در گذشته قویتر خواهد بود .
    -برگذاری کنسرت به ماندگاری ترانه کمک میکند؟
    یکی از راه هایش است ولی ما الان در حال حاضر حمایتی که باید بشود نداریم و صدا و سیما هم به تنهایی تصمیم گیرنده ی این قضیه نیست زیرا ما الان در مسئولین نظرهای متفاوتی داریم خیلی از مسئولین هستندکه شاید بادید بسته به این قضیه نگاه بکنند و بعضی هم هستند که میگویند ما موسیقی ملی را باید بهش بپردازیم .ولی من چند وقت پیش که با یکی از دوستان آقای میرعبدالهی یکی از مسئولین وزارت کشور صحبت میکردم دیدم که اطلاع بسیاری در ترانه ها دارند در مورد فضای کلی جامعه،شعر و موسیقی برای من جالب بود که حتی در مورد گوشه ها، ردیف ها و دست گاه ها هم با ایشان صحبت می کردم و نظرات جالبی هم داشتند و لزوماً این نبود که اگر ما بخواهیم به ترانه بپردازیم و به آن پر و بال بدیم حتماً بنا باشد که اتفاق منفی در جامعه ما بیاندازد. از موسیقی باید استفاده بکنیم و مصرف بکنیم و در طول تاریخ همیشه بوده و خواهد بود.
    -آیا همه ی قضیه همین است یعنی هیچ مشکلی برای ماندگاری ترانه نیست؟
    خیر عرض کردم که الان وضعیت جامعه مابه این صورت است که افراد شاخص در موسیقی کم نداریم در زمینه ترانه هم ما ترانه سرای قوی کم نداریم و کلامشان هم خیلی امروزی است چون من معتقدم که ترانه باید به روز باشد الان ما در زمینه کلام کارکردیم ولی شاید در موسیقی و ملودی دچار یکنواختی شده ایم .
    -الان بخشی از این قضیه به تجارت تبدیل شده،جالب است که ما مثلاً20 تا ترانه داریم روی کاغذ که همه ی آنها مجوز دارند این را حالا کدام خواننده می خواند،بیاتو بخوان،مثل اینکه قبلاًاینطور نبوده برای صدای خواننده می نوشتند.
    در یک زمانی وقتی می خواست که یک ترانه شکل بگیرد آهنگساز خواننده ترانه سرا مدتها باهم بودند و باهم سر و کله می زدند تایک کار شکل بگیرد الان اینقدرکه فقط به بخش تجاری کار پرداخته می شود چراکه می خواهند باحداقل هزینه یک آلبوم را جمع بکنند این باعث می شود که مااز آهنگساز و ترانه سرای غیر حرفه ای استفاده بکنیم و کیفیت کار میاد پایین،ضمن اینکه خیلی وقتها ترانه ساخته میشود و اجرا میشود و هیچ کدام از عوامل کار همدیگر را ندیده اند به هر حال این نقاط ضعف هم است. شاید خیلی از ما حرف شخصی و مستقلی برای گفتن نداریم،تکلیفمان بازندگی و دیدگاه مان باخودمان مشخص نیست.
    -نظر شما راجع به ترانه های وارداتی چیست؟
    آن هم مثل همین جااست ترانه ی خوب دارد، ترانه ی ضعیف هم دارد.در کل من موافق نیستم که ترانه ای خوب است که خیلی جدی و سنگین رنگین باشد یکی از موارد مصرف اینکه ما می خواهیم فقط برای انرژی گرفتن و شادشدن یک ترانه ای را گوش کنیم در هنگام مسافرت در ماشین و نمیخواهیم تفکر و تأملی در آن بکنیم این یکی از مصارف این ترانه است هر ترانه ایکه اصول خودش را رعایت کرده باشد و سالم باشد ازنظر من میتواند ترانه ی خوبی باشد و من فکر میکنم تعداد کسانی که در داخل ترانه خوب درست میکنند به مراتب بیشتر و بهتر از خارج باشد.
    و اما نتیجه نظر سنجی:
    از بین ترانه های پخش شده بهترین را انتخاب کردند. 196196نفر در نظر سنجی شرکت کردند. 2/34%به آقای افشین یدالهی رأی دادند. 4/29%به آقای روزبه بمانی رأی دادند. 2/20%به فرزاد حسنی رأی دادند . 2/16%به استاد علی معلم رأی دادند. قربان از 1 تا 200000 یک عدد بفرمایید. 189000 0912345.03 برنده یک سکه تمام بهار آزادی.
    86/02/21
    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    دكتر افشين يداللهي Empty مصاحبه ی چلچراغ با استاد یداللهی 1

    پست من طرف catuyoun الإثنين مارس 02, 2009 2:46 pm

    مصاحبه ی چلچراغ با استاد یداللهی 1

    مصاحبه ی چلچراغ با استاد یداللهی
    سلام. امیدوارم خوب باشید این مطلب اختصاص داره به مصاحبه ی چلچراغ با استاد یداللهی که از سایت آفتاب گرفته شده.
    موضوع گفتگو بسیار جالبه و بهتون پیشنهاد می کنم حتما مطالعه کنید.

    " اگه دستم به جدایی برسه اونو از خاطره ها خط می زنم"

    بعد از این دیوانه سازم خویش را. . .

    مصاحبه یچلچراغ با دکتر افشین یداللهی:

    افشین یداللهی، ترانه سرای مطرح و موفق این سال‌ها، ۳۹ ساله و روان‌پزشک است. ترانه‌های او را شخصاً بسیار دوست دارم و به اغلب ترانه‌‌های سایر دوستان ترجیح می‌‌دهم. اما آن‌چه که مرا واداشت تا در این حیطه با او وارد گفت‌وگو شوم، شرایط پارادوکسیکال یداللهی بود. او از یک سو در ترانه‌‌هایش سویه عشق را می‌سراید و از سوی دیگر در حرف ‌و کارش طرف عقل را می‌گیرد. همین شرایط متضاد برایم جالب بود تا با این روان‌پزشک ترانه‌سرا به گفت‌وگو بنشینم. هر چند که به گمان و برداشت من او در نهایت ترجیح می‌دهد عاقل و آرام باشد یا در اظهار نظرهایش بیش از آن‌که طرف دیوانه سری عشق بغلتد، به سوی متانت عقل رو می‌کند.

    ▪ جمله‌ای از فروغ فرخزاد در ذهنم است که می‌گوید امروز علم روان‌شناسی توضیح می‌دهد که مجنون یک آدم روانی بوده و مشکل روانی داشته. پس مجنون یک بیمار روانی‌ بیش نیست! شما هم از عشق مجنون‌ ترانه می‌گویید هم روان‌پزشک هستید، ما جرا واقعاً چیست؟!

    ـ عشق بیشتر یک اصطلاح است تا مفهوم واقعی‌اش. گاهی غریزه، علاقه، عادت... هم عشق تلقی می‌شود اما لزوماً همه‌اش عشق نیست. نه این‌که بی‌ارزش باشد، نه، اما عشق نیست. بنابراین این‌که تحلیل کنیم مجنون بیمار روانی بود یا نه باید به یاد داشته باشیم او یک سمبل است. نشانی است از یک رابطه و حسی که از آن تعابیر عرفانی می‌شود. ما وابستگی و دلبستگی را داریم، بسیاری از چیزهایی که ما عشق می‌نامیمش در واقع وابستگی است. این تصور ماست که اگر «او» باشد همه چیز خوب است و مشکلات رفع می‌شود یا اگر «او» نباشد دنیا به آخر می‌رسد. واقعیت این نیست و اینها صرفاً خیالات ماست. خب ما اسم این را می‌گذاریم عشق و به این شکل توقع خود را بالا می‌بریم، بعد ظرف با مظروف نمی‌خواند و این عدم تناسب تازه دید را واقع‌بینانه می‌کند.

    ▪ تکلیف تعارض تاریخی «عقل و دل» چه می‌شود؟ این تقابل در شعر و واژه و ترانه هم تجلی یافته. شما که کارتان به سویه عقل تمایل دارد و ترانه‌تان به دل، در ذهنتان کدام کنه وزنه‌اش سنگین‌تر است؟

    ـ من شاید در اشعارم به جنون و اینها اشاره کنم اما... نمی‌شود گفت کدامش می‌چربد. گاهی چیزی که از آن به عقل تعبیر می‌کنیم، چهارچوب‌هایی است که ساخته‌ایم یا برایمان ساخته شده و تجربه و انتخاب ما نیست. شاید عقلی که زیر سؤال می‌رود این عقل است. عقلی است که از خودمان برنمی‌آید و عاریتی است. در اینجا شاید جنون و عشق بیاید این چهارچوب‌هایی که گاهی عمقی هم ندارد به هم بریزد. شاید پس از این به هم ریختن انسان با عقلی واقعی چیزهای جدیدی بسازد.

    ▪ از یک جای کلام پیچیدید! گفتید شاید من هم از این شعرهای جنون... گفته باشم اما بعد حرف را عوض کردید. تصورم این است که با این عقل‌ معاش انگار عشق معقول و پسندیده نیست. از خود گذشتن، ایثار... آن‌چه مایه مباهات بشری است، آفرینش‌های هنری شگفت، الهامات بزرگ، آثار خارق‌العاده... اینها همه مولود یک‌سری کارهای غیرعقلایی است. عقلایی نیست اما یک اتفاق است. یک ارزش قشنگ است. در این کشاکش کدام محقق‌تر است؟

    ـ اینها تعابیری است که نه با هم متضاد است نه با هم قابل جمع. این یک جنون منطقی است که می‌خواهمت هنوز. گاهی جنون هم منطقی است. یعنی منطقاً فرد باید در این مرحله به جنون برسد. این جنون یک تعریف روان‌پزشکی دارد که ما به آن کاری نداریم. یک تعبیر عام. مثل عشق است که می‌تواند خیلی تعریف‌ها داشته باشد.
    آن‌چه منطق ما را شکل می‌‌دهد شاید عقل واقعی ما نباشد. من اگر در قطب شمال به دنیا می‌آمدم شاید چیزهای دیگری برایم عقل و منطق می‌شد. بعضی افراد اما این چهارچوب‌های کلیشه‌ای را گسترش می‌دهند. تغییر می‌دهند و عوض می‌کنند. اگر این اشخاص نبودند در زندگی بشر اتفاق جدیدی نمی‌افتاد. این اشخاص از حدود منطقی جامعه فراتر می‌روند و شاید در نظر اول عاشق یا مجنون به نظر برسند اما بعداً کار آنها خودش قاعده و منطق می‌شود و معلوم است که کار عاقلانه‌ای کرده‌اند.

    ▪ شما عقل نسبی را عنوان می‌کنید. می‌گویید عشق امروز کلیشه عقل فردا خواهد بود. اما به هر حال عقل است. بحث من چیز دیگریست. به هر حال یک پایه و قاعده‌ای وجود دارد. ۱۵۰۰ سال پیش هم اگر کسی خودش آب را نمی‌خورد و می‌داد به بقیه یا ۱۵۰۰ سال بعد هم اگر چنین کند، با نگاه عقل و منطق نمی‌خواند. منطقی است که شما اگر تشنه‌ای، خودت بخوری. چه الان چه دو هزار سال قبل یا بعد. اتفاقی که این قضیه را ماندگار و خارق‌العاده می‌کند، عکس این عمل کردن است. این غیرعاقلانه بودن عاشقانه‌اش می‌کند.

    ـ خب بله یک‌سری از کارها احتمالاً در تمام زمان‌ها و مکان‌ها قابل پذیرش است. به هر حال ما انسانیم. درست است که عقل و تنازع بقا می‌گوید اگر تشنه‌ای خودت آب را بخور اما در انسان قضایا یک مقدار فرق می‌کند. بعضی فضائل در تمام زمان‌ها واجد ارزش است مثل راستگویی، دزدی نکردن و... ما بعضی وقت‌ها ایثار را می‌گوییم. گاهی ما فقط فکر می‌کنیم ایثار می‌کنیم. تصورمان این است. یعنی یا نمی‌‌توانیم بگوییم نه، یا خودخوری می‌کنیم و فکر می‌کنیم ایثار است. اگر بعد از چند بار ایثار کردن ببریم، یعنی ایثار نکرده‌‌ایم، کار خیری کرده‌ایم اما ظرفیت کاملش را نداشته‌ایم. انرژی‌مان را مصرف کرده‌ایم و حالا بریده‌ایم و افسرده شده‌‌ایم یا خشمگین هم هستیم. پس این تصور ما از آثار است. ایثار واقعی نیست. یک گذشت سطحی است. یعنی ایثار هم تعاریف قابل بحثی دارد.

    ▪ من برای همین مثال عینی زدم و ماجرای حضرت ابوالفضل را گفتم که این ماجرای «تعاریف دارد» پیش نیاید.

    ـ آن واقعاً ایثار بوده.

    ▪ این ایثار واقعی، با عقل‌ معاش آن زمان، الان و آینده، نمی‌خواند.
    اعتقادات متفاوت است. نمی‌شود گفت با عقل نمی‌خواند. عقل داریم تا عقل. عقل واقعی چیز دیگریست. این کار را نمی‌شود خارج از چهارچوب عقل خواند. وقتی ما یک هدف ارزشمند و عاقلانه داریم می‌توانیم در راهش کار کنیم و حتی ما احساس می‌کنیم که می‌‌توانیم از جان هم در راهش بگذریم.

    ▪ گفتید «ما احساس می‌کنیم». این تفاوت دارد با این‌که بگوییم ما دو دو تا چهار تا می‌‌کنیم.

    ـ شما ریزبین هستید. خب من می‌گویم ما فکر می‌کنیم تعقل می‌کنیم و این تصمیم را می‌گیریم. خیلی‌ها از عشق می‌روند یا از عقل اما در نهایت به یک جا می‌رسند. مسیر می‌تواند از مسیر عشق باشد یا مسیر عقل اما سرانجامش یکی شود. شاید تجربه‌ای که کسی یا عشق می‌تواند به آن برسد، یکی با عقل برسد، جنس راه فرق دارد اما نتیجه‌اش یکی است. یعنی با عقل هم می‌شود ایثار کرد و لازم نیست عشق را درگیر این قضیه بدانیم. شاید البته این حرف با بعضی از شعرهای خودم هم در تعارض باشد!

    ▪ گفتید به نظر می‌رسد گفته‌هایتان در تعارض با شعرهایتان باشد. شما می‌گویید چیزی نمی‌دانم از این دیوانگی و عاقلی اما به گمان من خیلی هم این دوسویه را خوب می‌دانید و ابرام هم دارید طرف عقل را بگیرید! یعنی صاحب ترانه، شاعر در شعرش فقط «می‌کوشد»، نه این‌که «بجوشد».

    ـ شما خیلی هم نمی‌توانید مطمئن باشید که این کار در محدوده عقل است یا جنون. آن عقل منفعلی که ما داریم بحثش جدا است. آن عقل فعال، مراحلی از عشق و دوره‌هایی از عشق را تجربه کرده و به عقل کامل رسیده. عقل منفعل در بند خود می‌ماند اما عقل کامل خودش خودش را ویران می‌کند و به مرحله بالاتری می‌رسد. ما یک صفر درجه داریم یک ۳۶۰ درجه، اینها بر هم منطبق است. ۳۶۰ درجه کامل دایره را یک دور زده. پس خیلی با هم فرق می‌کند. تفاوت عقل صفر درجه با عقل ۳۶۰ درجه مهم است. شاید این عقل تمام آن مدارهای عشق را پشت سر گذاشته باشد.
    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    دكتر افشين يداللهي Empty مصاحبه ی چلچراغ با استاد یداللهی 2

    پست من طرف catuyoun الإثنين مارس 02, 2009 3:10 pm

    ▪ در گفتمان شما یا اتمسفر حاکم بر دیالوگ شما، اساساً عقل بیشتر به کار برده می‌شود. یاد دیالوگی از فیلم هامون افتادم که مجنونی به دکتر روانپزشک می‌گوید «آزمودم عقل دوراندیش را/ بعد از این دیوانه سازم خویش را، آی دکتر!» اگر این «آی دکتر» شما باشید، چه می‌گویید؟!

    ـ عقل دوراندیش هم می‌تواند البته خب به معنای همان عقل معاش باشد. اگر عقل دوراندیش واقعاً افق‌های دور را دیده باشد، آن مجنون هنوز آن را نیازموده. اما دوراندیشی که برحسب حساب و کتاب و احتیاط باشد باید آن را به نوعی دور ریخت و شاید با جنون آزمودش تا به عقل...

    ▪ بالاخره ما در جامعه یک تعریف عمومی از عقل داریم که همه پذیرفته‌اند. عقل یک مفهوم بدیع و گنگ که نیست. متوجهم که می‌شود این عقل را نسبی کرد یا شاخه‌شاخه‌اش کرد آن وقت هیچ پایه‌ای که روی بحث می‌کنیم نمی‌ماند. یک دور ابطال‌ناپذیر می‌شود. وقتی می‌گوییم این کار عاقلانه است، من و شما و بقیه مفهومش را درک می‌کنیم.

    ـ می‌گویند اکثرهم لا یعقلون. این همان عقل است. این عقل حداقل است. این عقل برای یک زندگی معقول حداقل کافی است. این عقل گلیمش را از آب بیرون می‌کشد و می‌رود اما اگر از ما بپرسند از این حد متعارف معقول فراتر رفته، خب نرفته. اتفاقی در زندگی‌اش نیفتاده. آدم معقولی بوده، زندگی‌اش را کرده، خوب هم بوده، خیلی‌ها همین حد را هم ندارند و نمی‌توانند داشته باشند، به هرحال در این زندگی سؤال خاصی یا جواب خاصی اتفاق می‌افتد. یک محور ثابت طی می‌‌شود و قابل قبول جامعه هم هست این هم یک جور زندگی است که خیلی‌ها هم حسرتش را می‌خورند.

    ▪ من دنبال موضع‌گیری‌ شمایِ ترانه‌سرایِ در شعر عاشق هستم. می‌خواهم موضعتان را نسبت به این زندگی حداقلی و این عقل معاش بدانم.

    ـ فکر می‌کنم که انسان لیاقتش بیشتر از این است که به زندگی حداقلی رضایت بدهد. البته این‌که کسی به همان زندگی بپردازد هم محترم است اما انسان به‌طور کلی لیاقت و توانایی‌اش بیشتر است که به آن زندگی بسنده کند. اتفاقاً توانایی‌های عقلی و نه عشقی انسان بیش از این است که به حداقل‌ها رضایت دهد. عقل می‌گوید که به یک روند کلیشه‌ای تن نباید در داد. من فکر می‌کنم کسانی که این‌طور زندگی می‌کنند قدر پتانسیل خود را ندانسته‌اند.

    ▪ می‌گویند جانمایه هستی و آفرینش عشق است. به هر حال در پای عشق و پای عقل کدام سریع‌تر است؟

    ـ عشق را من تعبیر خاصی نمی‌توانم بکنم. همین عشق زمینی خیلی چیزها را به ما یاد می‌دهد. ما در مقطعی که عاشق می‌شویم تا عقلمان بیاید سر جایش، آن لحظات انگار توقع عجیبی از زندگی نداریم، همه چیز خوب است، انگار خو‌ب‌تریم. قبول دارم که بسیاری از آثار هنری که خلق می‌شود از جرقه‌های همین عشق‌های کوتاه مقطعی است. انگار اشانتیون است. گویی خداوند برای یک لحظه دری را باز کرده است که ما اشانتیون را ببینیم بعد بگوید این تمام شد، اگر بخواهی باید سعی کنی به منبع برسی. اما این اشانتیون هم بسیار باارزش است. برای شاعرها همین اشانتیون‌ها باب را باز می‌کند که بشود کار را بسط و گسترش داد و به افق‌ جدیدتری رسید.

    ▪ با این تفاسیر واسوخت‌ها و نفرین‌نامه‌ها شعرهای عاقلانه‌تری هستند؟

    ـ بله.

    ▪ خب این‌که من تو رو نمی‌خوام برو بمیر. یا حالم ازت به هم می‌خوره الان می‌رم یکی بهتر از تو رو پیدا می‌کنم، مولود چیست؟ چون این نوع ترانه‌ها الان خواهان هم زیاد دارد؟

    ـ چند بعد دارد. بخشی از آن این است که ما واقع‌بینانه تفاوت بین وابستگی و دلبستگی را می‌دانیم و متوجه می‌شویم. بعد که فهمیدیم دلبسته نبوده‌ایم و تنها وابستگی بوده خب می‌شود در مورد این رابطه تصمیم عاقلانه‌‌‌تری گرفت. یا اگر دیدیم کسی تصمیم گرفته به عنوان یک انسان دیگر با ما نباشد ما هم به تصمیم او احترام می‌گذاریم و با احترام جدا می‌شویم و این را می‌پذیریم.
    باید متوجه شویم این حرف‌ها که من اگر تو نباشی می‌میرم و جهان برایم سیاه می‌شود و... واقعیت ندارد، چرا که ما زندگی می‌کنیم و عاشق نفر بعدی می‌شویم و برایش شعر می‌گوییم و بعدی و بعدی.... خب در این شعر‌ها یک اغراق شاعرانه هم هست. خب اگر کسی چند بار عشق را تجربه کند می‌داند که نه، مردنی در کار نیست. ما باید بفهمیم برای راه رفتن باید مستقل بود و دو پا کافی‌ است. لازم نیست چسبیده به هم باشیم و چهار پا بشویم. آدم دوپا است.

    ▪ من در این جریان با شما هم‌داستان نیستم. به قول شما «عقل» من، می‌گوید که «سر زلف تو نباشد، سر زلف دگری» و این‌که ما دو پا داریم و کافی است و این نشد اون... یعنی این‌که آخر این چه جور عاشقی است که عاشق از دوری معشوق ککش هم نمی‌گزد! و به سرعت یکی یا چند تای دیگر جایگزین می‌کند؟ این حرف واسوخت‌هاست که خیالی نیست و ملالی نیست و دارم حال می‌کنم و... ارج و ارزش دوست داشتن خیلی کم است. به هر حال گمانم اگر اشتباه نکرده باشم رابطه عاطفی یک مقدار اندکی با تعویض پیژامه فرق می‌کند. نمی‌کند؟

    ـ این که شما می‌فرمایید درست است. من در ادامه صحبتم کاملاً با شما هم‌عقیده‌‌ام. یعنی این‌که می‌شود از بعد دیگری هم به ماجرا نگاه کرد. یعنی وقتی این نفرین‌ها را می‌گوییم که این روزها در ترانه‌ها به فحش‌های فامیلی هم ختم می‌شود! معنایش این است که باز هم در ضعف هستیم. این یک مکانیسم دفاعی روانی است. یعنی خیلی هم اتفاقاً برایمان مهم است، اما چون گربه دستش به گوشت نمی‌رسد، بد و بیراه می‌گوید.
    یک نوع دیگر هم هست که این رفتن ما احترام گذاشتن به نظر کسی است که دوستش داریم و ما را نمی‌خواهد. به این شکل اصلاً وارد توهین هم نمی‌شویم و با احترام و دوستانه از هم جدا می‌شویم. بله و البته با عوض کردن پیژامه فرق می‌کند، چون رابطه‌ای انسانی است و حتی رابطه‌ای ارزشمند. پس وقت جدایی هم باید آن ارزش و دوستی حفظ شود. در ترانه ردپای اجتماع هم پررنگ است. یعنی چون الان ما در اجتماع اصلاً تمرین عشق نداریم و تمرین روابط عاطفی نداریم، انگار همه می‌خواهند از عامل بهره‌وری استفاده کنند و به اصل مقصدشان برسند، بنابراین روابط کوتاه مدت و سطحی و گذرا با عمق بسیار کم شکل می‌گیرد. خب این مسئله این نکته را ایجاد می‌‌کند که هر قدر تعداد اینها بیشتر، زمان کوتاه‌تر و درگیر هم شدن کمتر باشد و طرف مقابلت فقط وسیله باشد، بهتر است و اصلاً نقطه برتری و مثبت هم شده! با این شرایط این واسوخت‌ها هم می‌شود زبان حال او.

    ▪ در ترانه‌های عاشقانه ما هم انگار یک جور «مرض» نهفته است. همه‌اش دارم می‌میرم و دارم می‌سوزم، آخ مردم و دارم می‌میرم از غمت و... این تفاوت بنیادین دارد با حرف مولانا که به عشق می‌گوید «ای دوای نخوت و ناموس ما / ای تو افلاطون و جالینوس ما» از آن بیچارگی تا این وارستگی خیلی تفاوت هست.

    ـ من خودم در ترانه‌های عاشقانه‌ام معتقد به نگاه برابر هستم. فکر می‌کنم باید پایاپای باشد. «نه می‌میرم برای تو/ نه می‌‌افتی به پای من/ همیشه رد پات پیداست / کنار ردپای من.» نه ما برای کسی می‌میریم نه کسی از عشق ما می‌میرد، واقعیت این است، وگرنه تا حالا نسل ترانه‌سراهای ما منقرض شده بود! ترانه‌سراهای ما که خوشبختانه از عشق نمرده‌اند اما دست بردار هم نیستند! گویا زاویه شخصی به این ماجرا ندارند و مطابق میل بازار شعر می‌گویند. من خودم به یک نگاه محترمانه و دوستانه و پایاپای معتقدم.
    انگار ریسک نمی‌کنند و جرأت نمی‌کنند نقطه نظر شخصی را مطرح کنند و همیشه همان حرف‌های امتحان پس داده را تکرار می‌کنند. نگاه من شخصی و پایاپای است. «تمومش کن بیا از هم جدا شیم/ از اول هم من و تو ما نبودیم/ من و تو مال یک دنیا نبودیم/ از اول هم تو این سردرگمی‌ها/ می‌گفتیم با همیم اما نبودیم.».... نترس از این که حرفام دلنشین نیست/ تمام سهم ما از عشق این نیست/ ما عشق اول هم بودیم اما/ همیشه عشق اول، بهترین نیست.»

    ▪ شما خیلی منطقی به عشق نگاه می‌کنید و گمانم این نگاه این بازه را باز می‌کند که هر جای زندگی خواستیم یک دو دو تا چهارتایی بکنیم و بعد خیلی مؤدب و به قول شما با احترام با قیچی رابطه را قطع کنیم! یعنی در بعضی ترانه‌هایمان بعضی‌‌ها عشق برشان نازل می‌شود و سه روز در میان عاشق می‌شوند. از این طرف هم با این نگاه شما هی یک روز در میان می‌شود حساب کتاب کرد و محترمانه جدا شد! این قیچی را که می‌دهید دست عشق کار را سهل و ممتنع می‌کند.

    ـ من می‌گویم وقتی تمام محاسبات و مشاوره‌ها باید قبلش انجام شود، اگر ما سال‌هاست تنها داریم هم را می‌آزاریم و چیز دیگری هم نیست و در رفتارمان تجدیدنظر هم نمی‌‌کنیم و خودمان را هم عوض نمی‌کنیم و چیز جدیدی را هم برای رابطه‌مان یاد نمی‌گیریم. و اگر علم به اینها داریم و همه‌اش را هم رعایت کرده‌‌ایم اما باز هم نمی‌شود و کسی هم که مشاوره می‌دهد، می‌گوید راه جدا شدن است، آن وقت باید عمل کرد. نه این‌که ما بدون تغییر و بدون حرکت و مشاوره... بشینیم حساب کتاب کنیم و به قول شما قیچی کنیم. نه این‌ نظر من نیست که هی بگویم من و شما به هم نمی‌خوریم و تمام کنیم.

    ▪ می‌گویند که فلان خانم ۴۰ سال پیش با فلان آقا در فلان جا قرار داشته که با لباس قرمز آنجا حاضر شود. حالا مرد نیامده و زن ۴۰ سال است هر روز می‌آید سر قرار. این عاقلانه نیست، اما ماندگار است. هیچ کس از آن ماجراهای عاشقانه‌ای که منطقی تمام می‌شود حرف نمی‌زند، اما این کار غیرمعقول گویا ماندنی‌تر است و قدری ستایش‌آمیز حتی. این فرد از نظر شما خل است. شاید، اما هیچ کس داستان آدم‌های عاقل شما را نمی‌گوید. هیچ کس احساس شگفتی و ستایش نمی‌کند، اما داستان این خل‌ها را با احترام تعریف می‌کند.

    ـ (مکث) به صورت یک حرکت سمبلیک چرا. قبول دارم. بعضی وقت‌ها یک چیزهایی تعمیم‌پذیر نیست. پایداری بر عشق خوب است، اما باز چند جنبه پیدا می‌کند. بر‌می‌گردد بر ایثار. باید بررسی کنیم که این فرد آیا پایداری بر عشق می‌‌کند یا دچار مشکلات روحی روانی شده. شاید هم عاشقی است که واقعاً روند زندگی‌اش این شده.
    شاید او ساخته شده که نمونه‌ای باشد برای استناد دیگران. شاید سمبلی است برای سوسوی عشق در جامعه‌ای پرمشغله و پرازدحام. بله، این چیز زشتی نیست. مثل آن خانمی که در چهارراه ولی‌عصر گل می‌فروخت و منتظر مردم بود. شاید هم هیچ‌کدام از اینها نباشد. در جامعه ما البته حتی آن اتفاق هم می‌تواند در نظر مردم عادی شود. عشق باید در نهایت باعث افزایش عملکرد بشود نه کاهش عملکرد. عاشق واقعی بازمی‌دارد و در مسیر رو به جلویی که عشق فرا رویش قرار دارد پیش می‌رود. لازم نیست کار عجیب و غریبی انجام شود.

    ▪ شما ترانه‌های «محترمی» دارید. خیلی آدم‌ها در ترانه‌هایتان مؤدبند، انگار با کراوات حرف می‌زنند. راست می‌گویید هیچ کار عجیبی هم انجام نمی‌دهند. ردپایشان کنار هم است. چه کاری است که همدیگر را کول کنیم و بار هم را بکشیم و بشویم یک ردپا. ریسک نیست، تحیر نیست. عشق شما پاستوریزه است و محترم.

    ـ این هم خب یک‌جور نگاه است. من قانون قطعی برای هیچ چیز نمی‌گویم. اینها انواع رابطه است. از نوع پاستوریزه رابطه تا نوع مسموم آن. من اصلاً مخالفتی ندارم. هیچ چیز قابل پیش‌بینی نیست. اتفاقاً من از قطعیت می‌گریزم
    «از راه بزن بیرون ای رند خطر پیشه/ از خاک سکون بر کن ای تیشه بر این ریشه/ در ترس چه می‌جویی ای مدعی غیرت/ در شک و یقین رو کن با لذت این حیرت/ من عاشق مطرودم / آوارگی‌ام دودم/ اسطوره هر جایی / تاریخی نابودم/ حرمت‌شکن خویشم، آرامش تشویشم/ ذندیق قسم خورده با فاجعه هم‌کیشم/ با وحشی چشمانش الهام جراحت شد / تا قلب پر‌آشوبم ویران شد و راحت شد/ این شر نجیبانه در واژه نمی‌آید / از شرم گذر کرده در خانه نمی‌پاید / توفانی احساسش خاشاک غزل برده/ و...


    نویسنده: علیمیرمیرانی
    منبع: آفتاب
    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    دكتر افشين يداللهي Empty افشین یداللهی: وارد رقابت خوانندگی نخواهم شد

    پست من طرف catuyoun الإثنين مارس 02, 2009 4:39 pm

    افشین یداللهی: وارد رقابت خوانندگی نخواهم شد

    دکتر افشین یداللهی خواننده تیتراژ مجموعه تلویزیونی «پاتوق»گفت: من قطعا وارد رقابت خوانندگی نخواهم شد اصل کار من هم ترانه سرایی است اگر بخوانم فقط به این معنی است که خودم شخصا تریبونی برای مطرح کردن ترانه هایم داشته باشم .

    دکتر افشین یداللهی ترانه سرایی است که به دفعات نامش را در تیتراژ مجموعه های موفق همچون مدار صفر درجه ، غریبانه، میوه ممنوعه، شب دهم و ... به عنوان ترانه سرا شاهد بوده ایم، این روزها در تیتراژ مجموعه تلویزیونی «پاتوق» که از شبکه اول سیما پخش می شود نام این ترانه سرا را با عنوان خواننده هم می بینیم، درباره اولین تجربه اش در عرصه خوانندگی گفتگویی با وی داشتیم که از نظرتان می گذرد.
    افشین یداللهی ترانه سرا روز شنبه در گفتگو با خبرنگار گروه فرهنگی هنری باشگاه خبرنگاران دانشجویی ایران "ایسکانیوز" در خصوص اولین تجربه خوانندگی اش گفت: طی صحبت هایی که با امید کرامتی داشتیم مبنی بر اینکه چه کسی مناسب است که تیتراژ پایانی مجموعه تلویزیونی پاتوق را بخواند، ایشان به من گفتند شما خودت این ترانه را بخوان ، ظاهرا جایی من زمزمه ای کرده بودم و آقای کرامتی یک ارزیابی ضمنی از صدای من داشتند و از من خواستند که این کار را بخوانم من گفتم هنوز تصمیم به خوانندگی ندارم و ایشان بسیار پیگیر بودند که حتما خودتان باید این کار را بخوانید و گفتند من فکر می کنم اتفاق خوبی بیفتد البته آقای کرامتی نسبت به من لطف داشتند .

    ** پیگیری آقای کرامتی باعث شد تا تیتراژ سریال پاتوق را بخوانم

    وی افزود: من یک بار آزمایشی ترانه مورد نظر راخواندم و کارگردان و تهیه کننده هم که شنیده بودند رضایت خود را ابراز کردند و پیگیری آقای کرامتی باعث شد تا تیترا‍‍‍ژ سریال پاتوق را بخوانم.
    یداللهی در پاسخ به این سوال که خودش از این تجربه رضایت دارد خاطرنشان کرد: این اولین تجربه من بود با اینکه من سر ضبط بسیاری از ترانه های خودم حضور داشتم و نظراتم را می دادم و همیشه با موسیقی همراه بودم و بخشی از ذهن من را موسیقی فرا گرفته بود ، خودم هم سالها ضرب می زدم و تدریس می کردم و به همراه گروه های مختلف کنسرت داده بودم با این حوزه نا آشنا نبودم اما چون درگیر کار روانپزشکی و ترانه سرایی شدم خیلی فرصت چنین تجربه ای را نداشتم هرچند همیشه در فضای موسیقی حضور داشتم.

    ** خوانندگی و ترانه سرایی دو هنر جدا از هم نیستند

    وی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه هر هنرمندی در هنر خود می خواهد به یک هویت مستقل برسد و از آن هویت دفاع می کند و مردم هم او را در آن هنر می پذیرند تا جایی که نمی خواهند او را در هنر دیگری ببینند مثل بازیگری که مجری می شود یا بالعکس حالا هویت شما به عنوان یک ترانه سرا بین مردم جا افتاده است چرا رو به سوی خوانندگی آوردید گفت: من ترانه سرایی و خوانندگی را از هم جدا نمی بینم همان طور که ما آدم هایی را می شناسیم که هم ترانه می گویند هم ساز می زنند و هم آن ترانه را می خوانند.
    یداللهی افزود: این دو هنر همچون پایه های یک عمارت می مانند و برای تولید یک اثر موسیقیایی لازم هستند و من رقابتی میان این دو نمی بینم.

    ** هیچ شکی ندارم که ریسک کردم

    وی افزود: هیچ شکی نیست این اقدام من یک ریسک بود و اگر برایم اهمیت نداشت قطعا وارد این حوزه نمی شدم ، ماندگاری در عرصه ترانه سرایی نیازمند تلاش مضاعف است و متاسفانه به دلایل مختلفی موسیقی ما خیلی جدی گرفته نمی شود ،زمانی که من شروع به ترانه سرایی کردم خیلی ها گفتند این آقای دکتر که دکتر است و دارد کارش را می کند چرا ترانه می گوید حداقل برود شعر بگوید که شعر هنر فاخری است اما ترانه که کار نشد حالا ده سال از آن اتفاق می گذرد و ترانه سرایی به یک هنر متشخص و مستقل تبدیل شده است.
    یداللهی افزود: به طور مثال در آن زمان اگر فکر می کردم که من پزشکم و کار تخصصی خود را دارم چرا به ترانه سرایی روی بیاورم اما وارد عرصه ترانه سرایی شدم و امروز این هنر جایگاه فاخری برای خود کسب کرده است، اما در مورد خوانندگی این ذهنیت وجود دارد که هر کسی در هر سطحی به خودش اجازه ورود به این حوزه را می دهد ، اما ماندن من در این حوزه قطعا با یک ذهنیت مشخص همراه خواهد بود نه فقط به صرف اینکه خواننده شوم بلکه به این دلیل که خواننده های موسیقی پاپ به دلیل رقابت از ترانه هایی که فاخرتر جدی تر و مورد علاقه ترانه سرا کمتر استفاده می کنند . این امر باعث خواهد شد که خودم ترانه هایم را بخوانم .

    ** قطعا وارد رقابت خوانندگی نخواهم شد

    دکتر افشین یداللهی با تاکید بر اینکه اگر خوانندگی را ادامه دهم اصلا به این معنی نیست که وارد بازار رقابتی شوم که دیگران هم در آن شرکت می کنند تصریح کرد:من اگر قصد ادامه این مسیر را داشته باشد خط فکری مشخصی را برای خودم طراحی می کنم و از مشورت آهنگسازانی که اندیشه در کارشان است استفاده خواهم کرد من قطعا وارد رقابت خوانندگی نخواهم شد اصل کار من هم ترانه سرایی است اگر بخوانم فقط به این معنی است که خودم شخصا تریبونی برای مطرح کردن ترانه هایم داشته باشم .

    ** خواننده ویترین نهایی یک اثر موسیقیایی است

    مدیر انجمن خانه ترانه با اشاره به اینکه خوانندگی هنر تخصصی است که ظرافت های خاص خود را دارد خاطرنشان کرد: همین یکبار هم که پشت میکروفن برای ضبط رفتم متوجه شدم چه ظرائفی در کار هست با اینکه بارها در آن طرف میکروفن و هنگام ضبط یک اثر موسیقیایی حضور داشتم اما پشت میکروفن قرار گرفتن هم خودش ظرائفی دارد و اینکه چه محاسباتی کنی تا بتوانی حضور داشته باشی زیرا در واقع ویترین نهایی یک اثر هستی و به عنوان خواننده پیشانی کار قرار می گیری .

    ** باید برای گوش مردم احترام قائل باشیم

    این ترانه سرا با اشاره به اینکه حضور من در عرصه موسیقی به این شکل نه خود نمایی است نه چیز دیگر اظهار داشت: همین قدر که مردم من را به عنوان ترانه سرا می شناسند برای من کافی است من اگر وارد این حوزه شدم به خاطر علاقه ای بود که داشتم و چون معتقدم خوانندگی کار سبک و بی ارزشی نیست شاید بعضی ها آن را سبک انگاشتند و با ارزش کمی به آن نگاه کردند.
    وی افزود: این شروع هم با پیگری آقای کرامتی که همین جا از ایشان تشکر می کنم اتفاق افتاد ،اگر تجربه ای قابل ارائه بود ومورد تصویب و تایید صاحب نظران قرار خواهد گرفت برای گوش مردم هم باید احترام قائل باشیم فقط علاقه شخصی من که مهم نیست .

    ** برای عرضه آلبوم به بازار به تفکر نیاز دارم

    وی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه آلبومی را وارد بازار خواهد کرد گفت: تصمیم برای این کار نیاز به تفکر دارد .
    یداللهی در ادامه درباره اینکه اگر قرار باشد آلبومی را وارد بازار کند از ترانه ترانه سرا های دیگر هم استفاده می کند گفت: اگر ترانه ای را بشنوم و متوجه شوم که خودم آرزو داشتم آ ن ترانه را بگویم قطعا آن را خواهم خواند .

    ** برگزاری جلسات خانه ترانه در کانون ادبیات ایران

    مدیر انجمن خانه ترانه در خصوص دلیل برگزاری جلسات خانه ترانه ازفرهنگسرای شفق به کانون ادبیات ایران گفت: ادامه همکاری در فرهنگسرای شفق به دلایلی که برای خودم هم هنوز مشخص نیست امکان پذیر نبود اما خانه ترانه یک انجمن مستقل است و از حمایت کسانی که حمایتش می کند استقبال می کند و وابسته به جایی نیست و مدتی که مهمان فرهنگسرای شفق بودیم از همکاری آنها بسیار ممنویم و در حال حاضر هم مهمان کانون ادبیات ایران هستیم و جلسات هم همچنان برقرار است و حضور هم برای همه علاقه مندان آزاد است.
    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    دكتر افشين يداللهي Empty رد: دكتر افشين يداللهي

    پست من طرف catuyoun الإثنين مارس 02, 2009 4:40 pm

    ترانه تیتراژ سریال "پاتوق"


    همین که پیش هم باشیم،همین که فرصتی باشه
    همین که گاهی چشمامون،تو چشم آسمون واشه


    همین که گاهی دنیار و با چشمای تو می بینم
    همین که چشم به راه تو میون آینه می شینم


    بازم حس می کنم زنده ام
    بازم حس می کنم هستم
    بگو با بودنت دل رو
    به کی غیر تو می بستم


    همین که میشه یادت بود،تو روزایی که درگیرم
    که گاهی ساده می خندم،گاهی سخت دلگیرم


    همین احساس خوبی که
    دلت سهم منو داده
    همین که اتفاق عشق
    برای قلبم افتاده


    بازم حس می کنم زنده ام بازم حس می کنم هستم
    بگو با بودنت دل رو به کی غیر تو می بستم


    شاعر و خواننده :دکتر افشین یداللهی
    موسیقی : امید کرامتی
    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    دكتر افشين يداللهي Empty يداللهي: به بهانه مدرنيته ساختارها را شكستيم

    پست من طرف catuyoun الإثنين مارس 02, 2009 4:41 pm

    يداللهي: به بهانه مدرنيته ساختارها را شكستيم
    شعر معاصر به كجا مي‌رود؟/5
    يداللهي: به بهانه مدرنيته ساختارها را شكستيم
    خبرگزاري فارس: ما به بهانه فضاهاي مدرن و پست مدرن همه ساختارها را شكستيم و اكنون به قدري شعر ما شخصي شده است كه مخاطب با آن ارتباط برقرار نمي‌كند.

    افشين يداللهي شاعر و ترانه‌سرا در گفت و گو با خبرنگار ادبيات فارس گفت: ما در زمينه شعر كلاسيك و غزل افرادي را داريم كه با زبان امروزي شعر مي‌گويند و شعر آنها از استخوان‌بندي خوبي برخوردار است.

    وي درباره اينكه چرا در اين دوره شاعر برجسته‌اي ظهور نمي‌كند افزود: در اين عصر در هيچ زمينه‌اي افراد برجسته نداريم چرا كه توجه به عرصه‌هاي مختلف هنري نداريم و پرداخت مناسبي نيز به اين مسايل نمي‌شود. البته قدري هم اين فضاها به مدرنيته و پست مدرنيته بر مي‌گردد كه شايد از برخي اصول عدول مي‌كند به طوريكه نمي‌توان تشخيص داد كه اين اثر ساختار مدرن دارد و يا از ساختار كلاسيك برخوردار است و در نهايت آثاري پديد مي‌آيد كه به سختي مي‌توان قالبي را براي آن در نظر گرفت.

    به اعتقاد اين ترانه‌سرا ارتباط شعر روشنفكري ما با مخاطب قطع شده است.

    يداللهي تاويل‌ناپذير بودن شعر معاصر را از ديگر ويژگي‌هاي شعر در اين دوران توصيف كرد و افزود: من با نوآوري‌ها و ساختار‌شكني‌ها مخالفتي ندارم ولي گاهي اوقات به قدري در بي قالب و ساختار بودن شعر توجه مي‌شود كه حالت افراط به خود مي‌گيرد.

    وي با بيان اينكه هر كسي فكر مي‌كند كه مي‌تواند شعر بگويد عنوان كرد: هنر چارچوب خاصي نمي‌پذيرد ولي اين موضوع از آوانگارد بودن آن مي‌كاهد من مخالف نوآوري نيستم و بايد فضاي هنري بر شعر حاكم باشد و اين را از اين رو مي‌گويم كه گاهي اوقات آدم حس مي‌كند كه خلق چنين آثاري كه اكنون مشاهده مي‌كنيم از هر شخصي بر مي‌آيد كه به گمان من حتي اگر بخواهيم شعر سوررئال هم بسراييم باز هم بايد ساختار خاصي داشته باشد.

    اين شاعر كه ترانه هاي به ياد ماندني زيادي از او را خوانندگان ايراني خوانده اند، فضاهاي كليشه‌اي و تكراري را از ديگر آفت‌هاي شعر معاصر برشمرد و اظهار داشت: در غزل و ترانه با سروده‌هايي مواجه‌ايم كه نه حرف، نه رويكرد و نه پرداخت جديدي دارند و اكثر اينها نمونه‌هاي تكراري از آثار حتي 7 قرن پيش به حساب مي‌آيد.

    يداللهي تاكيد كرد: البته منكر ترانه‌ها و اشعار داراي كيفيت نيستم ولي كميت شاعر و شاعران، كيفيت را تحت تأثير قرار داده است به طوري كه چون تعداد شاعران رو به فزوني مي‌گذارد نوآوري در آنها كاسته مي‌شود.

    وي درباره كپي‌كاري برخي از شاعران از آثار غربي عنوان كرد هنرمند نبايد آن مسيري را برود كه شاعران برون مرزي آن راه را پيموده‌اند و هنرمند بايد هنرش را با توجه به شرايط اجتماعي خودش بيافريند و لزومي ندارد از آثار غرب الگوبرداري كند و خودمان شايد بتوانيم مسيرهاي بومي‌تر، ملي تر و منطبق با شرايط خاص خود را بهتر بنويسيم.

    اين شاعر و ترانه‌سرا خاطرنشان كرد: دنباله‌روي كور كورانه با اين استنباط كه دنيا، دنياي مدرنيته و پست مدرن است هيچ دردي را درمان نمي‌كند و گاهي شاعراني كه حتي با مدرنيته و پست مدرن هم آشنايي ندارند در اشعار خود بهتر مي‌توانند مسايل اجتماعي را مطرح كنند.
    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    دكتر افشين يداللهي Empty متن ترانه های سریال میوه ی ممنوعه

    پست من طرف catuyoun الإثنين مارس 02, 2009 4:46 pm

    متن ترانه های سریال میوه ی ممنوعه
    1) تیتراژ پایانی:
    میشه خدا رو حس کرد
    تو لحظه های ساده
    تو اضطراب عشق و
    گناه بی اراده
    بي عشق عمر آدم
    بی اعتقاد می ره
    هفتاد سال عبادت
    یک شب به باد می ره
    یک شب به باد می ره
    وقتی که عشق آخر
    تصمیمشو بگیره
    کاری نداره زوده
    یا حتی خیلی دیره
    ترسیده بودم از عشق
    عاشق تر از همیشه
    هر چی محال می شد
    با عشق داره میشه
    انگار داره میشه
    عاشق نباشه آدم
    حتی خدا غریبه ست
    از لحظه های حوا
    حوا می مونه و بس
    نترس اگه دل تو
    از خواب کهنه پاشه
    شاید خدا قصه تو
    از نو نوشته باشه
    از نو نوشته باشه
    وقتی که عشق آخر
    تصمیمشو بگیره
    کاری نداره زوده
    یا حتی خیلی دیره
    ترسیده بودم از عشق
    عاشق تر از همیشه
    هر چی محال میشد
    با عشق داره میشه
    انگار داره میشه

    2) آهنگ میانی:
    به من مومن نگو ، وقتی که حتی واسه یه لحظه هم عاشق نبودم
    به من که این همه از رستگاری فقط دم می زدم ،عاشق نبودم
    یه عمری از دلم ترسیدم و باز،دم آخر منو دیوونه کرده
    حالا می ترسم این دیوونه حالی ، یه روز از من جدا شه بر نگرده
    چه آسون اشک معصوم تو یک شب
    چکید و دامن دینم رو تر کرد
    غبار عادتو از قلب من شست
    نمی دونم چطور ، اما اثر کرد
    همه دار و ندارم مال چشمات
    اگه پشتش بهشتی باشه یا نه !
    اگه دنیای من پیش از قیامت
    داره با چشم تو می پاشه یا نه !

    3) قسمت پایانی سریال:
    هر چه دارم از تو دارم
    ای همه دار و ندارم
    با تو آرومم و بی تو بیقرار بیقرارم
    گفتی باشم حالا هستم چشم به راه یه نگاهت
    میدونم منو می بینی که نشستم سر راهت
    با تو کوچه های بن بست میرسن به کهکشونا
    با تو بیراهه یه راهه به نشون بی نشونا
    اونا که از تو نشونی روی پیشونی ندارن
    داغشون رو دلشونه خم به ابرو نمیارن
    رسم من فرشتگی نیست ،من که درگیر زمینم
    تو خودت اینو می خواستی
    من یه آدمم همینم
    اونی که رو دوش خسته اش یه امانت از تو داره
    گاهی کم میاره اما، این امانت رو میاره

    4) قطعه ی آوازی قسمت پایانی:
    آزاد آزادم ببین
    چون عشق درگیر من است
    دیگر گذشت آن دوره که
    تقدیر زنجیر من است
    شاید نمی دانی، ولی ، از خود خلاصم کرده ای
    آیینه ی خالی فقط ، امروز تصویر من است
    از عشق تو بر باد رفت ، آن آبروی مختصر
    من روح بارانم ، ببین ، چون عشق تقدیر من است

    البته در یکی از قسمت های آغازین این مجموعه نیما رئیسی ترانه ای رو به طور زنده اجرا کرد که به احتمال زیاد کاری از افشین یداللهی است... یا علی...

    بذار هیچکی کنار ما نباشه
    ما که از آدما چیزی نمی‌خوایم
    همین قد که به همدیگه رسیدیم
    دیگه هیچی از این دنیا نمی‌خوایم
    کسی با هم نمی‌خواد مارو اما
    حالا ما با همیم تنهای تنها
    چقدر دلگیره شادی توی غربت
    ولی آسون تره از دوری ما...
    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    دكتر افشين يداللهي Empty رد: دكتر افشين يداللهي

    پست من طرف catuyoun الإثنين مارس 02, 2009 4:48 pm

    شب دهم
    مرز در عقل و جنون باریك است
    كفر و ایمان چه به هم نزدیك است
    عشق هم در دل ما سردرگم
    مثل ویرانی و بهت مردم
    گیسویت تعزیتی از رویا
    شب طولانی خون تا فردا
    خون چرا در رگ من زنجیر است
    زخم من تشنه تر از شمشیر است
    مستم از جام تهی حیرانی
    باده نوشیده شده پنهانی
    باده نوشیده شده پنهانی
    عشق تو پشت جنون محو شده
    هوشیاریست مگو سهو شده
    من و رسوایی و این بار گناه
    نو و تنهایی و آن چشم سیاه
    از من تازه مسلمان بگذر بگذر
    بگذر از سر پیمان بگذر بگذر
    دین دیوانه به دین عشق تو شد
    جاده ی شك به یقین عشق تو شد
    مستم از جام تهی حیرانی
    باده نوشیده شده پنهانی
    باده نوشیده شده پنهانی
    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    دكتر افشين يداللهي Empty رد: دكتر افشين يداللهي

    پست من طرف catuyoun الإثنين مارس 02, 2009 4:49 pm

    شعری از افشین یداللهی
    گاهی مسیر جاده به بن بست می رود /گاهی تمام حادثه از دست می رود /گاهی همان کسی که دم از عقل میزند /در راه هوشیاری خود مست می رود /گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست /وقتی که قلب خون شده بشکست میرود/اول اگرچه با سخن از عشق آمده /آخر خلاف آنچه که گفته است می رود/گاه یکسی نشسته که غوغا به پا کند /وقتی غبار معرکه بنشست می رود/اینجا یکی برای خودش حکم می دهد /آن دیگری همیشه به پیوست می رود/ وای از غرور تازه به دوران رسیده ای /وقتی میان طایفه ای پست می رود/هرجند مضحک است و پر از خنده های تلخ //بر ما هرآنچه لایقمان هست می رود/این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست /تیریست بی نشانه که از شصت می رود/بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند /اما مسیر جاده به بن بست می رود/
    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    دكتر افشين يداللهي Empty رد: دكتر افشين يداللهي

    پست من طرف catuyoun الإثنين مارس 02, 2009 4:50 pm

    تیتراژ سریال مدار صفر درجه


    وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید



    وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید



    وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید



    وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید



    من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی



    چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی



    یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود



    آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود



    وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد



    آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد



    من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی



    چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی







    ترانه سرا : افشین یداللهی



    آهنگساز : فردین خلعتبری



    تنظیم کننده : فردین خلعتبری



    خواننده : علیرضا قربانی


    اين مطلب آخرين بار توسط catuyoun در الجمعة يوليو 29, 2011 4:19 am ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    دكتر افشين يداللهي Empty رد: دكتر افشين يداللهي

    پست من طرف catuyoun الإثنين مارس 02, 2009 4:50 pm

    خدا مارو برای هم نمی خواست...
    خدا مارو برای هم نمی خواست
    فقط میخواست همو فهمیده باشیم
    بدونیم نیمه ی ما مال ما نیست
    فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم
    تموم لحظه های این تب تلخ
    خدا از حسرت ما با خبر بود
    خودش ما رو برای هم نمی خواست
    خودت دیدی دعامون بی اثر بود
    چه سخته مال هم باشیم و بی هم
    می بینم میری و می بینی میرم
    تو وقتی هستی اما دوری از من
    نه میشه زنده باشم نه بمیرم
    نمیگم دلخور از تقدیرم اما
    تو میدونی چقدر دلگیره این عشق
    فقط چون دیر باید می رسیدیم
    داره رو دست ما می میره این عشق
    خواننده و آهنگساز:احسان خواجه امیری
    " آلبوم فصل تازه"
    padme
    padme
    Admin


    تعداد پستها : 447
    Age : 47
    Registration date : 2008-02-27

    دكتر افشين يداللهي Empty رد: دكتر افشين يداللهي

    پست من طرف padme الثلاثاء مارس 10, 2009 6:31 pm

    بسیار عالی بود کتایون جان ...واقعا عالی بود ...کیف کردم . تشکرات

      اكنون الجمعة أبريل 26, 2024 7:30 pm ميباشد