مسعود کيميايي
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 1
مسعود کيميايي
مسعود کیمیایی (۸ مرداد ۱۳۲۰) کارگردان و فیلمنامهنویس برجسته ایرانی است. کیمیایی از بحث برانگیزترین و جنجالی ترین چهرههای سینمایی ایران است. او با ساخت فیلم قیصر در سال ۱۳۴۸، برای نخستین بار دو قطب هنری و تجاری سینما را یکی کرد وآغازگر موج نو در سینمای ایران بود. اغلب آثار کیمیایی در ژانر اجتماعی- سیاسی است. او علاوه برفیلمسازی و فیلمنامه نویسی، نوشتن رمان و شعر را نیز تجربه کرده است.کیمیایی بعد از انقلاب کارگاه آزاد فیلم را تأسیس کرد.
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 2
رد: مسعود کيميايي
تقریبا تمام فیلمای کیمیایی رو دیدم...به جز دو تا فیلم کوتاهش دقیقتر....هیشه بعد از دیدن فیلماش یه جور حس برزخی به ادم دست میده چه تو ضعیفترین کارش( سربازهای جمعه و رئیس ) و چه تو بهترین فیلماش (قیصر و گوزنها ).یعنی ذاتا میشه حس یکی دو صحنه از فیلمهای کیمیایی رو گرفت و با همون دلخوش بود که فیلم خوبی دیده....
به شخصه گاهی اوقات از اون رو بودن فیلمهاش،اون لحن شعاریه همیشگیشون اون سانتی مانتالیسم بازیهای مرسوم سر رفاقتها و ادا اطوارهای دلگیر کننده سر مرگ عزیزان قهرمان اص یه جور تنفر پیدا می کنم ولی چیکار میشه کرد کیمیایی هستش و سینمای ایران قابل خط خوردن نیست این بشر از تاریخ سینمای ایران.هر چند نوچه پروروری های موسوم سینمای ایران و دغل دوستان گرد شیرینی بعضی وقتها حال به هم زنه....این که یکی بیاد از یه فیلم ضعیفی مثل رئیس تعریف بکنه و در باب اون نقدهای چند صفحه ای بنویسه بدون اشاره به این که اصلا ذات فیلمی مثل رئیس غلط و مریضه یا خزعبل عجیب و غریب مثل سربازهای جمعه رو با صلات ظهر زینه مان تطبیق بده چیزی جز بلاهتها و هذیان گوییهای تملق گونه عده ای معلوم الحال نیستش که مشخصه صداقتی در اونها نیست .....کیمیایی هنوز داره فیلم میسازه .هنوز هر فیلمی از اون که روی پرده میاد تبدیل به یک اتفاق ویژه میشه اما از زمانی که فیلم خوب اعتراض دیده شد فیلمهای کیمیایی دچار رکود عجیبی میشن و دیگه من یکی خودم برای دیدن فیلماش دست و پا نمی زنم ....ولی .....از همون بیگانه بیا کیمیایی گویا راهش رو پیدا کرده بود راهی که تبدیل به یک جریان سینمایی میشد و سینمای نیمه مرده ایران رو گویا باید یه جونی میداد.بیگانه بیا مثل خیلی فیلمهای سانتی مانتال اون موقعها در اومد هر چند یه عناصری داشت که تا حدی میشد کمی از سینمای بدنه وقت سرتر گیره....ورسیون ایرانی شده روکو و برادران ویسکونتی ....که البته چندان به منبع اصلی خودش پایبند و شبیه نبود.متاسفانه بیگانه بیا از یک مورد به شدت رنج میبره که بعدها هم پاشنه آشیل سینمای کیمیایی میشه.کیمیایی در اون فیلم به شدت جوگیره ...فریادهاش رو از دهان قهرمانهاش بیرون میریزه و طوری فیلم رو طرح ریزی می کنه که به همون هدف اصلی کارگردان که شاید خیلی هم درست نباشه برسه...اما کیمیایی اصلی بعد از قیصر کیمیایی میشه .خوب من که خودم قبول دارم ولی به نظر من یکی موضوع قیصر چیز تازه ای نه در اون رمان و نه امروزه نیست.زیر ژانر انتقام خیلی قبلتر از قیصر در سینما مطرح شده بود ولی شاخصه قیصر حل شدن انتقام در لایه لایه های جامعه ایرانی (و شاید یکی از نقاط قوت آثار کیمیایی ) هستش .قیصر ذاتا ایرانی بود .قیصر جریان ساز شد چون هدف رو درست انتخاب کرده بود.فیلم به طور ذاتی رمدم رو دربرابر مردم قرار داده بود.انگیزه قهرمان اصلی برای همه قابل درک بود...خیلیها با اون همذات پنداری می کردن ....و اوصلا از همین فیلمه که قهرمانهای معروف کیمیایی متولد میشن آدمهایی که قصد می کنن شورش کنن .....
مجالی بود و حوصله ای ایشالا ادامه میدیم
به شخصه گاهی اوقات از اون رو بودن فیلمهاش،اون لحن شعاریه همیشگیشون اون سانتی مانتالیسم بازیهای مرسوم سر رفاقتها و ادا اطوارهای دلگیر کننده سر مرگ عزیزان قهرمان اص یه جور تنفر پیدا می کنم ولی چیکار میشه کرد کیمیایی هستش و سینمای ایران قابل خط خوردن نیست این بشر از تاریخ سینمای ایران.هر چند نوچه پروروری های موسوم سینمای ایران و دغل دوستان گرد شیرینی بعضی وقتها حال به هم زنه....این که یکی بیاد از یه فیلم ضعیفی مثل رئیس تعریف بکنه و در باب اون نقدهای چند صفحه ای بنویسه بدون اشاره به این که اصلا ذات فیلمی مثل رئیس غلط و مریضه یا خزعبل عجیب و غریب مثل سربازهای جمعه رو با صلات ظهر زینه مان تطبیق بده چیزی جز بلاهتها و هذیان گوییهای تملق گونه عده ای معلوم الحال نیستش که مشخصه صداقتی در اونها نیست .....کیمیایی هنوز داره فیلم میسازه .هنوز هر فیلمی از اون که روی پرده میاد تبدیل به یک اتفاق ویژه میشه اما از زمانی که فیلم خوب اعتراض دیده شد فیلمهای کیمیایی دچار رکود عجیبی میشن و دیگه من یکی خودم برای دیدن فیلماش دست و پا نمی زنم ....ولی .....از همون بیگانه بیا کیمیایی گویا راهش رو پیدا کرده بود راهی که تبدیل به یک جریان سینمایی میشد و سینمای نیمه مرده ایران رو گویا باید یه جونی میداد.بیگانه بیا مثل خیلی فیلمهای سانتی مانتال اون موقعها در اومد هر چند یه عناصری داشت که تا حدی میشد کمی از سینمای بدنه وقت سرتر گیره....ورسیون ایرانی شده روکو و برادران ویسکونتی ....که البته چندان به منبع اصلی خودش پایبند و شبیه نبود.متاسفانه بیگانه بیا از یک مورد به شدت رنج میبره که بعدها هم پاشنه آشیل سینمای کیمیایی میشه.کیمیایی در اون فیلم به شدت جوگیره ...فریادهاش رو از دهان قهرمانهاش بیرون میریزه و طوری فیلم رو طرح ریزی می کنه که به همون هدف اصلی کارگردان که شاید خیلی هم درست نباشه برسه...اما کیمیایی اصلی بعد از قیصر کیمیایی میشه .خوب من که خودم قبول دارم ولی به نظر من یکی موضوع قیصر چیز تازه ای نه در اون رمان و نه امروزه نیست.زیر ژانر انتقام خیلی قبلتر از قیصر در سینما مطرح شده بود ولی شاخصه قیصر حل شدن انتقام در لایه لایه های جامعه ایرانی (و شاید یکی از نقاط قوت آثار کیمیایی ) هستش .قیصر ذاتا ایرانی بود .قیصر جریان ساز شد چون هدف رو درست انتخاب کرده بود.فیلم به طور ذاتی رمدم رو دربرابر مردم قرار داده بود.انگیزه قهرمان اصلی برای همه قابل درک بود...خیلیها با اون همذات پنداری می کردن ....و اوصلا از همین فیلمه که قهرمانهای معروف کیمیایی متولد میشن آدمهایی که قصد می کنن شورش کنن .....
مجالی بود و حوصله ای ایشالا ادامه میدیم
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 3
رد: مسعود کيميايي
زندگی نامه
مسعود کیمیایی در روز ۸ مرداد ۱۳۲۰ در کوچه سید ابراهیم خیابان ری تهران متولد شد.بعد از آن به ترتیب در کوچه دردار، آصف الدوله، سقاباشی، عین الدوله و نهایتاً در خیابان بهار ساکن شدند.او دو خواهر و یک برادر دارد. دیپلم متوسطه را از دبیرستان بدر گرفت. بعد ازاتمام دبیرستان کم کم وارد عوالم روشنفکری شد و همراه چند تن از دوستان علاقه مند، گروه انتشارات طرفه را درست کردند.از همان دوره به موسیقی هم علاقه مند شد و چند ساز مانند پیانو و گیتار را در حد غیر حرفه، شیرین می نوازد.اما بیشترین کشش و علاقه او به سینما بود. او تا کنون دوبار ازدواج کرده؛ نخست با گیتی پاشایی (آهنگساز و خواننده)، که حاصل آن پولاد کیمیایی (هم اکنون بازیگر) بود و ازدواج دوم با فائقه آتشین که بی شک مطرح ترین ومحبوب ترین چهرهٔ نیم قرن گذشته ایران است.
کیمیایی از آن دسته کارگردانان به اصطلاح تحصیل کرده نیست ؛ نه به کلاس سینمایی رفته و نه زبان خارجه می داند؛ تمام آموخته های تکنیکی و فنی او از سینما به حضور در گروه دستیاران فیلم قهرمانان به کارگردانی ژان نگولسکو و دستیاری ساموئل خاچیکیان در فیلم خداحافظ تهران محدود می شود. به جز آن هرچه هست، استعداد ذاتی و ذوق و سلیقهٔ او درسینماست.
مسعود کیمیایی در روز ۸ مرداد ۱۳۲۰ در کوچه سید ابراهیم خیابان ری تهران متولد شد.بعد از آن به ترتیب در کوچه دردار، آصف الدوله، سقاباشی، عین الدوله و نهایتاً در خیابان بهار ساکن شدند.او دو خواهر و یک برادر دارد. دیپلم متوسطه را از دبیرستان بدر گرفت. بعد ازاتمام دبیرستان کم کم وارد عوالم روشنفکری شد و همراه چند تن از دوستان علاقه مند، گروه انتشارات طرفه را درست کردند.از همان دوره به موسیقی هم علاقه مند شد و چند ساز مانند پیانو و گیتار را در حد غیر حرفه، شیرین می نوازد.اما بیشترین کشش و علاقه او به سینما بود. او تا کنون دوبار ازدواج کرده؛ نخست با گیتی پاشایی (آهنگساز و خواننده)، که حاصل آن پولاد کیمیایی (هم اکنون بازیگر) بود و ازدواج دوم با فائقه آتشین که بی شک مطرح ترین ومحبوب ترین چهرهٔ نیم قرن گذشته ایران است.
کیمیایی از آن دسته کارگردانان به اصطلاح تحصیل کرده نیست ؛ نه به کلاس سینمایی رفته و نه زبان خارجه می داند؛ تمام آموخته های تکنیکی و فنی او از سینما به حضور در گروه دستیاران فیلم قهرمانان به کارگردانی ژان نگولسکو و دستیاری ساموئل خاچیکیان در فیلم خداحافظ تهران محدود می شود. به جز آن هرچه هست، استعداد ذاتی و ذوق و سلیقهٔ او درسینماست.
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 4
رد: مسعود کيميايي
ویژگیهای سینمای کیمیایی
اسطوره سازی
بارزترین توانایی کیمیایی در فیلمنامههایش اسطوره سازی است و قدرت او در خلق شخصیتی به عنوان اسطوره غیر قابل انکار است. مهارتی که کمتر کسی در سینمای ایران از آن بهره مند است. قهرمانی که در قلب اجتماع مبارزه می کند و از بین می رود، تا جهان خواستهٔ خود را بسازد و در این رهگذر است که اسطوره می شود.
بیان تناقض ها
تِم اغلب فیلم های کیمیایی را باورها و ارزش هایی دوست داشتنی می سازد که یا از بین رفته و یا کمرنگ شده است .کیمیایی از جوانمردی، غیرت و رفاقت تا سر حد مرگ قصه می گوید و اسطوره هایش را با این صفات در بستر جامعهٔ امروزی با مشکلات سیاسی- اجتماعی درگیر می کند تا از ارزش های خود دفاع کنند. ارزش هایی که مردم خیلی دوستشان دارند ولی با زندگی مدرن در تناقض می باشد؛ وقدرت کیمیایی در بیان این پیچیدگی و تناقض است. هرگاه که دور از شعارهای روشنفکرانه، سراغ یکی از اسطوره های خود رفته که داستان دراماتیکی در اجتماع مدرن امروزی دارد، کیمیایی بهترین فیلم هایش را ساخته.
دیالوگ نویسی
بخش مهمی از جذابیت فیلم های کیمیایی مربوط به دیالوگ ها و مونولوگ های خاص اوست. کیمیایی زبان عامیانه(کوچه وبازار) رابه خوبی می شناسد و در ایجاد ضرباهنگ مناسب برای ادای آنها مهارت زیادی دارد. دیالوگ هایی که با ریتمی حیرت انگیز مخاطب را به قلاب میکشد. مشهور ترین دیالوگ های تاریخ سینمای ایران مربوط به کیمیایی و علی حاتمی است.
کارگردانی
کیمیایی را می توان کارگردانی به معنای واقعی کلمه دانست که علی رغم وجود برخی ضعف ها درقصه پردازی و فیلمنامه نویسی، در ساخت بی نقص و کم اشتباه است.کیمیایی کارگردانی تکنیکی ست و استفادهٔ تکنیکی ازحرکات دوربین در آثارش به وفور مشاهده می شود؛ همینطور طراحی میزانسن های جذاب ونماهای چشمگیر از ویژگی های فنی فیلم های اوست. بدون شک صرفاً به لحاظ ساختی و فنی می توان او را بهترین کارگردان سینمای ایران دانست.
همکاری با کیمیایی
یکی از توانایی های بالای کیمیایی بازی گرفتن از بازیگران خود است. به طوریکه بین اهالی سینما مطرح بود که:« کیمیایی از چوب هم بازی می گیرد ». به همین دلیل خیلی از بازیگران بهترین بازیشان را در فیلم های او ایفا کرده اند. امین تارخ بازیگر برجسته ایران می گوید:« بازیگران برنده اصلی فیلم های کیمیایی اند». تا کنون تعداد زیادی از بازیگران برجسته سینمای ایران را کیمیایی مطرح کرده است: بهروز وثوقی، خسرو شکیبایی، بهمن مفید، هدیه تهرانی، فریبرز عربنیا، فریماه فرجامی، پارسا پیروزفر، جمشید هاشمپور، محمدرضا فروتن، گلچهره سجادیه، فرامرز صدیقی، احمد نجفی، شاهد احمدلو و... . کارگردانان مطرحی همانند امیر نادری، تهمینه میلانی، سامان مقدم و... نیز کار خود را ابتدا با سینمای کیمیایی شروع کرده اند. همچنین چهره های مطرحی چون عباس کیارستمی، جعفر پناهی و... نیز سابقه همکاری با کیمیایی را دارند. اصولاً در سینمای ایران همکاری با کیمیایی برای هنرمندان یک شانس بزرگ محسوب می شود.
اسطوره سازی
بارزترین توانایی کیمیایی در فیلمنامههایش اسطوره سازی است و قدرت او در خلق شخصیتی به عنوان اسطوره غیر قابل انکار است. مهارتی که کمتر کسی در سینمای ایران از آن بهره مند است. قهرمانی که در قلب اجتماع مبارزه می کند و از بین می رود، تا جهان خواستهٔ خود را بسازد و در این رهگذر است که اسطوره می شود.
بیان تناقض ها
تِم اغلب فیلم های کیمیایی را باورها و ارزش هایی دوست داشتنی می سازد که یا از بین رفته و یا کمرنگ شده است .کیمیایی از جوانمردی، غیرت و رفاقت تا سر حد مرگ قصه می گوید و اسطوره هایش را با این صفات در بستر جامعهٔ امروزی با مشکلات سیاسی- اجتماعی درگیر می کند تا از ارزش های خود دفاع کنند. ارزش هایی که مردم خیلی دوستشان دارند ولی با زندگی مدرن در تناقض می باشد؛ وقدرت کیمیایی در بیان این پیچیدگی و تناقض است. هرگاه که دور از شعارهای روشنفکرانه، سراغ یکی از اسطوره های خود رفته که داستان دراماتیکی در اجتماع مدرن امروزی دارد، کیمیایی بهترین فیلم هایش را ساخته.
دیالوگ نویسی
بخش مهمی از جذابیت فیلم های کیمیایی مربوط به دیالوگ ها و مونولوگ های خاص اوست. کیمیایی زبان عامیانه(کوچه وبازار) رابه خوبی می شناسد و در ایجاد ضرباهنگ مناسب برای ادای آنها مهارت زیادی دارد. دیالوگ هایی که با ریتمی حیرت انگیز مخاطب را به قلاب میکشد. مشهور ترین دیالوگ های تاریخ سینمای ایران مربوط به کیمیایی و علی حاتمی است.
کارگردانی
کیمیایی را می توان کارگردانی به معنای واقعی کلمه دانست که علی رغم وجود برخی ضعف ها درقصه پردازی و فیلمنامه نویسی، در ساخت بی نقص و کم اشتباه است.کیمیایی کارگردانی تکنیکی ست و استفادهٔ تکنیکی ازحرکات دوربین در آثارش به وفور مشاهده می شود؛ همینطور طراحی میزانسن های جذاب ونماهای چشمگیر از ویژگی های فنی فیلم های اوست. بدون شک صرفاً به لحاظ ساختی و فنی می توان او را بهترین کارگردان سینمای ایران دانست.
همکاری با کیمیایی
یکی از توانایی های بالای کیمیایی بازی گرفتن از بازیگران خود است. به طوریکه بین اهالی سینما مطرح بود که:« کیمیایی از چوب هم بازی می گیرد ». به همین دلیل خیلی از بازیگران بهترین بازیشان را در فیلم های او ایفا کرده اند. امین تارخ بازیگر برجسته ایران می گوید:« بازیگران برنده اصلی فیلم های کیمیایی اند». تا کنون تعداد زیادی از بازیگران برجسته سینمای ایران را کیمیایی مطرح کرده است: بهروز وثوقی، خسرو شکیبایی، بهمن مفید، هدیه تهرانی، فریبرز عربنیا، فریماه فرجامی، پارسا پیروزفر، جمشید هاشمپور، محمدرضا فروتن، گلچهره سجادیه، فرامرز صدیقی، احمد نجفی، شاهد احمدلو و... . کارگردانان مطرحی همانند امیر نادری، تهمینه میلانی، سامان مقدم و... نیز کار خود را ابتدا با سینمای کیمیایی شروع کرده اند. همچنین چهره های مطرحی چون عباس کیارستمی، جعفر پناهی و... نیز سابقه همکاری با کیمیایی را دارند. اصولاً در سینمای ایران همکاری با کیمیایی برای هنرمندان یک شانس بزرگ محسوب می شود.
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 5
رد: مسعود کيميايي
حاشیه و جنجال ها
کیمیایی قبل از انقلاب به عنوان یک فیلمساز مردمی شناخته شد. به طوریکه بدون هیچ شکی محبوب ترین و مطرح ترین کارگردان دههٔ ۵۰ (وحتی کمی قبل وبعد تر) است؛ و البته یک فیلمساز سیاسی. ولی گویا انقلاب سال ۱۳۵۷ ایران، کیمیایی را هم مثل خیلی ها راضی نکرد و او پس از انقلاب هم با تمام محدودیت ها سعی در نشان دادن مشکلات سیاسی- اجتماعی ایران داشت که هیچگاه به توفیق قبل از انقلاب خود دست نیافت.ولی در تمام این سالها، از جنجال موج نو در سینما با فیلم قیصر ، سر وصدای فیلم گوزنها وآتش گرفتن سینما رکس آبادان، گرفته؛ تا توقیف فیلم خط قرمز، جنجال ازدواج با گوگوش و... وتا همین امروز کیمیایی همیشه موضوع بحث بوده است.مخصوصاً بعد از انقلاب که انتقاد از فیلم هایش زیاد است. البته کیمیایی معتقد است منتقدان بجای فیلم هایش خود او را نقد می کنند و مشکل اصلی آنها با زندگی شخصی اوست. البته بدون شک پس از انقلاب، سایه کیمیایی بر فیلم هایش سنگینی می کند و همیشه خودش مهم تر از فیلم هایش بوده است.ولی در این بین هوادارانی پیدا کرد همانند هواداران یک اسطوره : نه سعی کنند او را درک کنند، نه اجازه تغییر دهند، در عین حال عاشقانه دوستش داشته باشند.
کیمیایی قبل از انقلاب به عنوان یک فیلمساز مردمی شناخته شد. به طوریکه بدون هیچ شکی محبوب ترین و مطرح ترین کارگردان دههٔ ۵۰ (وحتی کمی قبل وبعد تر) است؛ و البته یک فیلمساز سیاسی. ولی گویا انقلاب سال ۱۳۵۷ ایران، کیمیایی را هم مثل خیلی ها راضی نکرد و او پس از انقلاب هم با تمام محدودیت ها سعی در نشان دادن مشکلات سیاسی- اجتماعی ایران داشت که هیچگاه به توفیق قبل از انقلاب خود دست نیافت.ولی در تمام این سالها، از جنجال موج نو در سینما با فیلم قیصر ، سر وصدای فیلم گوزنها وآتش گرفتن سینما رکس آبادان، گرفته؛ تا توقیف فیلم خط قرمز، جنجال ازدواج با گوگوش و... وتا همین امروز کیمیایی همیشه موضوع بحث بوده است.مخصوصاً بعد از انقلاب که انتقاد از فیلم هایش زیاد است. البته کیمیایی معتقد است منتقدان بجای فیلم هایش خود او را نقد می کنند و مشکل اصلی آنها با زندگی شخصی اوست. البته بدون شک پس از انقلاب، سایه کیمیایی بر فیلم هایش سنگینی می کند و همیشه خودش مهم تر از فیلم هایش بوده است.ولی در این بین هوادارانی پیدا کرد همانند هواداران یک اسطوره : نه سعی کنند او را درک کنند، نه اجازه تغییر دهند، در عین حال عاشقانه دوستش داشته باشند.
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 6
رد: مسعود کيميايي
فیلمشناسی
- بیگانه بیا (۱۳۴۷)
- قیصر (۱۳۴۸)
- رضا موتوری (۱۳۴۹)
- داشآکل (۱۳۵۰)
- بلوچ (۱۳۵۱)
- خاک (۱۳۵۲)
- گوزنها (۱۳۵۴)
- پسر شرقی (کوتاه، ۱۳۵۴)
- غزل (۱۳۵۵)
- اسب (کوتاه، ۱۳۵۵)
- سفر سنگ (۱۳۵۶)
- خط قرمز (۱۳۶۱)
- تیغ و ابریشم (۱۳۶۴)
- سرب (۱۳۶۷)
- دندان مار (۱۳۶۸)
- گروهبان (۱۳۶۹)
- ردپای گرگ (۷۱-۱۳۷۰)
- تجارت (۱۳۷۳)
- ضیافت (۱۳۷۴)
- سلطان (۱۳۷۵)
- مرسدس (۱۳۷۶)
- فریاد (۱۳۷۷)
- اعتراض (۱۳۷۸)
- سربازان جمعه (۱۳۸۲)
- حکم (۱۳۸۳)
- رئیس (۱۳۸۵)
- محاکمه در خیابان (۱۳۸۷)
- تبعید سایهها (۱۳۸۸)
فیلمهای او در جشنوارههای مطرح دنیا نمایش ویژه داشته از جمله فیلم سفر سنگ ساخته کیمیایی در جشنواره فیلم کن در سال ۱۳۵۷ نمایش مخصوص داشته است.
- بیگانه بیا (۱۳۴۷)
- قیصر (۱۳۴۸)
- رضا موتوری (۱۳۴۹)
- داشآکل (۱۳۵۰)
- بلوچ (۱۳۵۱)
- خاک (۱۳۵۲)
- گوزنها (۱۳۵۴)
- پسر شرقی (کوتاه، ۱۳۵۴)
- غزل (۱۳۵۵)
- اسب (کوتاه، ۱۳۵۵)
- سفر سنگ (۱۳۵۶)
- خط قرمز (۱۳۶۱)
- تیغ و ابریشم (۱۳۶۴)
- سرب (۱۳۶۷)
- دندان مار (۱۳۶۸)
- گروهبان (۱۳۶۹)
- ردپای گرگ (۷۱-۱۳۷۰)
- تجارت (۱۳۷۳)
- ضیافت (۱۳۷۴)
- سلطان (۱۳۷۵)
- مرسدس (۱۳۷۶)
- فریاد (۱۳۷۷)
- اعتراض (۱۳۷۸)
- سربازان جمعه (۱۳۸۲)
- حکم (۱۳۸۳)
- رئیس (۱۳۸۵)
- محاکمه در خیابان (۱۳۸۷)
- تبعید سایهها (۱۳۸۸)
فیلمهای او در جشنوارههای مطرح دنیا نمایش ویژه داشته از جمله فیلم سفر سنگ ساخته کیمیایی در جشنواره فیلم کن در سال ۱۳۵۷ نمایش مخصوص داشته است.
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 7
رد: مسعود کيميايي
آثار مکتوب
- جسدهای شیشهای، رمان، ۱۳۸۰ توسط انتشارات آتیه
- زخم عقل، دفتر شعر، دی ماه۱۳۸۲ ه.خ نشر ورجاوند
جوایز
قیصر
- بهترین فیلم به مفهوم مطلق، بهترین کارگردانی، بهترین هنرپیشهٔ مرد نقش اول. فستیوال بینالمللی تهران ۱۳۴۸
- بهترین فیلم به مفهوم مطلق، بهترین کارگردانی، بهترین هنرپیشهٔ مرد نقش اول، بهترین هنرپیشهٔ مرد نقش دوم، بهترین موسیقی متن. فستیوال سپاس ۱۳۴۹
- جایزهٔ اول سندیکای تهیهکنندگان ایران. ۱۳۴۸
- جایزهٔ تمبر طلا ۱۳۴۸
- جایزهٔ منتقدین تهران
- نامزد شرکت در فستیوال برلن
داش آکل
- بهترین فیلم، بهترین کارگردانی. فستیوال تاشکند، ۱۳۵۱
- برندهٔ پلاک طلائی، فستیوال پاریس. ۱۳۵۲
- بهترین فیلم به مفهوم مطلق. فستیوال سپاس. ۱۳۵۱
خاک
- بهترین فیلم به مفهوم مطلق، فستیوال سپاس. ۱۳۵۲
اسب
- مدال نقره. فستیوال مانهایم. ۱۳۵۵
سفر سنگ
- بهترین کارگردان. فستیوال قاهره ۱۳۵۷
- برندهٔ جایزهٔ پلاک طلایی. سازمان بینالمللی سینمای کاتولیک ۱۳۵۷
متفرقه
- برنده جایزهٔ بهترین کارگردان سینمای اجتماعی ۳۰ سال اخیر سینمای ایران از جشن منتقدان ۱۳۸۷
- تقدیرشده در دومین جشن « شب کارگردانان» ۱۳۸۷
- جسدهای شیشهای، رمان، ۱۳۸۰ توسط انتشارات آتیه
- زخم عقل، دفتر شعر، دی ماه۱۳۸۲ ه.خ نشر ورجاوند
جوایز
قیصر
- بهترین فیلم به مفهوم مطلق، بهترین کارگردانی، بهترین هنرپیشهٔ مرد نقش اول. فستیوال بینالمللی تهران ۱۳۴۸
- بهترین فیلم به مفهوم مطلق، بهترین کارگردانی، بهترین هنرپیشهٔ مرد نقش اول، بهترین هنرپیشهٔ مرد نقش دوم، بهترین موسیقی متن. فستیوال سپاس ۱۳۴۹
- جایزهٔ اول سندیکای تهیهکنندگان ایران. ۱۳۴۸
- جایزهٔ تمبر طلا ۱۳۴۸
- جایزهٔ منتقدین تهران
- نامزد شرکت در فستیوال برلن
داش آکل
- بهترین فیلم، بهترین کارگردانی. فستیوال تاشکند، ۱۳۵۱
- برندهٔ پلاک طلائی، فستیوال پاریس. ۱۳۵۲
- بهترین فیلم به مفهوم مطلق. فستیوال سپاس. ۱۳۵۱
خاک
- بهترین فیلم به مفهوم مطلق، فستیوال سپاس. ۱۳۵۲
اسب
- مدال نقره. فستیوال مانهایم. ۱۳۵۵
سفر سنگ
- بهترین کارگردان. فستیوال قاهره ۱۳۵۷
- برندهٔ جایزهٔ پلاک طلایی. سازمان بینالمللی سینمای کاتولیک ۱۳۵۷
متفرقه
- برنده جایزهٔ بهترین کارگردان سینمای اجتماعی ۳۰ سال اخیر سینمای ایران از جشن منتقدان ۱۳۸۷
- تقدیرشده در دومین جشن « شب کارگردانان» ۱۳۸۷
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 8
رد: مسعود کيميايي
انرژی كارگردانی «محاكمه در خيابان» افزايش يافت
«رضا استادي» عضو انجمن منتقدان و نويسندگان سينماي ايران در گفتو گو با خبرنگار سينمايي فارس در مورد فيلم «محاكمه در خيابان» آخرين ساخته مسعود كيميايي، اظهار داشت: معمولاً در سينماي ايران كارگردانان مولف، بعد از موفقيت چند اثر، در اغلب عرصهها خودشان به ميدان ميآيند و به نوعي كليه كارها را بر عهده ميگيرند، طراحي صحنه و لباس، نگارش فيلمنامه ، انتخاب بازيگر و تدوين برخي از كارهايي است كه كارگردانهاي مولف آن را شخصا انجام ميدهند اما اين مسئله به مرور باعث ميشود آثار آنها از كيفيت فيلمهاي اوليه فاصله پيدا كند.
اين نويسنده در ادامه افزود: در فيلمهاي كارگردانهاي شاخص و آثاري كه به موفقيتهاي زيادي رسيدند، خيلي از عوامل دخيل هستند و حتي دستياران اين كارگردانها عناصر تعيين كنندهاي در اين زمينه هستند. اين مسئله نشان دهنده اهميت كار تيمي است اما متاسفانه در بعضي موارد اين اتفاق رخ نميدهد و با حضور عوامل ضعيف، كل كار تحت الشعاع تفكر كارگردان و زير سيطره نگاه او قرار ميگيرد و به همين دليل نتيجهاي كيفي حاصل نميشود.
نويسنده روزنامه جامجم در ادامه افزود: به نظر من يكي از علتهايي كه «محاكمه در خيابان» نسبت به فيلمهاي ديگر «مسعود كيميايي»، اثر شسته و رفتهاي است و كار قابل قبولتري از آب درآمده، به دليل تلاش «مسعود كيميايي» براي استفاده از تجربه ديگران و توجه به اين نظرها در ساخت اين فيلم است و در همين اندازه كوتاه، حضور «اصغرفرهادي» تاثير خوبي در فيلم گذاشته است.
استادي تصريح كرد: «محاكمه در خيابان» حاصل دغدغههاي «مسعود كيميايي» را با پرداخت «اصغر فرهادي» است.
وي در مورد فيلمبرداري و سكانس پاياني اين فيلم گفت: اين سبك فيلمبرداري جسارت خاصي ميخواهد كه كارگردان آن را بپذيرد و قالبهاي كليشهاي را بشكند. پايانبندي فيلم «محاكمه در خيابان» هم كليشه و پايان مثبت و شاد را ميشكند و در واقع يك جور مخاطب را بد حال ميكند.
وي در پايان، گفت: به نظر من اگر «مسعود كيميايي» در فيلمهاي بعدي بيشتر تمركز خود را روي كارگرداني بگذارد و ساير امور از قبيل نگارش فيلمنامه را به ديگران بسپارد قطعاً نتيجه بهتري ميگيرد. بازيها هم در مجموع در اين فيلم خوب است. «نگار فروزنده» و «محمدرضا فروتن» بازي بهتري دارند اما حضور «نيكي كريمي» چندان چشمگير نيست. حضور كوتاه «حامد بهداد» نيز به نظر آگاهانه است و اگر «بهداد» مانند ديگر فيلمهايش بيشتر قدرت مانور داشت، احتمالا اثر تبديل به فيلم «بهداد» ميشد نه فيلم آن كارگردان!
«رضا استادي» عضو انجمن منتقدان و نويسندگان سينماي ايران در گفتو گو با خبرنگار سينمايي فارس در مورد فيلم «محاكمه در خيابان» آخرين ساخته مسعود كيميايي، اظهار داشت: معمولاً در سينماي ايران كارگردانان مولف، بعد از موفقيت چند اثر، در اغلب عرصهها خودشان به ميدان ميآيند و به نوعي كليه كارها را بر عهده ميگيرند، طراحي صحنه و لباس، نگارش فيلمنامه ، انتخاب بازيگر و تدوين برخي از كارهايي است كه كارگردانهاي مولف آن را شخصا انجام ميدهند اما اين مسئله به مرور باعث ميشود آثار آنها از كيفيت فيلمهاي اوليه فاصله پيدا كند.
اين نويسنده در ادامه افزود: در فيلمهاي كارگردانهاي شاخص و آثاري كه به موفقيتهاي زيادي رسيدند، خيلي از عوامل دخيل هستند و حتي دستياران اين كارگردانها عناصر تعيين كنندهاي در اين زمينه هستند. اين مسئله نشان دهنده اهميت كار تيمي است اما متاسفانه در بعضي موارد اين اتفاق رخ نميدهد و با حضور عوامل ضعيف، كل كار تحت الشعاع تفكر كارگردان و زير سيطره نگاه او قرار ميگيرد و به همين دليل نتيجهاي كيفي حاصل نميشود.
نويسنده روزنامه جامجم در ادامه افزود: به نظر من يكي از علتهايي كه «محاكمه در خيابان» نسبت به فيلمهاي ديگر «مسعود كيميايي»، اثر شسته و رفتهاي است و كار قابل قبولتري از آب درآمده، به دليل تلاش «مسعود كيميايي» براي استفاده از تجربه ديگران و توجه به اين نظرها در ساخت اين فيلم است و در همين اندازه كوتاه، حضور «اصغرفرهادي» تاثير خوبي در فيلم گذاشته است.
استادي تصريح كرد: «محاكمه در خيابان» حاصل دغدغههاي «مسعود كيميايي» را با پرداخت «اصغر فرهادي» است.
وي در مورد فيلمبرداري و سكانس پاياني اين فيلم گفت: اين سبك فيلمبرداري جسارت خاصي ميخواهد كه كارگردان آن را بپذيرد و قالبهاي كليشهاي را بشكند. پايانبندي فيلم «محاكمه در خيابان» هم كليشه و پايان مثبت و شاد را ميشكند و در واقع يك جور مخاطب را بد حال ميكند.
وي در پايان، گفت: به نظر من اگر «مسعود كيميايي» در فيلمهاي بعدي بيشتر تمركز خود را روي كارگرداني بگذارد و ساير امور از قبيل نگارش فيلمنامه را به ديگران بسپارد قطعاً نتيجه بهتري ميگيرد. بازيها هم در مجموع در اين فيلم خوب است. «نگار فروزنده» و «محمدرضا فروتن» بازي بهتري دارند اما حضور «نيكي كريمي» چندان چشمگير نيست. حضور كوتاه «حامد بهداد» نيز به نظر آگاهانه است و اگر «بهداد» مانند ديگر فيلمهايش بيشتر قدرت مانور داشت، احتمالا اثر تبديل به فيلم «بهداد» ميشد نه فيلم آن كارگردان!
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 9
رد: مسعود کيميايي
دوشنبه 20/3/1387
«جفت شیش» نقد سینمای كیمیایی
یكی از كارگردانان مستند «جفت شیش» گفت: این مستند، نقد سینمای كیمیایی نیست بلكه سیر زندگی كیمیایی به عنوان یك فیلمساز است كه فیلمهایش هم جزئی از این زندگی است.
به نقل از پایگاه خبری فیلم كوتاه، روبرت صافاریان چند ماهی است كه ساخت مستند جفت شیش را درباره زندگی و آثار مسعود كیمیایی در مجموعه «كارگردانهای سینمای ایران» به همراه احمد میراحسان به پایان رسانده است.
وی در گفتوگویی با فارس اخت این مستند توضیح داد: ساخت این مستند برای من و میراحسان یك چالش مهم بود. چون ما هیچكدام از علاقهمندان سینمای كیمیایی نبودیم. اما هر كدام معتقد بودیم، كیمیایی كارگردانی است كه باید حتما در مجموعه «كارگردانهای سینمای ایران» حضور داشته باشد.
وی ادامه داد: ما فكر میكردیم كه چطور فیلمی درباره مسعود كیمیایی بسازیم كه هم منصفانه باشد و هم چیزی برخلاف نظرات خودمان نباشد و تا حدود زیادی این نگاه در فیلم رعایت شده است.
صافاریان ادامه داد: ساخته شدن این مستند همزمان با تولید فیلم رئیس بود و بخشهایی از پشت صحنه رئیس در فیلم هست. همچنین گفتوگوهایی با موافقان و مخالفان سینمای كیمیایی از جمله حمیدرضا صدر، جواد طوسی، احمدرضا احمدی، تهمینه میلانی و حتی دختر و پسر كیمیایی انجام دادیم كه در فیلم استفاده شده است.
روبرت صافاریان افزود: در بخشهایی از فیلم به نقدهای منفیای كه تا به حال در مورد فیلمهای كیمیایی نوشته شده، پرداختهایم. این فیلم بیش از آنكه یك نگاه ستایشآمیز به سینمای كیمیایی داشته باشد، یك نگاه منصفانه به سینمای اوست. من و میراحسان به عنوان منتقد سعی كردیم، نگاه منتقدانهمان حفظ شود. به این معنا كه مرعوب موضوع نشویم و فاصلهمان را با آن حفظ كنیم، اما جفت شیش نقد سینمای كیمیایی نیست. این فیلم سیر زندگی كیمیایی به عنوان یك فیلمساز است كه فیلمهایش هم جزئی از این زندگی است.
وی در مورد لغو نمایش مستند جفت شیش در خانه سینما توضیح داد: قرار بود انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی این فیلم را در خانه سینما به نمایش بگذارند. اما تهیهكننده ترجیح داد فیلم در زمان و شرایط دیگری به نمایش درآید.
منبع : فارس
«جفت شیش» نقد سینمای كیمیایی
یكی از كارگردانان مستند «جفت شیش» گفت: این مستند، نقد سینمای كیمیایی نیست بلكه سیر زندگی كیمیایی به عنوان یك فیلمساز است كه فیلمهایش هم جزئی از این زندگی است.
به نقل از پایگاه خبری فیلم كوتاه، روبرت صافاریان چند ماهی است كه ساخت مستند جفت شیش را درباره زندگی و آثار مسعود كیمیایی در مجموعه «كارگردانهای سینمای ایران» به همراه احمد میراحسان به پایان رسانده است.
وی در گفتوگویی با فارس اخت این مستند توضیح داد: ساخت این مستند برای من و میراحسان یك چالش مهم بود. چون ما هیچكدام از علاقهمندان سینمای كیمیایی نبودیم. اما هر كدام معتقد بودیم، كیمیایی كارگردانی است كه باید حتما در مجموعه «كارگردانهای سینمای ایران» حضور داشته باشد.
وی ادامه داد: ما فكر میكردیم كه چطور فیلمی درباره مسعود كیمیایی بسازیم كه هم منصفانه باشد و هم چیزی برخلاف نظرات خودمان نباشد و تا حدود زیادی این نگاه در فیلم رعایت شده است.
صافاریان ادامه داد: ساخته شدن این مستند همزمان با تولید فیلم رئیس بود و بخشهایی از پشت صحنه رئیس در فیلم هست. همچنین گفتوگوهایی با موافقان و مخالفان سینمای كیمیایی از جمله حمیدرضا صدر، جواد طوسی، احمدرضا احمدی، تهمینه میلانی و حتی دختر و پسر كیمیایی انجام دادیم كه در فیلم استفاده شده است.
روبرت صافاریان افزود: در بخشهایی از فیلم به نقدهای منفیای كه تا به حال در مورد فیلمهای كیمیایی نوشته شده، پرداختهایم. این فیلم بیش از آنكه یك نگاه ستایشآمیز به سینمای كیمیایی داشته باشد، یك نگاه منصفانه به سینمای اوست. من و میراحسان به عنوان منتقد سعی كردیم، نگاه منتقدانهمان حفظ شود. به این معنا كه مرعوب موضوع نشویم و فاصلهمان را با آن حفظ كنیم، اما جفت شیش نقد سینمای كیمیایی نیست. این فیلم سیر زندگی كیمیایی به عنوان یك فیلمساز است كه فیلمهایش هم جزئی از این زندگی است.
وی در مورد لغو نمایش مستند جفت شیش در خانه سینما توضیح داد: قرار بود انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی این فیلم را در خانه سینما به نمایش بگذارند. اما تهیهكننده ترجیح داد فیلم در زمان و شرایط دیگری به نمایش درآید.
منبع : فارس
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 10
رد: مسعود کيميايي
کارگردان:مسعود كيميايي
بازيگران:پولاد كيميايي، حميدرضا افشار، نیکی کریمی، محمدرضا فروتن، حامد بهداد، شقایق فراهانی، اکبر معززی، نگار فروزنده، ارژنگ امیرفضلی، اصغر طبسی و با معرفی: شبنم درویش و محمد موید
خلاصه داستان:
جواني بنام امير در شب عروسي اش از يكي از دوستان خود مطلع مي شود كه همسرش با يك راننده آژانس پيش از ازدواج آشنا بوده و از گذشته مطلوبي برخوردار نيست. امير كه از يك شادكامي به تلخكامي رسيده و عصبانيت سراپاي او را فرا گرفته به دنبال راننده آژانس راهي خيابان مي شود تا از شك و ترديد رهايي يابد ...
محاكمه اي بر عشق و مردانگي
نگاهی به فیلم "محاکمه در خیابان"
سيده مریم مطلب پور
قول، دوستي، رفاقت، مرام داشتن، عشق و غيرت ... و چاقو. همه اين كلمات دنياي آشنایی است از سينماي مسعود كيمياي. براي مني كه در زمان رضا موتوي و قيصر و گوزن ها نبودم. هميشه دنياي سلطان و مرسدس و آن جمع دوستانه جذابيت خاصي داشته و دارد. اينكه مسعود كيميايي يكسره در فيلمهايش دنياي شبيه به هم را با ديالوگهاي نشات گرفته از جامعه معاصر در قابهاي جديدتر و با چهره هاي جوانتر به مخاطب عرضه مي كند چيز جديدي نيست. داستان هميشگي سينماي كيميايي است كه در اواخر دهه 40 و 50 نام موج نوي سينماي ايران را يدك مي كشيد و در زمان حال نيز سينمايي كه فقط مختص نام اوست.
اما نكته اي كه در سينماي معترض كيميايي به غير از داستانهاي خاص و پرداختن به روايت آدمهاي حاشيه اي جامعه كه در آثار سينمايي ديگر كارگردانان كمرنگ و در آثار او جلوه بيشتري دارند، شخصيتهاي قصه است. او در تمامي آثارش چه زماني كه بهروز وثوقي جوان اول فيلمهايش بود و چه حالا كه با محمدرضا فروتن و پولادش فيلم مي سازد به شدت جلوه گري ميكند. اعتراض كاراكترهاي فيلم هاي مسعود كيميايي است. در همه آثار او نسلي را ميبينيم كه معترض است. به جامعه و تحميل هاي كه از طرف جامعه بر او وارد شده است. حالا كاراكتر عصيانگير داستان در جستجوي انتقام سر بلند كرده است. و در نهايت اين كينه قديمي و كهنه را با ضرب چاقو بر پيكر عنصر بد داستان كه نمادي از جامعه است فرود خواهد آورد. اين عنصر جدا نشدني همه قصه هاي مسعود كيميايي با همه كاراكترهاي گوناگونش است كه در اين سي و چندي سال براي نسل گذشته و نسل امروز روايت شده. عصايانگري.
"محاكمه در خيابان" آخرين ساخته مسعود كيميايي يك فيلم تميز و شسته رفته از آب در آمده است. نماي بسيار زياد خارجي. ديدن نماهاي بسيار زيبا از شهر تهران كه به مدد فيلمبرداري خوب تورج منصوري با پس زمينه سياه و سفيد فيلم دنياي تازه اي از شهر تهران را در مقابل چشمهاي تماشاگري كه روزهايش را در همين خيابانها طي مي كند ، ترسيم كرده كه بسيار چشم نواز است. بازيهاي خوب فيلم از حامد بهداد با همان سكانس هاي كوتاه داخل چال تعميرگاه و اداي ديالوگهايي كه مختص سينماي كميايي است تا دلمردگي مرد تنهاي كه باز هم از رفيق و شريكش نارو خورده است و مرگ او با چاقوي رفيق در حالي كه عشقش را دزيده است با بازي تلخ محمدرضا فروتن و بازي درخشان پولاد كيميايي دامادي كه در شب عروسي به عشقش شك مي كند، همه خوب است. و جاي هيچ اشكالي به ساختار بازيگري در كل فيلم نيست. همه چيز خوب و كامل است. ديالوگها و داستان كلي فيلم با سيناپس كه اصغر فرهادي نوشته. حفظ ضرباهنگ داستان و حفظ تعليق و درگيري شخصيت داماد نگران و سر در گم در كل روايت با آن نمايي تلخ پاياني تصوير مرجان در دستان عبد همه حكايت از استادي كيميايي در روايت داستانهاي تلخ اجتماعي دارد. اما چيزي كه هنوز براي نگارنده جالب است قبول اين واقعيت و پذيرفتن دنيایی است كه كيميايي هنوز در آن زندگي مي كند اما جوان امروزي ديگر از نگاه او به اين مقوله نمي نگرد. اينكه انتقام خيانت در عشق را هنوز هم ميتوان با يك چاقو در دست از همه جامعه گرفت سوالي كه هميشه در ذهن تماشاگر سينماي كيميايي تكرار خواهد شد. اينكه تا چه حد ميتوان حقانيت اين موضوع را ثابت كرد كه كاراكتر زخم خورده داستان به خاطر رفاقت و مردانگي و عشق تا چه چقدر مجاز به عصيان در برابر جامعه و قانون است؟ تا حدي كه خود محاكمه خاطي را در خيابان انجام دهد. سوالي است كه هميشه پس از روياروي با سينماي معترض كيميايي در ذهن تداعي مي شود.
در اينكه مسعود كيميايي استاد بزرگي است و سينمايي ايران حداقل در معرفي بازيگران بزرگ خود مديون فيلمهاي اوست شكي نيست . اما ديدن اين همه سياهي در يك فيلم اين تلخي را كه اتفاقا به مذاق تماشاگر هم خوش نمي آيد با او همراه خواهد كرد. در هر صورت دنياي اين كارگردان برجسته با آن ميزانسهاي زيبا همين است كه در اين سي و اندي سال بوده است. روايت تلخي از جامعه عصيانگر شهر نشين امروز با همه زواياي تاريك آن، همان داستان قديمي خيانت در رفاقت و عشق.
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 11
رد: مسعود کيميايي
غیرت دهه هشتادی به سبک کیمیایی
نگاهی به فیلم "محاکمه در خیابان"
احمد شاهوند
بیست و هفتمین فیلم مسعود کیمیایی همان است که فکرش را می کردیم. بهترین فیلم کیمیایی در دهه هشتاد است. بهتر از "سربازهای جمعه" ، "حکم" و "رئیس". جاه طلبی های دو فیلم قبلی کارگردانش را ندارد اما بی ادعاست. حداقل می توان یکی دو فصل ماندگار درش پیدا کرد. و این برای کیمیایی این سالها یعنی بازگشت به دوران خوبی که شاید آخرین بار ده سال پیش با "اعتراض" شاهدش بودیم.
1 - به تهرانی که اینچنین تلخ و سیاه تصویر می شود خوب نگاه کنید. به گلفروش یک دستی (ارژنگ امیرفضلی) که با تلخی تمام برای امیر دسته گل درست می کند نگاه کنید. به نمای معرفی حبیب (حامد بهداد) نگاه کنید. به نمای معرفی نکویی (محمدرضا فروتن) (که یکی از کیمیایی ترین نماهای تاریخ فیلمسازی اوست) نگاه کنید. به آخرین فصل فیلم (خداحافظ بچه) نگاه کنید. اینها همه دربست متعلق به کیمیایی و نگاه اوست. زن نکویی (نسیم - نیکی کریمی) را جلوی چشمش از او گرفته اند و او سکوت اختیار کرده است. از آن سو، حبیب به امیر می گوید که «غیرت مد شده» و «ما چه کنیم که از مد نمی افتیم». امیر عزمش را جزم می کند تا عبد (مرد زن دار تاکسی سوار) را پیدا کند. و پیدا می کند. با او درگیر می شود و در یک خلوت دو نفره پی می برد که چیزی میان او و نامزدش مرجان نبوده.
2 - برای اولین بار دو داستان مجزا به شکلی اپیزودیک در سینمای کیمیایی روایت می شود. به احتمال بسیار زیاد خالق این شکل روایت کسی نیست جز اصغر فرهادی که نمونه بسیار کاملش را در "دایره زنگی" دیده بودیم. اما باز هم به احتمال بسیار زیاد تنها یک طرح دو سه خطی از این شکل روایت از اصغر فرهادی در فیلمنامه کامل مانده است. پیوند اولیه این دو داستان با فیلمبرداران مراسم عروسی امیر به شکلی کاملا منطقی شکل می گیرد. اما در ادامه منطق از میان می رود و در میان تدوین موازی ماجرای فروتن و پولاد کیمیایی، ناگهان ما تصویر عبد را برای اولین بار می بینیم که به شکلی تصادفی نسیم (نیکی کریمی) و پسرش را سوار می کند تا به فرودگاه امام ببرد. وجود این فصل با قراری که در ابتدا با تماشاگر گذاشته شده، کاملا بی معنی است. که قطعا نمی تواند کار اصغر فرهادی باشد.
3 - در رابطه با شخصیت ها. مثل همیشه و بی هیچ کم و کاست با شخصیت هایی تخت و یک بعدی طرفیم. هیچیک انگیزه ها و زندگی شان بارز نمی شود. شاید اینبار شکل اپیزودیک و حضور کم زمان شخصیت ها بتواند این ضعف همیشگی کیمیایی در فیلمنامه نویسی را تا حدودی بپوشاند، اما ظاهرا قرار است پیچیدگی و مبهم ماندن شخصیت ها در سینمای کیمیایی یک ویژگی باشد تا یک ضعف. امیر یک بچه جنوب شهری است که هنوز غیرت دارد. دو خبر مهمی که حبیب به او می دهد عکس العملش این است: یا حسین (در یک سکانس کیمیایی وار و ماندگار). ماجرای نکویی و زندگی و زن و بچه و شریک اش بینهایت مبهم است. نه تنهایی اش با آن نمای معرفی معرکه همدلی برمی انگیزد نه کشته شدنش. از همه بدتر نیکی کریمی است که در فیلم بلاتکلیف است. درست مثل همان چهره ای که از اول تا آخر از او می بینیم. راننده تاکسی و عروس هم همینطور. کیمیایی ابهام را دوست دارد و آن را یک ویژگی می داند.
4 - اما گاف های آشکار بیست و هفتمین فیلم کیمیایی به هیچوجه قابل بخشش نیست:
- ته ریش گاه و بیگاه امیر که آدم را یاد ته ریش نوری "سرب" می اندازد.
- بسته سیگار و فندکی که امیر به آن رهگذر می دهد و در فصل ماقبل آخر در خلوت دونفره اش با عبد سیگاری با همان فندک روشن می کند.
- مرجان در تالار مختلط (کجای ایران همچین تالاری وجود دارد؟؟) منتظر امیر است. مهمانان مشغول رقص و پایکوبی هستند. ساعت باید 8 یا بیشتر از آن باشد. زمستان است. هوا ساعت 6 تاریک می شود. اما همزمان با انتظار عروس، در جاده خاکی اطراف اتوبان در روز روشن امیر و عبد مشغول درگیری و سپس درد و دل هستند.
- وقتی امیر عبد را از ماشین اش بیرون می کشد و به همراه جدید نسیم می گوید که با تاکسی به فرودگاه برود و با توجه به اینکه نسیم و همراه جدیدش از ابتدا در صندلی عقب نشسته بودند، در راه فرودگاه همراه جدید نسیم به او می گوید که دست کند زیر صندلی شاگرد. نسیم دست می کند و دستش خونی می شود. این خون از کجا آمده و رفته زیر صندلی شاگرد؟؟؟؟
- درگیری نکویی و شریکش در بک گراندی از فیلم تولد بچه فروتن می گذرد. فصل قشنگی است. اما منطق ندارد. نکویی فیلم تولد را در طبقه بالا و در پرده ای با ابعادی کوچکتر از چیزی که می بینیم، می دید.
5 – در فصل تعمیرگاه، حبیب به امیر می گوید «سفره عقد و جمعش کن». امیر می رود تا بفهمد قضیه چیست. عبد را پیدا می کند. او را نقش بر زمین می کند. چاقو به رویش می کشد. غیرتش به جوش آمده است. اما در نهایت تسلیم می شود. برمی گردد تالار. لحظه آخر می رسد.
در دیگر داستان فیلم، نکویی می داند که زنش (نسیم) با شریکش ریخته روی هم. تنهایی اختیار کرده. منزوی شده. فیلم تولد می بیند و اشک می ریزد. با شریکش و دزد ناموسش درگیر می شود. کشته می شود.
زمانی در «قیصر» غیرت بیداد می کرد. محله بهم می ریخت. قتل ها اتفاق می افتاد. اما قیصر زمان حال کیمیایی نا ندارد از خودش دفاع کند. شاید می داند برای زنی که «منو ول ميكنه براي پول» غیرت بی فایده است. قیصر جدید کیمیایی وقتی چاقو می خورد و پایش لب گور است این شکلی از غیرت حرف می زند: «خداكنه درست زده باشي، اگر زنده بمونم بلايي به سر تو و اون ميآرم كه براي يه دفعه ديگه هم كه شده سرو كله غيرت پيدا شه». امیر هم تا جایی که "باید" غیرت می کند. اما دستش به خون آلوده نمی شود. برمی گردد تا "سوءتفاهم" ، زندگی اش را بهم نریزد.
6 - بیست و هفتمین فیلم کیمیایی مثل همیشه از فیلمنامه می لنگد. حضور اصغر فرهادی هم شبح وار است. اپیزودیک بودن فیلم هم مدیون طرح اوست که متاسفانه کیمیایی نتوانسته آن را قوام ببخشد و نصفه و ناقص مانده است.
بهرحال "محاکمه در خیابان" فیلمی است از مسعود کیمیایی. یکی دو فصل ماندگار درش پیدا می شود. بازی معرکه فروتن در نقش یک شکست خورده تنها که بشدت آدمهای فیلم های نوآر را تداعی می کند شاید تنها بازی در خور اعتنای فیلم باشد. حامد بهداد، پولاد کیمیایی، ارژنگ امیرفضلی و بخصوص شقایق فراهانی از حضور در فیلمی از کیمیایی سربلند بیرون می آیند. موسیقی همان سبک و سیاق فیلم های کیمیایی را دارد که خیلی وقت بود جایش در سینمای کیمیایی خالی بود.
کیمیایی با "محاکمه در خیابان" بار دیگر در دل هوادارانش جاخوش می کند هرچند که پس از بیست و هفت فیلم مصرانه بخواهد خودش فیلمنامه بنویسد.
نگاهی به فیلم "محاکمه در خیابان"
احمد شاهوند
بیست و هفتمین فیلم مسعود کیمیایی همان است که فکرش را می کردیم. بهترین فیلم کیمیایی در دهه هشتاد است. بهتر از "سربازهای جمعه" ، "حکم" و "رئیس". جاه طلبی های دو فیلم قبلی کارگردانش را ندارد اما بی ادعاست. حداقل می توان یکی دو فصل ماندگار درش پیدا کرد. و این برای کیمیایی این سالها یعنی بازگشت به دوران خوبی که شاید آخرین بار ده سال پیش با "اعتراض" شاهدش بودیم.
1 - به تهرانی که اینچنین تلخ و سیاه تصویر می شود خوب نگاه کنید. به گلفروش یک دستی (ارژنگ امیرفضلی) که با تلخی تمام برای امیر دسته گل درست می کند نگاه کنید. به نمای معرفی حبیب (حامد بهداد) نگاه کنید. به نمای معرفی نکویی (محمدرضا فروتن) (که یکی از کیمیایی ترین نماهای تاریخ فیلمسازی اوست) نگاه کنید. به آخرین فصل فیلم (خداحافظ بچه) نگاه کنید. اینها همه دربست متعلق به کیمیایی و نگاه اوست. زن نکویی (نسیم - نیکی کریمی) را جلوی چشمش از او گرفته اند و او سکوت اختیار کرده است. از آن سو، حبیب به امیر می گوید که «غیرت مد شده» و «ما چه کنیم که از مد نمی افتیم». امیر عزمش را جزم می کند تا عبد (مرد زن دار تاکسی سوار) را پیدا کند. و پیدا می کند. با او درگیر می شود و در یک خلوت دو نفره پی می برد که چیزی میان او و نامزدش مرجان نبوده.
2 - برای اولین بار دو داستان مجزا به شکلی اپیزودیک در سینمای کیمیایی روایت می شود. به احتمال بسیار زیاد خالق این شکل روایت کسی نیست جز اصغر فرهادی که نمونه بسیار کاملش را در "دایره زنگی" دیده بودیم. اما باز هم به احتمال بسیار زیاد تنها یک طرح دو سه خطی از این شکل روایت از اصغر فرهادی در فیلمنامه کامل مانده است. پیوند اولیه این دو داستان با فیلمبرداران مراسم عروسی امیر به شکلی کاملا منطقی شکل می گیرد. اما در ادامه منطق از میان می رود و در میان تدوین موازی ماجرای فروتن و پولاد کیمیایی، ناگهان ما تصویر عبد را برای اولین بار می بینیم که به شکلی تصادفی نسیم (نیکی کریمی) و پسرش را سوار می کند تا به فرودگاه امام ببرد. وجود این فصل با قراری که در ابتدا با تماشاگر گذاشته شده، کاملا بی معنی است. که قطعا نمی تواند کار اصغر فرهادی باشد.
3 - در رابطه با شخصیت ها. مثل همیشه و بی هیچ کم و کاست با شخصیت هایی تخت و یک بعدی طرفیم. هیچیک انگیزه ها و زندگی شان بارز نمی شود. شاید اینبار شکل اپیزودیک و حضور کم زمان شخصیت ها بتواند این ضعف همیشگی کیمیایی در فیلمنامه نویسی را تا حدودی بپوشاند، اما ظاهرا قرار است پیچیدگی و مبهم ماندن شخصیت ها در سینمای کیمیایی یک ویژگی باشد تا یک ضعف. امیر یک بچه جنوب شهری است که هنوز غیرت دارد. دو خبر مهمی که حبیب به او می دهد عکس العملش این است: یا حسین (در یک سکانس کیمیایی وار و ماندگار). ماجرای نکویی و زندگی و زن و بچه و شریک اش بینهایت مبهم است. نه تنهایی اش با آن نمای معرفی معرکه همدلی برمی انگیزد نه کشته شدنش. از همه بدتر نیکی کریمی است که در فیلم بلاتکلیف است. درست مثل همان چهره ای که از اول تا آخر از او می بینیم. راننده تاکسی و عروس هم همینطور. کیمیایی ابهام را دوست دارد و آن را یک ویژگی می داند.
4 - اما گاف های آشکار بیست و هفتمین فیلم کیمیایی به هیچوجه قابل بخشش نیست:
- ته ریش گاه و بیگاه امیر که آدم را یاد ته ریش نوری "سرب" می اندازد.
- بسته سیگار و فندکی که امیر به آن رهگذر می دهد و در فصل ماقبل آخر در خلوت دونفره اش با عبد سیگاری با همان فندک روشن می کند.
- مرجان در تالار مختلط (کجای ایران همچین تالاری وجود دارد؟؟) منتظر امیر است. مهمانان مشغول رقص و پایکوبی هستند. ساعت باید 8 یا بیشتر از آن باشد. زمستان است. هوا ساعت 6 تاریک می شود. اما همزمان با انتظار عروس، در جاده خاکی اطراف اتوبان در روز روشن امیر و عبد مشغول درگیری و سپس درد و دل هستند.
- وقتی امیر عبد را از ماشین اش بیرون می کشد و به همراه جدید نسیم می گوید که با تاکسی به فرودگاه برود و با توجه به اینکه نسیم و همراه جدیدش از ابتدا در صندلی عقب نشسته بودند، در راه فرودگاه همراه جدید نسیم به او می گوید که دست کند زیر صندلی شاگرد. نسیم دست می کند و دستش خونی می شود. این خون از کجا آمده و رفته زیر صندلی شاگرد؟؟؟؟
- درگیری نکویی و شریکش در بک گراندی از فیلم تولد بچه فروتن می گذرد. فصل قشنگی است. اما منطق ندارد. نکویی فیلم تولد را در طبقه بالا و در پرده ای با ابعادی کوچکتر از چیزی که می بینیم، می دید.
5 – در فصل تعمیرگاه، حبیب به امیر می گوید «سفره عقد و جمعش کن». امیر می رود تا بفهمد قضیه چیست. عبد را پیدا می کند. او را نقش بر زمین می کند. چاقو به رویش می کشد. غیرتش به جوش آمده است. اما در نهایت تسلیم می شود. برمی گردد تالار. لحظه آخر می رسد.
در دیگر داستان فیلم، نکویی می داند که زنش (نسیم) با شریکش ریخته روی هم. تنهایی اختیار کرده. منزوی شده. فیلم تولد می بیند و اشک می ریزد. با شریکش و دزد ناموسش درگیر می شود. کشته می شود.
زمانی در «قیصر» غیرت بیداد می کرد. محله بهم می ریخت. قتل ها اتفاق می افتاد. اما قیصر زمان حال کیمیایی نا ندارد از خودش دفاع کند. شاید می داند برای زنی که «منو ول ميكنه براي پول» غیرت بی فایده است. قیصر جدید کیمیایی وقتی چاقو می خورد و پایش لب گور است این شکلی از غیرت حرف می زند: «خداكنه درست زده باشي، اگر زنده بمونم بلايي به سر تو و اون ميآرم كه براي يه دفعه ديگه هم كه شده سرو كله غيرت پيدا شه». امیر هم تا جایی که "باید" غیرت می کند. اما دستش به خون آلوده نمی شود. برمی گردد تا "سوءتفاهم" ، زندگی اش را بهم نریزد.
6 - بیست و هفتمین فیلم کیمیایی مثل همیشه از فیلمنامه می لنگد. حضور اصغر فرهادی هم شبح وار است. اپیزودیک بودن فیلم هم مدیون طرح اوست که متاسفانه کیمیایی نتوانسته آن را قوام ببخشد و نصفه و ناقص مانده است.
بهرحال "محاکمه در خیابان" فیلمی است از مسعود کیمیایی. یکی دو فصل ماندگار درش پیدا می شود. بازی معرکه فروتن در نقش یک شکست خورده تنها که بشدت آدمهای فیلم های نوآر را تداعی می کند شاید تنها بازی در خور اعتنای فیلم باشد. حامد بهداد، پولاد کیمیایی، ارژنگ امیرفضلی و بخصوص شقایق فراهانی از حضور در فیلمی از کیمیایی سربلند بیرون می آیند. موسیقی همان سبک و سیاق فیلم های کیمیایی را دارد که خیلی وقت بود جایش در سینمای کیمیایی خالی بود.
کیمیایی با "محاکمه در خیابان" بار دیگر در دل هوادارانش جاخوش می کند هرچند که پس از بیست و هفت فیلم مصرانه بخواهد خودش فیلمنامه بنویسد.
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 12
رد: مسعود کيميايي
كاش حامد بهداد نقش امير را بازي ميكرد
نقد شفاهی "محاکمه در خیابان"
مجید عاصمی
يكدستي «محاكمه در خيابان» دستاورد مباركي است. به نظرم اگر در اين فيلم «حامد بهداد» نقش «امير» را ايفا ميكرد، به جهت گرما، انرژي، نوع بازي، حركات و ميميك، تأثير بهتري بر اجراي فيلم ميگذاشت.
اين فيلم را ميتوان از دو زاويه مورد بررسي قرار داد. يك زاويه مربوط به خود فيلم ميشود و عناصري كه فيلم را تشكيل ميدهند كه در بين آنها سرفصلهايي هستند كه به هر حال شناسنامه و هويت فيلم را تشكيل ميدهند.
از سوي ديگر به مسائلي ميرسيم كه از بيرون به فيلم سنجاق شدهاند. مثل اين كه فيلمنامه بر مبناي طرحي از «اصغر فرهادي» به مرحله فيلمنامهنويسي رسيده و حالا اگر بيائيم ارزشهاي ديگري به فيلم سنجاق كنيم، به نظر من يك جور امتيازبخشي غيرمنصفانه است و يا به زبان ديگر، نوعي ارزشگذاري بهناچار است.
خود فيلم «محاكمه در خيابان» به هر حال داراي يك عناصر دروني است كه ميشود سبك و سنگين كرد و به آن پرداخت.
در مورد «محاكمه در خيابان» يكي از مهمترين مسائلي و دستاوردهايي كه براي تماشاگران جديتر سينمارو مطرح است، اين است كه «مسعود كيميايي» به هر حال يك مقدار از فضايي كه در فيلمهايي مثل «حكم» و «رئيس» وجود داشته، فاصله گرفته است.
«محاكمه در خيابان»، ساختار آثار اخير «مسعود كيميايي» را ندارد. نگاه غيرداستاني، شخصيتمحور و لهجهساز آن فيلمها طوري بود كه جديترين هواخواهان «مسعود كيميايي» را نااميد كرد.
«محاكمه در خيابان» به هر حال يك خط داستاني مشخص دارد و روايتي را مطرح ميكند كه اپيزوديك است اما شايد طرح روايتهاي مختلف، باعث شده باشد تا خالق اين فيلم از آن طرف بوم بيافتد... با اين وجود، يكدستي فيلم دستاورد مباركي را در معرض ديد تماشاگران ميگذارد و همين كه «مسعود كيميايي» از «حكم» و «رئيس» فاصله گرفته است، مغتنم است و در كنار اين قضايا «محاكمه در خيابان»، نسبت به چند فيلم اخير «مسعود كيميايي» اثر قابل دفاعتري است.
تك لحظههاي فيلم عالي درآمده؛ مثل سكانس رو در رويي «پولاد كيميايي»(امير) و «حامد بهداد» و يا سكانسي كه «محمدرضا فروتن» از پشت گرد و غبار بيرون ميآيد، عالي درآمده و در كنار آن، گاهي هم بيحوصلگي ، كد دادن «مسعود كيميايي» و تعدد شخصيت از نقاط ضعف كار است. به طور مثال: «نيكي كريمي» بازي تعجب برانگيزي دارد و نشان ميدهد از وقتي كه به دنبال فيلمسازي رفته، اصلاً مقوله بازيگري را فراموش كرده است.
در كنار آن بحث جدي ديگر كه در محافل تخصصي مطرح شده و لازم است اينجا به آن اشاره كنم و به استاد «مسعود كيميايي» گوشزد كنم، اصرار بدون درك ايشان براي اين است كه در تمام آثارشان، پسر ايشان رل اول را بازي كند. «پولاد كيميايي» عزيز، بهجهت شرايط فيزيكي، نوع فرم و كادر چهره بازيگر كلوزآپ نيست و در سينماي گرم «مسعود كيميايي» كه مسائل و معضلات اجتماعي را ريشهيابي ميكند، با اين نوع اصرار، آقاي «كيميايي» به خودش ضربه ميزند.
به نظر من در «محاكمه در خيابان» اگر «حامد بهداد» نقش «امير» را ايفا ميكرد، به جهت گرما، انرژي، حركات و عناصر بدني، تأثير بهتري بر اجراي فيلم ميگذاشت.
عاصمي افزود: اين نكته را ياد آور شوم كه «پولاد كيميايي» عزيز هم در «حكم»، «سربازان جمعه» و «رئيس» تواناييهاي خود را نشان داده و او هم جوان شايستهاي در بازيگري سينماي ايران است اما يك بازيگر خوب نميتواند در تمام نقشها، جوابگو باشد.
در كنار تمام اين مسائل، نميتوان ارزشهاي دوربين «تورج منصوري » را كتمان كرد. او فوقالعاده و ارزشمند در اين فيلم ظاهر شده است.
نقد شفاهی "محاکمه در خیابان"
مجید عاصمی
يكدستي «محاكمه در خيابان» دستاورد مباركي است. به نظرم اگر در اين فيلم «حامد بهداد» نقش «امير» را ايفا ميكرد، به جهت گرما، انرژي، نوع بازي، حركات و ميميك، تأثير بهتري بر اجراي فيلم ميگذاشت.
اين فيلم را ميتوان از دو زاويه مورد بررسي قرار داد. يك زاويه مربوط به خود فيلم ميشود و عناصري كه فيلم را تشكيل ميدهند كه در بين آنها سرفصلهايي هستند كه به هر حال شناسنامه و هويت فيلم را تشكيل ميدهند.
از سوي ديگر به مسائلي ميرسيم كه از بيرون به فيلم سنجاق شدهاند. مثل اين كه فيلمنامه بر مبناي طرحي از «اصغر فرهادي» به مرحله فيلمنامهنويسي رسيده و حالا اگر بيائيم ارزشهاي ديگري به فيلم سنجاق كنيم، به نظر من يك جور امتيازبخشي غيرمنصفانه است و يا به زبان ديگر، نوعي ارزشگذاري بهناچار است.
خود فيلم «محاكمه در خيابان» به هر حال داراي يك عناصر دروني است كه ميشود سبك و سنگين كرد و به آن پرداخت.
در مورد «محاكمه در خيابان» يكي از مهمترين مسائلي و دستاوردهايي كه براي تماشاگران جديتر سينمارو مطرح است، اين است كه «مسعود كيميايي» به هر حال يك مقدار از فضايي كه در فيلمهايي مثل «حكم» و «رئيس» وجود داشته، فاصله گرفته است.
«محاكمه در خيابان»، ساختار آثار اخير «مسعود كيميايي» را ندارد. نگاه غيرداستاني، شخصيتمحور و لهجهساز آن فيلمها طوري بود كه جديترين هواخواهان «مسعود كيميايي» را نااميد كرد.
«محاكمه در خيابان» به هر حال يك خط داستاني مشخص دارد و روايتي را مطرح ميكند كه اپيزوديك است اما شايد طرح روايتهاي مختلف، باعث شده باشد تا خالق اين فيلم از آن طرف بوم بيافتد... با اين وجود، يكدستي فيلم دستاورد مباركي را در معرض ديد تماشاگران ميگذارد و همين كه «مسعود كيميايي» از «حكم» و «رئيس» فاصله گرفته است، مغتنم است و در كنار اين قضايا «محاكمه در خيابان»، نسبت به چند فيلم اخير «مسعود كيميايي» اثر قابل دفاعتري است.
تك لحظههاي فيلم عالي درآمده؛ مثل سكانس رو در رويي «پولاد كيميايي»(امير) و «حامد بهداد» و يا سكانسي كه «محمدرضا فروتن» از پشت گرد و غبار بيرون ميآيد، عالي درآمده و در كنار آن، گاهي هم بيحوصلگي ، كد دادن «مسعود كيميايي» و تعدد شخصيت از نقاط ضعف كار است. به طور مثال: «نيكي كريمي» بازي تعجب برانگيزي دارد و نشان ميدهد از وقتي كه به دنبال فيلمسازي رفته، اصلاً مقوله بازيگري را فراموش كرده است.
در كنار آن بحث جدي ديگر كه در محافل تخصصي مطرح شده و لازم است اينجا به آن اشاره كنم و به استاد «مسعود كيميايي» گوشزد كنم، اصرار بدون درك ايشان براي اين است كه در تمام آثارشان، پسر ايشان رل اول را بازي كند. «پولاد كيميايي» عزيز، بهجهت شرايط فيزيكي، نوع فرم و كادر چهره بازيگر كلوزآپ نيست و در سينماي گرم «مسعود كيميايي» كه مسائل و معضلات اجتماعي را ريشهيابي ميكند، با اين نوع اصرار، آقاي «كيميايي» به خودش ضربه ميزند.
به نظر من در «محاكمه در خيابان» اگر «حامد بهداد» نقش «امير» را ايفا ميكرد، به جهت گرما، انرژي، حركات و عناصر بدني، تأثير بهتري بر اجراي فيلم ميگذاشت.
عاصمي افزود: اين نكته را ياد آور شوم كه «پولاد كيميايي» عزيز هم در «حكم»، «سربازان جمعه» و «رئيس» تواناييهاي خود را نشان داده و او هم جوان شايستهاي در بازيگري سينماي ايران است اما يك بازيگر خوب نميتواند در تمام نقشها، جوابگو باشد.
در كنار تمام اين مسائل، نميتوان ارزشهاي دوربين «تورج منصوري » را كتمان كرد. او فوقالعاده و ارزشمند در اين فيلم ظاهر شده است.
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 13
رد: مسعود کيميايي
داستان آدمهایی که روی کاغذ زندهترند
نگاهی به فیلم "محاکمه در خیابان"
نیوشا صدر
تورج منصوری و مسعود کیمیایی پشت صحنه "محاکمه در خیابان"
معمولا خواندن فیلمنامههای کیمیایی لذت بخشتر از دیدن خود فیلمهاست. بخشی از آن به دیالوگنویسی او با آن جملات بیشتر کوتاه و موجز باز میگردد که چون با لغات کیمیایی نوشته شدهاند، آزارمان نمیدهد بلکه گزندگی بازیگوشانهاش تا اندازهای جالب و لذتبخش است.
بحث در مورد مضمون فیلمهای کیمیایی چیز تازهای نیست، دیدگاه او نسبت به مردان و زنان آثارش با ساخت هر فیلم تازه به چالش کشیده میشود و او در طی سالها نشان داده که کیمیایی همین است که هست، فضای جامعه و نگاه نسل جدید و تازه شدن رنگ و روی جهان که ناگزیر آثار آن در فرهنگ و ارتباطات آدمهای ایرانی نیز دیده میشود تاثیری در نوع و شیوه نگاه او به شخصیتهای آثارش ندارد.
هیچ وقت ندانستم فارغ از آن چه در آثار او میبینیم، عقیده شخص او به عنوان یک فیلمساز صاحب سبک در مورد کشتارهای فجیع ناموسی که خبرهایش را هر روز این طرف و آن طرف میشنویم و میخوانیم چیست. بگذریم... باصرف نظر از مضمون، "محاکمه در خیابان "در میان آثار اخیر کیمیایی فیلم بدی نیست. به زبان بهتر لحظات زیبا و سکانسهای خوب در کل کار کم نیستند که خوشبختانه به کمک خط داستانی ضعیف و کمرنگ اثر آمدهاند و البته دیالوگهای جالب فیلم را هم نمیتوان نادیده گرفت.
معمولا خواندن فیلمنامههای کیمیایی لذت بخشتر از دیدن خود فیلمهاست. بخشی از آن به دیالوگنویسی او با آن جملات بیشتر کوتاه و موجز و گاه وقیحی باز میگردد که چون با لغات کیمیایی و نه آن لغات ملموس کوچه و بازار که گوشمان به شنیدنشان عادت کرده نوشته شدهاند ، وقاحتشان لابلای پردهای که بین ما و کلمه فاصله میاندازد گم میشود و نه تنها آزارمان نمیدهد بلکه گزندگی بازیگوشانهاش تا اندازه ای جالب و لذتبخش است.
اما بخش مهمتری هم هست و آن فاصله بین تخیل خواننده (و حتی خود نویسنده) و آن چیزی است که بر پرده میبینیم.
شاید به همین علت باشد که فیلمنامههای کیمیایی را بیشتر خواندنی میدانم تا ساختنی. توضیح صحنهها در نگارش او بسیار بیشتر از آن چه در تصویر میبینیم به داستان میافزایند. اگر صحنه عاشقانهای است (مانند آتش بازی نیمه شب فیلم سلطان) کیمیایی در نوشتار، فضایی آن چنان شاعرانه و انتزاعی را توصیف میکند که تماشاگر ناخوداگاه و به نحوی درونی برای مواجه شدن با اتفاقات دیگر داستان توجیه میشود.
اما قطعا خود کیمیایی هم می داند در اجرا ، این توضیح صحنه به گونهای دیگر از آب در خواهد آمد. شخصیتهای کیمیایی روی کاغذ تا اندازهای همدلی ایجاد میکنند اما همان شخصیتها روی پرده وجوه انسانی کمتری دارند. وقتی فیلمنامه را میخوانی این انتخاب را داری که آدمهای داستان را خودت انتخاب کنی و آن وقت بیتردید فرد دیگری را برای شخصیتی مانند عبد در نظر خواهی گرفت.
کیمیایی با انتخاب بسیار نامناسب بازیگرنقش عبد بازی را از همان ابتدا واگذار کرده است. مهم نیست که انتهای داستان به چه نتیجهای میرسد ، مهم روند این بازی است. تنها یک دلیل بیاورید که شخصی مانند مرجان، عبد را انتخاب کند و با او ارتباط برقرار کند. چرا ما به عنوان تماشاگر باید این مثلث عشقی (که چندان به مثلث هم نمیماند) را جدی بگیریم؟ کدام ویژگی عبد رقابت ایجاد میکند؟
فیلمساز در صورتی میتواند چنین داستانی را با شخصیتهایی تا این اندازه نا متوازن پیش ببرد که دست کم اندک شناختی از هر کدامشان داشته باشیم. برای مثال یک ویژگی منحصر به فرد در عبد ببینیم که او را لایق عشق مرجان کند. تنها کسی که کیمیایی کمی در شناساندن او و توجیه کارهایش تلاش کرده امیر است. امیر، قهرمان داستان، یک چاقو کش است که به قول خودش از کودکی خلافی نیست که از کنار آن رد نشده باشد و با این اوصاف چندان عجیب نیست که دوستش به آسانی بتواند او را شستشوی مغزی دهد و به جان خلق خدا بیندازد. اما سایرین چطور فکر میکنند، کجای کارند و چگونه به این نقطه رسیدهاند؟
شخصیتی که فروتن او را بازی میکند و پوسته بیرونیاش، با آن لباس و آن فیگورهای خاص و آن اتاقهای خالی، در مجموع خوب و همخوان از آب درآمده پی چیست؟ وقتی پول و خانه و ماشین و دفتر کار دارد پس چرا قرضهایش را نمیدهد؟ اگر کلاهبردار است و نمیخواهد قرضهایش را بدهد برای چه به سرایدارش می گوید که شرمنده است؟
آیا اثاث خانه از خود خانه گرانتربوده که آن ها را بابت قرضهایش فروخته و خود خانه را همچنان نگاه داشته؟ چرا همسرش با وجودی که میداند او در گاو صندوق خانه پول نگه میدارد، به خاطر ورشکست شدن او را ترک کرده و اگر دلیل ترک کردنش این نبوده پس چیست؟ در فیلم نشانی از علاقه او به مرد دیگر نمیبینیم و حتی بارها هم تاکید میشود که او همچنان عاشق شوهرش است و فقط به دلیلی که نمیدانیم چیست و هیچ وقت هم قرار نیست بفهمیم "اززندگی با او خون بالا میآورد!"
با تمام اینها "محاکمه در خیابان" حسنهایی دارد که فیلمهای کیمیایی در این اواخر از آنها بیبهره بودند. برای مثال فروتن با وجود این که هیچ چیز از او نمیدانیم و با وجود لباسش که به سن و سالش نمیخورد و با وجود تناقض زیاد در رفتارش و اطلاعاتی که فیلم به ما میدهد و... کاملا در دل فضای داستان نشسته و دقیقا از جنس کار است. سکوت آن گلفروش یک دست و شیوه بستن گلها از همان ابتدا زهری در داستان میریزد که زیباست. دیالوگ کریمی در پاسخ به عبد که از تهدید مرد در مورد بریدن گوشش میگوید معرکه است و...
و در کنار تمام اینها سبیل پولاد کیمیایی هم به طرز غیر قابل تحملی افتضاح است و مدتی طولانی از فیلم میگذرد تا به شکل و شمایل او عادت کنیم و ترکیب چهره او با آن سبیل، خنده روی لبمان ننشاند. تنها یک نکته دیگر... تصور کنید که تهمینه میلانی فیلمی میساخت که تنها سه کاراکتر مرد داشت که دو نفر از آنها خیانتکار و نفر سوم دیوانه بود، یعنی درست موقعیتی عکس چیزی که کیمیایی در "محاکمه در خیابان" به تصویر کشیده است. دوستان عزیز نویسنده و منتقد در نوشتهها و گفتههایشان چه برچسبهایی به او میزدند؟!
نگاهی به فیلم "محاکمه در خیابان"
نیوشا صدر
تورج منصوری و مسعود کیمیایی پشت صحنه "محاکمه در خیابان"
معمولا خواندن فیلمنامههای کیمیایی لذت بخشتر از دیدن خود فیلمهاست. بخشی از آن به دیالوگنویسی او با آن جملات بیشتر کوتاه و موجز باز میگردد که چون با لغات کیمیایی نوشته شدهاند، آزارمان نمیدهد بلکه گزندگی بازیگوشانهاش تا اندازهای جالب و لذتبخش است.
بحث در مورد مضمون فیلمهای کیمیایی چیز تازهای نیست، دیدگاه او نسبت به مردان و زنان آثارش با ساخت هر فیلم تازه به چالش کشیده میشود و او در طی سالها نشان داده که کیمیایی همین است که هست، فضای جامعه و نگاه نسل جدید و تازه شدن رنگ و روی جهان که ناگزیر آثار آن در فرهنگ و ارتباطات آدمهای ایرانی نیز دیده میشود تاثیری در نوع و شیوه نگاه او به شخصیتهای آثارش ندارد.
هیچ وقت ندانستم فارغ از آن چه در آثار او میبینیم، عقیده شخص او به عنوان یک فیلمساز صاحب سبک در مورد کشتارهای فجیع ناموسی که خبرهایش را هر روز این طرف و آن طرف میشنویم و میخوانیم چیست. بگذریم... باصرف نظر از مضمون، "محاکمه در خیابان "در میان آثار اخیر کیمیایی فیلم بدی نیست. به زبان بهتر لحظات زیبا و سکانسهای خوب در کل کار کم نیستند که خوشبختانه به کمک خط داستانی ضعیف و کمرنگ اثر آمدهاند و البته دیالوگهای جالب فیلم را هم نمیتوان نادیده گرفت.
معمولا خواندن فیلمنامههای کیمیایی لذت بخشتر از دیدن خود فیلمهاست. بخشی از آن به دیالوگنویسی او با آن جملات بیشتر کوتاه و موجز و گاه وقیحی باز میگردد که چون با لغات کیمیایی و نه آن لغات ملموس کوچه و بازار که گوشمان به شنیدنشان عادت کرده نوشته شدهاند ، وقاحتشان لابلای پردهای که بین ما و کلمه فاصله میاندازد گم میشود و نه تنها آزارمان نمیدهد بلکه گزندگی بازیگوشانهاش تا اندازه ای جالب و لذتبخش است.
اما بخش مهمتری هم هست و آن فاصله بین تخیل خواننده (و حتی خود نویسنده) و آن چیزی است که بر پرده میبینیم.
شاید به همین علت باشد که فیلمنامههای کیمیایی را بیشتر خواندنی میدانم تا ساختنی. توضیح صحنهها در نگارش او بسیار بیشتر از آن چه در تصویر میبینیم به داستان میافزایند. اگر صحنه عاشقانهای است (مانند آتش بازی نیمه شب فیلم سلطان) کیمیایی در نوشتار، فضایی آن چنان شاعرانه و انتزاعی را توصیف میکند که تماشاگر ناخوداگاه و به نحوی درونی برای مواجه شدن با اتفاقات دیگر داستان توجیه میشود.
اما قطعا خود کیمیایی هم می داند در اجرا ، این توضیح صحنه به گونهای دیگر از آب در خواهد آمد. شخصیتهای کیمیایی روی کاغذ تا اندازهای همدلی ایجاد میکنند اما همان شخصیتها روی پرده وجوه انسانی کمتری دارند. وقتی فیلمنامه را میخوانی این انتخاب را داری که آدمهای داستان را خودت انتخاب کنی و آن وقت بیتردید فرد دیگری را برای شخصیتی مانند عبد در نظر خواهی گرفت.
کیمیایی با انتخاب بسیار نامناسب بازیگرنقش عبد بازی را از همان ابتدا واگذار کرده است. مهم نیست که انتهای داستان به چه نتیجهای میرسد ، مهم روند این بازی است. تنها یک دلیل بیاورید که شخصی مانند مرجان، عبد را انتخاب کند و با او ارتباط برقرار کند. چرا ما به عنوان تماشاگر باید این مثلث عشقی (که چندان به مثلث هم نمیماند) را جدی بگیریم؟ کدام ویژگی عبد رقابت ایجاد میکند؟
فیلمساز در صورتی میتواند چنین داستانی را با شخصیتهایی تا این اندازه نا متوازن پیش ببرد که دست کم اندک شناختی از هر کدامشان داشته باشیم. برای مثال یک ویژگی منحصر به فرد در عبد ببینیم که او را لایق عشق مرجان کند. تنها کسی که کیمیایی کمی در شناساندن او و توجیه کارهایش تلاش کرده امیر است. امیر، قهرمان داستان، یک چاقو کش است که به قول خودش از کودکی خلافی نیست که از کنار آن رد نشده باشد و با این اوصاف چندان عجیب نیست که دوستش به آسانی بتواند او را شستشوی مغزی دهد و به جان خلق خدا بیندازد. اما سایرین چطور فکر میکنند، کجای کارند و چگونه به این نقطه رسیدهاند؟
شخصیتی که فروتن او را بازی میکند و پوسته بیرونیاش، با آن لباس و آن فیگورهای خاص و آن اتاقهای خالی، در مجموع خوب و همخوان از آب درآمده پی چیست؟ وقتی پول و خانه و ماشین و دفتر کار دارد پس چرا قرضهایش را نمیدهد؟ اگر کلاهبردار است و نمیخواهد قرضهایش را بدهد برای چه به سرایدارش می گوید که شرمنده است؟
آیا اثاث خانه از خود خانه گرانتربوده که آن ها را بابت قرضهایش فروخته و خود خانه را همچنان نگاه داشته؟ چرا همسرش با وجودی که میداند او در گاو صندوق خانه پول نگه میدارد، به خاطر ورشکست شدن او را ترک کرده و اگر دلیل ترک کردنش این نبوده پس چیست؟ در فیلم نشانی از علاقه او به مرد دیگر نمیبینیم و حتی بارها هم تاکید میشود که او همچنان عاشق شوهرش است و فقط به دلیلی که نمیدانیم چیست و هیچ وقت هم قرار نیست بفهمیم "اززندگی با او خون بالا میآورد!"
با تمام اینها "محاکمه در خیابان" حسنهایی دارد که فیلمهای کیمیایی در این اواخر از آنها بیبهره بودند. برای مثال فروتن با وجود این که هیچ چیز از او نمیدانیم و با وجود لباسش که به سن و سالش نمیخورد و با وجود تناقض زیاد در رفتارش و اطلاعاتی که فیلم به ما میدهد و... کاملا در دل فضای داستان نشسته و دقیقا از جنس کار است. سکوت آن گلفروش یک دست و شیوه بستن گلها از همان ابتدا زهری در داستان میریزد که زیباست. دیالوگ کریمی در پاسخ به عبد که از تهدید مرد در مورد بریدن گوشش میگوید معرکه است و...
و در کنار تمام اینها سبیل پولاد کیمیایی هم به طرز غیر قابل تحملی افتضاح است و مدتی طولانی از فیلم میگذرد تا به شکل و شمایل او عادت کنیم و ترکیب چهره او با آن سبیل، خنده روی لبمان ننشاند. تنها یک نکته دیگر... تصور کنید که تهمینه میلانی فیلمی میساخت که تنها سه کاراکتر مرد داشت که دو نفر از آنها خیانتکار و نفر سوم دیوانه بود، یعنی درست موقعیتی عکس چیزی که کیمیایی در "محاکمه در خیابان" به تصویر کشیده است. دوستان عزیز نویسنده و منتقد در نوشتهها و گفتههایشان چه برچسبهایی به او میزدند؟!
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 14
رد: مسعود کيميايي
حاصل دغدغههاي مسعود كيميايي با پرداخت اصغر فرهادي
نقد شفاهي فيلم "محاکمه در خیابان"
رضا استادی
اين فيلم نشان داد اگر «مسعود كيميايي» بيشتر انرژي و تمركز خود را روي كارگرداني بگذارد و ساير امور از قبيل نگارش فيلمنامه را به ديگران بسپارد، نتيجه بهتري ميگيرد.
معمولاً در سينماي ايران كارگردانان مولف، بعد از موفقيت چند اثر، در اغلب عرصهها خودشان به ميدان ميآيند و به نوعي كليه كارها را بر عهده ميگيرند، طراحي صحنه و لباس، نگارش فيلمنامه ، انتخاب بازيگر و تدوين برخي از كارهايي است كه كارگردانهاي مولف آن را شخصا انجام ميدهند اما اين مسئله به مرور باعث ميشود آثار آنها از كيفيت فيلمهاي اوليه فاصله پيدا كند.
در فيلمهاي كارگردانهاي شاخص و آثاري كه به موفقيتهاي زيادي رسيدند، خيلي از عوامل دخيل هستند و حتي دستياران اين كارگردانها عناصر تعيين كنندهاي در اين زمينه هستند. اين مسئله نشان دهنده اهميت كار تيمي است اما متاسفانه در بعضي موارد اين اتفاق رخ نميدهد و با حضور عوامل ضعيف، كل كار تحت الشعاع تفكر كارگردان و زير سيطره نگاه او قرار ميگيرد و به همين دليل نتيجهاي كيفي حاصل نميشود.
يكي از علتهايي كه «محاكمه در خيابان» نسبت به فيلمهاي ديگر «مسعود كيميايي»، اثر شسته و رفتهاي است و كار قابل قبولتري از آب درآمده، به دليل تلاش «مسعود كيميايي» براي استفاده از تجربه ديگران و توجه به اين نظرها در ساخت اين فيلم است و در همين اندازه كوتاه، حضور «اصغرفرهادي» تاثير خوبي در فيلم گذاشته است.
«محاكمه در خيابان» حاصل دغدغههاي «مسعود كيميايي» را با پرداخت «اصغر فرهادي» است.
وي در مورد فيلمبرداري و سكانس پاياني اين فيلم گفت: اين سبك فيلمبرداري جسارت خاصي ميخواهد كه كارگردان آن را بپذيرد و قالبهاي كليشهاي را بشكند. پايانبندي فيلم «محاكمه در خيابان» هم كليشه و پايان مثبت و شاد را ميشكند و در واقع يك جور مخاطب را بد حال ميكند.
اگر «مسعود كيميايي» در فيلمهاي بعدي بيشتر تمركز خود را روي كارگرداني بگذارد و ساير امور از قبيل نگارش فيلمنامه را به ديگران بسپارد قطعاً نتيجه بهتري ميگيرد. بازيها هم در مجموع در اين فيلم خوب است. «نگار فروزنده» و «محمدرضا فروتن» بازي بهتري دارند اما حضور «نيكي كريمي» چندان چشمگير نيست. حضور كوتاه «حامد بهداد» نيز به نظر آگاهانه است و اگر «بهداد» مانند ديگر فيلمهايش بيشتر قدرت مانور داشت، احتمالا اثر تبديل به فيلم «بهداد» ميشد نه فيلم آن كارگردان!
نقد شفاهي فيلم "محاکمه در خیابان"
رضا استادی
اين فيلم نشان داد اگر «مسعود كيميايي» بيشتر انرژي و تمركز خود را روي كارگرداني بگذارد و ساير امور از قبيل نگارش فيلمنامه را به ديگران بسپارد، نتيجه بهتري ميگيرد.
معمولاً در سينماي ايران كارگردانان مولف، بعد از موفقيت چند اثر، در اغلب عرصهها خودشان به ميدان ميآيند و به نوعي كليه كارها را بر عهده ميگيرند، طراحي صحنه و لباس، نگارش فيلمنامه ، انتخاب بازيگر و تدوين برخي از كارهايي است كه كارگردانهاي مولف آن را شخصا انجام ميدهند اما اين مسئله به مرور باعث ميشود آثار آنها از كيفيت فيلمهاي اوليه فاصله پيدا كند.
در فيلمهاي كارگردانهاي شاخص و آثاري كه به موفقيتهاي زيادي رسيدند، خيلي از عوامل دخيل هستند و حتي دستياران اين كارگردانها عناصر تعيين كنندهاي در اين زمينه هستند. اين مسئله نشان دهنده اهميت كار تيمي است اما متاسفانه در بعضي موارد اين اتفاق رخ نميدهد و با حضور عوامل ضعيف، كل كار تحت الشعاع تفكر كارگردان و زير سيطره نگاه او قرار ميگيرد و به همين دليل نتيجهاي كيفي حاصل نميشود.
يكي از علتهايي كه «محاكمه در خيابان» نسبت به فيلمهاي ديگر «مسعود كيميايي»، اثر شسته و رفتهاي است و كار قابل قبولتري از آب درآمده، به دليل تلاش «مسعود كيميايي» براي استفاده از تجربه ديگران و توجه به اين نظرها در ساخت اين فيلم است و در همين اندازه كوتاه، حضور «اصغرفرهادي» تاثير خوبي در فيلم گذاشته است.
«محاكمه در خيابان» حاصل دغدغههاي «مسعود كيميايي» را با پرداخت «اصغر فرهادي» است.
وي در مورد فيلمبرداري و سكانس پاياني اين فيلم گفت: اين سبك فيلمبرداري جسارت خاصي ميخواهد كه كارگردان آن را بپذيرد و قالبهاي كليشهاي را بشكند. پايانبندي فيلم «محاكمه در خيابان» هم كليشه و پايان مثبت و شاد را ميشكند و در واقع يك جور مخاطب را بد حال ميكند.
اگر «مسعود كيميايي» در فيلمهاي بعدي بيشتر تمركز خود را روي كارگرداني بگذارد و ساير امور از قبيل نگارش فيلمنامه را به ديگران بسپارد قطعاً نتيجه بهتري ميگيرد. بازيها هم در مجموع در اين فيلم خوب است. «نگار فروزنده» و «محمدرضا فروتن» بازي بهتري دارند اما حضور «نيكي كريمي» چندان چشمگير نيست. حضور كوتاه «حامد بهداد» نيز به نظر آگاهانه است و اگر «بهداد» مانند ديگر فيلمهايش بيشتر قدرت مانور داشت، احتمالا اثر تبديل به فيلم «بهداد» ميشد نه فيلم آن كارگردان!
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 15
رد: مسعود کيميايي
مثل پرسشهاي آلبرت اينيشتن
عزیزالله حاجی مشهدی
25 دي 1388
درد و داغهاي آدمهاي ديروز در فيلم متفاوت خالق «محاكمه در خيابان»، همانند پرسشهاي تكراري از «آلبرت اينيشتن» است كه در جامعه امروز، پاسخهايش تفاوت كرده است.
به تازگي، در جايي خواندم كه: «آلبرت اينيشتن» در حال نظارت بر امتحان دانشجويان فيزيك بود يكي از دانشجويان يادآور شد كه: استاد! پرسشها، درست مشابه پرسشهاي سال گذشته است! «اينيشتن» پاسخ داد: آري! اما امسال، پاسخها تفاوت كرده است!
در پاسخ همه كساني كه به سازنده «محاكمه در خيابان»، بيست و هفتمين فيلم بلند سينمايي، «مسعود كيميايي» خرده ميگيرند كه چرا استاد، دست از حرفهاي تكراري برنميدارد؟ بايد گفت: كه، اگر در فيلم تازه «مسعود كيميايي»، باز هم نشانهها و نمادهايي از دنياي فيلمسازي «مسعود كيميايي» يافت ميشود، درست به اين دليل است كه درد و داغهاي آدمهاي ديروز است. اين منتقد در ادامه افزود: دردهايي كه صد البته همانند پرسشهاي تكراري «آلبرت اينيشتن»، براي درمان آنها ديگر نميتوان به داروها و شيوههاي تكراري درمانگري به روش دهههاي گذشته، متوسل شد. آري، به درستي، در شرايط امروز جامعه ما، پاسخها تفاوت كرده است!
«محاكمه در خيابان» سعي در نمايش مصايب تاريخي آدمهاي جامعه ما، با نگاهي امروزي دارد. سعي فيلمساز (نويسنده فيلمنامه) در واكاوي ارزشهايي چون: هويت مداري آدمهاي امروز كه به دليل پرت افتادگي و دور شدن از خويشتن خويش، در جستوجوي هويتمندي و ريشههاي خود، در چنبره زندگي پرهياهوي امروزين، دست و پا ميزنند، در جاي جاي چنين اثري، آشكارا، به گونهاي تكراري به رخ كشيده ميشود تا نشان دهد كه آرمانگرايي، مقدسترين جنبه هويتمندي آدمهاي عدالتخواه و حق طلب است كه در زندگي خود به عملي قهرمانانه يا به كاري متفاوت و خلاف قاعده معمول دست ميزنند!
«مسعود كيميايي»، با اعتقاد بر پرهيز از آسانپسندي با دغدغه هميشگي دور شدن و پرت افتادن آدمها از اصالتهاي خود، ميكوشد تا تصويري دلخواه از سرنوشت آنها ارايه دهد. تصويري از آدمهايي بيتفاوت و بياعتنا به غم ديگران!
درست در شب عروسي، «امير» (پولاد كيميايي)، «حبيب» (حامد بهداد) - دوست صميمي «امير» كه در راست و ريست كردن مراسم ازدواج «امير» و «مرجان» كمك زيادي كرده است – از «امير» ميخواهد كه عروسياش را به هم بزند!
افكندن چنين گره كور ترديد و بدگماني در ذهن «امير»، درست بعد از آن كه به سراغ «حبيب» ميرود، نطقه آغاز همه ترديدها و تعلقهايي است كه بر كل اثر تا پايان فيلم، سايه ميافكند!
«امير» ـ و صد البته، همه تماشاگران فيلم «محاكمه در خيابان» ـ تنها حدود سه ساعت فرصت دارند تا با رها شدن در دل شهري در نداشت و بيسر و ته، كه صداي گوشخراش ماشينهايش، حتي در نماهاي دور از بالا نيز، فرساينده روح و روان آدمي است، از اين حوزه ترديد و بدگماني كه به جان وي ميافتد، رهايي يابد.
اين منتقد افزود: براي «امير»، كشف اين مساله مهم كه «مرجان» (شبنم درويش)، قبلاً با مردي ازدواج كرده يا رابطه داشته است و يافتن سرنخهايي اطمينان بخش، امري حياتي به نظر ميرسد. به همين روي، درست در لحظههايي كه به سنت همه جشنهاي عروسي، بايد در كنار عروس باشد، در حالي كه لباس دامادي بر تن دارد و به اتومبيل قرضياش، گل زده است، با چاقويي در كف، به همراه دوربين «تورج منصوري» در دل مردم و در خيابانهاي شهر، رها ميشود تا به همراه تصاويري چرك و سرد و خشن، از تهران روزگار نو، از شهر پر از خشونت امروزين، كه براي آدمهايش در حكم سوهان روح است چهرهاي به راستي متفاوت و ديگر گونه ارايه دهد!
«امير» تصويري از آدمهايي است كه اگر چه در گذشته و ديروز جامعه خود ريشه دارند، اما به دليل هضم شدن در چرخه ارتباطات بسيار پيچيده امروز جامعه خود، از روشهاي درماني نسلهاي گذشته خود، سودي نميبرند و درست به همين دليل است كه دست كم، چاقويي كه در دست «امير» ـ به عنوان محوريترين شخصيت فيلم «محاكمه در خيابان»ـ جاي ميگيرد، تا پايان كار چاره ساز نميشود و بريختن خون «عبد» (حميدرضا افشار) كه در نقش راننده آژانس در نقطه مقابل «امير» بايد به مجازات برسد، به اين معناست كه «عبد» هم آدم مفلوكي است كه به دليل ناهنجاريهاي زندگياش با وجود زني كه ـ به شهادت روحيه پرخاشگرانهاي كه از «شقايق فراهاني» در آن صحنه گرم و گيراي رويارويي وي با «امير» و معركه گيري او، در فيلم شاهد هستيم ـ گويي هرگز طعم محبت و مهرباني را نچشيده است!
«عبد» كه گويا سابقه حبس دارد و اذعان ميكند كه دو بار از دست زنش، مبادرت به خودكشي كرده است، آدمي نيست كه به عنوان نيرويي متضاد بتواند آن چنان در برابر «امير» از خود ايستادگي نشان دهد كه تماشاگر فيلم، مثلاً از حذف فيزيكي او توسط «امير»، دلشاد شود!
درماندگي «عبد» به حدي است كه گاه، موجب برانگيخته شدن، احساس دلسوزي مخاطبان چنين اثري ميشود و همين نكته به خوبي نشان ميدهد كه در فيلمنانه «مسعود كيميايي»، به معناي معمول داستان پروازيهايي كه در گونههاي مختلف تراژيك و تعزيهدار، سراغ داريم، در اصل قهرمان و ضد قهرمان ـ در معناي متعارف آن ـ وجود ندارد!
شايد به همين دليل است كه فيلم در شكل و ساختار و تصاوير متفاوت و تدوين خلاقانه خود نيز، اثري متفاوت به نظر ميرسد. در پرداخت چهرهها نيز همه آدمها در هالهاي از رنگ خاكستري شخصيت خود گاهي خوب، گاهي بد و گاه در مرز خوب بودن و بد بودن، در نوسان هستند. درست عين آدمهاي معمولي دور و برمان كه در زندگي واقعي خود، نه به طور مطلق، چهرهاي قهرمانانه دراند و نه همواره محكوم به شكست و تيره روزياند. آدمهايي كه گاه با دلخوشيهاي اندك نيز ميتوانند، زندگي سرخوشانهاي داشته باشند. به همين دليل است كه «امير»، در پايان يك مبارزه نفسگير به مجلس عروسي برميگردد. انتخاب هوشيارانه رنگمايهاي كه اگرچه يكسره سياه و سفيد نيست و ترفندي كه به مدد پيشرفتهترين دوربينهاي ديجيتالي، به ارايه تصاويري چرك، خشن و متناسب با درونمايه فيلم «محاكمه در خيابان» منجر ميشود، نشان دهنده اوج تعامل و همفكري سازنده و مثبت ميان «مسعود كيميايي» و «تورج منصوري» است كه بار ديگر بر ماهيت گروهي بودن كار هنري فيلمسازي تاكيد دارد.
اگر از بازي گرم و گيراي «حامد بهداد» (در نقش حبيب) كه با همه كوتاهياش به كليديترين صحنه فيلم، يعني مواجهه «امير» و «حبيب» آب و رنگ خاصي ميبخشد بگذريم، بايد اذعان كرد كه اين بار «پولاد كيميايي» (در نقش امير) يكي از دشوارترين نقشهاي دوران بازيگرياش را برعهده داشته است. «امير» در موقعيت پر از تضاد و تناقضي، حضور دارد كه ميان نقشي كه برعهده او گذاشته ميشود و شخصيتي كه به طور متعارف در فضاي فيلم براي او طراحي شده است، سرگردان است. در اصل درست شبيه جنگاوري است كه يك تنه، با لباس دامادي (!) تيغ در كف، وارد عرصه كار زار ميشود! حتي به تصوير كشيدن همين تناقض ظاهري نيز در فيلم، كنايهاي آشكار بر اين حقيقت تلخ است كه آدمهاي جامعه امروز، حتي در هنگامه شادماني و سرخوشي نيز، براي حفظ «هويت» و «غيرت» خويش بايد دلي پرخون داشته باشند! (پايان غيرشفاف فيلم نيز تاكيدي بر همين روحيه موجود در جامعه است.)
توزيع نقشهاي كوتاه، اما گرم و گيرا، ميان بازيگران فيلم، از «حميدرضا افشار» (عبد) گرفته تا «محمد رضا فروتن» (آقاي نكويي) ، «نيكي كريمي»، «شقايق فراهاني» و ... همه و همه بار ديگر مهر تاييدي بر اين واقعيت است كه در سينما، كوتاهي و بلندي نقشها، اهميت چنداني ندارد، مهم اين است كه كدام بازيگر، ميتواند تصويري درست و باور پذير از نقشي را كه برعهده گرفته است به تماشاگر فيلم ارايه دهد و از خود نقشي ماندگار در ذهن مخاطب حرفهاي فيلم برجاي گذارد، كاري كه در فيلم «محاكمه در خيابان» از عهده اكثر قريب به اتفاق بازيگران فيلم، به ويژه «محمدرضا فروتن» و «پولاد كيميايي» به خوبي برميآيد.
«مسعود كيميايي»، هنوز حسرت و دغدغه حراست از «غيرت» و «هويت» اصيل آدمهاي نجيب و دلبسته ميراث گذشته جامعه خود را در دل دارد و در جايي از فيلم كه همه تلاشهاي «امير» را براي پيدا شدن سر و كله «غيرت» به تصوير ميكشد اوج اين دلمشغولي را ميتوان به تماشا نشست.
«محاكمه در خيابان»، فيلمي به راستي متفاوت از «مسعود كيميايي» است كه بيترديد به جامعه امروز خود، نگاهي ديگرگونه دارد.
اين فيلمساز اگر روزگاري به دليل پيشگامي در ترويج نگاهي نو در سينماي ايران، آغازگر موج نوي سينماي ايران به حساب آمد، امروز به گمان من با ساختن فيلم «محاكمه در خيابان» در كارنامه فيلمسازي يك ـ دو دهه اخير خود نقطه عطفي تازه و ماندگار برجاي گذاشت.
عزیزالله حاجی مشهدی
25 دي 1388
درد و داغهاي آدمهاي ديروز در فيلم متفاوت خالق «محاكمه در خيابان»، همانند پرسشهاي تكراري از «آلبرت اينيشتن» است كه در جامعه امروز، پاسخهايش تفاوت كرده است.
به تازگي، در جايي خواندم كه: «آلبرت اينيشتن» در حال نظارت بر امتحان دانشجويان فيزيك بود يكي از دانشجويان يادآور شد كه: استاد! پرسشها، درست مشابه پرسشهاي سال گذشته است! «اينيشتن» پاسخ داد: آري! اما امسال، پاسخها تفاوت كرده است!
در پاسخ همه كساني كه به سازنده «محاكمه در خيابان»، بيست و هفتمين فيلم بلند سينمايي، «مسعود كيميايي» خرده ميگيرند كه چرا استاد، دست از حرفهاي تكراري برنميدارد؟ بايد گفت: كه، اگر در فيلم تازه «مسعود كيميايي»، باز هم نشانهها و نمادهايي از دنياي فيلمسازي «مسعود كيميايي» يافت ميشود، درست به اين دليل است كه درد و داغهاي آدمهاي ديروز است. اين منتقد در ادامه افزود: دردهايي كه صد البته همانند پرسشهاي تكراري «آلبرت اينيشتن»، براي درمان آنها ديگر نميتوان به داروها و شيوههاي تكراري درمانگري به روش دهههاي گذشته، متوسل شد. آري، به درستي، در شرايط امروز جامعه ما، پاسخها تفاوت كرده است!
«محاكمه در خيابان» سعي در نمايش مصايب تاريخي آدمهاي جامعه ما، با نگاهي امروزي دارد. سعي فيلمساز (نويسنده فيلمنامه) در واكاوي ارزشهايي چون: هويت مداري آدمهاي امروز كه به دليل پرت افتادگي و دور شدن از خويشتن خويش، در جستوجوي هويتمندي و ريشههاي خود، در چنبره زندگي پرهياهوي امروزين، دست و پا ميزنند، در جاي جاي چنين اثري، آشكارا، به گونهاي تكراري به رخ كشيده ميشود تا نشان دهد كه آرمانگرايي، مقدسترين جنبه هويتمندي آدمهاي عدالتخواه و حق طلب است كه در زندگي خود به عملي قهرمانانه يا به كاري متفاوت و خلاف قاعده معمول دست ميزنند!
«مسعود كيميايي»، با اعتقاد بر پرهيز از آسانپسندي با دغدغه هميشگي دور شدن و پرت افتادن آدمها از اصالتهاي خود، ميكوشد تا تصويري دلخواه از سرنوشت آنها ارايه دهد. تصويري از آدمهايي بيتفاوت و بياعتنا به غم ديگران!
درست در شب عروسي، «امير» (پولاد كيميايي)، «حبيب» (حامد بهداد) - دوست صميمي «امير» كه در راست و ريست كردن مراسم ازدواج «امير» و «مرجان» كمك زيادي كرده است – از «امير» ميخواهد كه عروسياش را به هم بزند!
افكندن چنين گره كور ترديد و بدگماني در ذهن «امير»، درست بعد از آن كه به سراغ «حبيب» ميرود، نطقه آغاز همه ترديدها و تعلقهايي است كه بر كل اثر تا پايان فيلم، سايه ميافكند!
«امير» ـ و صد البته، همه تماشاگران فيلم «محاكمه در خيابان» ـ تنها حدود سه ساعت فرصت دارند تا با رها شدن در دل شهري در نداشت و بيسر و ته، كه صداي گوشخراش ماشينهايش، حتي در نماهاي دور از بالا نيز، فرساينده روح و روان آدمي است، از اين حوزه ترديد و بدگماني كه به جان وي ميافتد، رهايي يابد.
اين منتقد افزود: براي «امير»، كشف اين مساله مهم كه «مرجان» (شبنم درويش)، قبلاً با مردي ازدواج كرده يا رابطه داشته است و يافتن سرنخهايي اطمينان بخش، امري حياتي به نظر ميرسد. به همين روي، درست در لحظههايي كه به سنت همه جشنهاي عروسي، بايد در كنار عروس باشد، در حالي كه لباس دامادي بر تن دارد و به اتومبيل قرضياش، گل زده است، با چاقويي در كف، به همراه دوربين «تورج منصوري» در دل مردم و در خيابانهاي شهر، رها ميشود تا به همراه تصاويري چرك و سرد و خشن، از تهران روزگار نو، از شهر پر از خشونت امروزين، كه براي آدمهايش در حكم سوهان روح است چهرهاي به راستي متفاوت و ديگر گونه ارايه دهد!
«امير» تصويري از آدمهايي است كه اگر چه در گذشته و ديروز جامعه خود ريشه دارند، اما به دليل هضم شدن در چرخه ارتباطات بسيار پيچيده امروز جامعه خود، از روشهاي درماني نسلهاي گذشته خود، سودي نميبرند و درست به همين دليل است كه دست كم، چاقويي كه در دست «امير» ـ به عنوان محوريترين شخصيت فيلم «محاكمه در خيابان»ـ جاي ميگيرد، تا پايان كار چاره ساز نميشود و بريختن خون «عبد» (حميدرضا افشار) كه در نقش راننده آژانس در نقطه مقابل «امير» بايد به مجازات برسد، به اين معناست كه «عبد» هم آدم مفلوكي است كه به دليل ناهنجاريهاي زندگياش با وجود زني كه ـ به شهادت روحيه پرخاشگرانهاي كه از «شقايق فراهاني» در آن صحنه گرم و گيراي رويارويي وي با «امير» و معركه گيري او، در فيلم شاهد هستيم ـ گويي هرگز طعم محبت و مهرباني را نچشيده است!
«عبد» كه گويا سابقه حبس دارد و اذعان ميكند كه دو بار از دست زنش، مبادرت به خودكشي كرده است، آدمي نيست كه به عنوان نيرويي متضاد بتواند آن چنان در برابر «امير» از خود ايستادگي نشان دهد كه تماشاگر فيلم، مثلاً از حذف فيزيكي او توسط «امير»، دلشاد شود!
درماندگي «عبد» به حدي است كه گاه، موجب برانگيخته شدن، احساس دلسوزي مخاطبان چنين اثري ميشود و همين نكته به خوبي نشان ميدهد كه در فيلمنانه «مسعود كيميايي»، به معناي معمول داستان پروازيهايي كه در گونههاي مختلف تراژيك و تعزيهدار، سراغ داريم، در اصل قهرمان و ضد قهرمان ـ در معناي متعارف آن ـ وجود ندارد!
شايد به همين دليل است كه فيلم در شكل و ساختار و تصاوير متفاوت و تدوين خلاقانه خود نيز، اثري متفاوت به نظر ميرسد. در پرداخت چهرهها نيز همه آدمها در هالهاي از رنگ خاكستري شخصيت خود گاهي خوب، گاهي بد و گاه در مرز خوب بودن و بد بودن، در نوسان هستند. درست عين آدمهاي معمولي دور و برمان كه در زندگي واقعي خود، نه به طور مطلق، چهرهاي قهرمانانه دراند و نه همواره محكوم به شكست و تيره روزياند. آدمهايي كه گاه با دلخوشيهاي اندك نيز ميتوانند، زندگي سرخوشانهاي داشته باشند. به همين دليل است كه «امير»، در پايان يك مبارزه نفسگير به مجلس عروسي برميگردد. انتخاب هوشيارانه رنگمايهاي كه اگرچه يكسره سياه و سفيد نيست و ترفندي كه به مدد پيشرفتهترين دوربينهاي ديجيتالي، به ارايه تصاويري چرك، خشن و متناسب با درونمايه فيلم «محاكمه در خيابان» منجر ميشود، نشان دهنده اوج تعامل و همفكري سازنده و مثبت ميان «مسعود كيميايي» و «تورج منصوري» است كه بار ديگر بر ماهيت گروهي بودن كار هنري فيلمسازي تاكيد دارد.
اگر از بازي گرم و گيراي «حامد بهداد» (در نقش حبيب) كه با همه كوتاهياش به كليديترين صحنه فيلم، يعني مواجهه «امير» و «حبيب» آب و رنگ خاصي ميبخشد بگذريم، بايد اذعان كرد كه اين بار «پولاد كيميايي» (در نقش امير) يكي از دشوارترين نقشهاي دوران بازيگرياش را برعهده داشته است. «امير» در موقعيت پر از تضاد و تناقضي، حضور دارد كه ميان نقشي كه برعهده او گذاشته ميشود و شخصيتي كه به طور متعارف در فضاي فيلم براي او طراحي شده است، سرگردان است. در اصل درست شبيه جنگاوري است كه يك تنه، با لباس دامادي (!) تيغ در كف، وارد عرصه كار زار ميشود! حتي به تصوير كشيدن همين تناقض ظاهري نيز در فيلم، كنايهاي آشكار بر اين حقيقت تلخ است كه آدمهاي جامعه امروز، حتي در هنگامه شادماني و سرخوشي نيز، براي حفظ «هويت» و «غيرت» خويش بايد دلي پرخون داشته باشند! (پايان غيرشفاف فيلم نيز تاكيدي بر همين روحيه موجود در جامعه است.)
توزيع نقشهاي كوتاه، اما گرم و گيرا، ميان بازيگران فيلم، از «حميدرضا افشار» (عبد) گرفته تا «محمد رضا فروتن» (آقاي نكويي) ، «نيكي كريمي»، «شقايق فراهاني» و ... همه و همه بار ديگر مهر تاييدي بر اين واقعيت است كه در سينما، كوتاهي و بلندي نقشها، اهميت چنداني ندارد، مهم اين است كه كدام بازيگر، ميتواند تصويري درست و باور پذير از نقشي را كه برعهده گرفته است به تماشاگر فيلم ارايه دهد و از خود نقشي ماندگار در ذهن مخاطب حرفهاي فيلم برجاي گذارد، كاري كه در فيلم «محاكمه در خيابان» از عهده اكثر قريب به اتفاق بازيگران فيلم، به ويژه «محمدرضا فروتن» و «پولاد كيميايي» به خوبي برميآيد.
«مسعود كيميايي»، هنوز حسرت و دغدغه حراست از «غيرت» و «هويت» اصيل آدمهاي نجيب و دلبسته ميراث گذشته جامعه خود را در دل دارد و در جايي از فيلم كه همه تلاشهاي «امير» را براي پيدا شدن سر و كله «غيرت» به تصوير ميكشد اوج اين دلمشغولي را ميتوان به تماشا نشست.
«محاكمه در خيابان»، فيلمي به راستي متفاوت از «مسعود كيميايي» است كه بيترديد به جامعه امروز خود، نگاهي ديگرگونه دارد.
اين فيلمساز اگر روزگاري به دليل پيشگامي در ترويج نگاهي نو در سينماي ايران، آغازگر موج نوي سينماي ايران به حساب آمد، امروز به گمان من با ساختن فيلم «محاكمه در خيابان» در كارنامه فيلمسازي يك ـ دو دهه اخير خود نقطه عطفي تازه و ماندگار برجاي گذاشت.
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 16
رد: مسعود کيميايي
پرکار با انبوهي از فيلمهاي اکران نشده
درباره محمدرضا فروتن به بهانه بازي در "محاکمه در خیابان"
محمد تاجیک
12 دي 1388
سال گذشته بود که خبرگزاريها اعلام کردند محمدرضا فروتن با پنج فيلم رکورددار حضور در جشنواره فيلم فجر است، اتفاقا درهمين دوره گذشته جشنواره، فروتن مجري برنامه افتتاحيه بود اما حالا که مهمترين زمان اکران فيلمها در طول سال سپري شده، از اين پنج فيلم تنها فيلم پستچي سه بار در نميزند اکران شده و فيلمهاي عيار 14،شبانه روز، پاي پياده و ميزاک فيلمهايي هستند که فروتن در آنها حضور دارد ولي هنوز اکران نشدهاند.
جالب است بدانيد محمدرضا فروتن پنج سال پيش گفت وگويي با ماهنامه فيلم داشت و در بخشهايي از آن ميگويد: من خيلي از پيشنهادها را رد کردهام كه اگر ميپذيرفتم خيانت کرده بودم. شايد در آينده هر چهار، پنج سال يک فيلم بازي کنم!
به نظر ميرسد آقاي فروتن برعکس حرفهاي گذشته خود عمل کرده و به جاي يک فيلم بازي کردن در چهار، پنج سال، در يکسال چهار، پنج فيلم بازي کرده است. بازيگري که رضا کيانيان درباره او گفته: محمدرضا فروتن بازيگر خوبي است و روز به روز دارد بهتر ميشود. چه کسي ميگويد او بد است؟ محمدرضا فروتن اين روزها البته فيلم محاکمه در خيابان مسعود کيميايي را برپرده سينماها دارد. فروتن در فيلم 40سالگي رئيسيان او در کنار عزتالله انتظامي وليلا حاتمي حضوري چشمگير دارد.
او همچنين بهتازگي بازي در فيلم دموکراسي تو روز روشن را به پايان رسانده، او تابستان در پروژه سينمايي ديگري به کارگرداني مهدي رحماني جلوي دوربين رفت.
البته امسال او در سريال ازياد رفته به کارگرداني فريدون حسنپور نيز به ايفاي نقش پرداخته است. فروتن سال گذشته با تله فيلمي درباره زلزله بم در تلويزيون حضور داشت.
خرده جنايتهاي زن و شوهري به کارگرداني فرهاد آييش نيز تلهتئاتري بود که فروتن در آن حضور داشت.
روزگار سپري شده محمدرضا فروتن
به گفته فروتن اين روزها خيليها از او ميپرسند: چرا ديگر در فيلمهايي چون زير پوست شهر، دوزن، قرمز، شب يلدا، متولد ماه مهر و... بازي نميکني؟ او هم در گفتوگويي در جواب گفته است: شما به من بگوييد که اين فيلمها الان کجا ساخته ميشوند؟ در سالهاي اخير چقدر فيلمهاي ماندگار ساخته شده؟ کارگردانهاي اصلي ما آن روندي که بايد داشته باشند را الان ندارند. (گفتوگو با ماهنامه زندگي ايراني)
دنيروهاي قديم، آلپاچينوهاي جديد
به نظر ميرسد که تماشاگران و منتقدان سينماي محمدرضا فروتن فيلمهاي قديمياش را بيشتر دوست دارند همانطور که خود فروتن فيلمهاي قديمي بازيگر مشهوري چون رابرت دنيرو را دوست دارد. يکبار روزنامه خبر ورزشي به سراغ فروتن رفته و از قول محمدرضا فروتن نوشته بود: من مارلون براندو را دوست دارم. دنيروهاي قديم را بيشتر از جديد دوست دارم. دنيروهاي راننده تاکسي، شکارچي گوزن و گاو خشمگين. آلپاچينوهاي جديد را بيشتر دوست دارم. بهخصوص در بوي خوش زن.
وقتي تو را دست به سينه ميخواهند!
فروتن در گفتوگوي ديگري با هوشنگ گلمکاني که سال گذشته آن را انجام داد گفته که در سينماي ما يکسري چيزها جزو اصول شده؛ فلاني صدايت ميزند براي کار بايد بروي پيشش. حرف دستمزد نبايد اصلا بزني و حتما بايد قرارداد سفيد امضا کني. بعضي از بازيگران براي حفظ اعتبارشان حتما اين کار را ميکنند من هم براي فيلم کيميايي و ديگري قرارداد سفيد امضا کردم. گاهي بعد از ذوق و شوق ميبيني آدمهايي آن پشت ايستادهاند که توقع دارند براي کارشان نبايد دستمزد خواست يا وقتي صدايت ميزنند بايد دستت برسينهات باشد و فرديت آدمها را ازشان گرفتهاند. اين چه خوشبختي است که براي بازي در يک فيلم اسم و رسمدار تن به ذلت بدهيم؟
شرطي براي کار با فيلمسازان مطرح
اگرچه اين بازيگر شناخته شده سينما هم مثل بسياري از بازيگران مطرح خيلي دوست دارد در فيلم کارگردانان مطرح بازي کند اما او از مدتها قبل براي بازي در فيلم اين کارگردانها براي خود شرطي گذاشته. فروتن در گفتوگويي در سال 85 در اينباره گفته: بعد از سالها به جايي رسيدم كه احساس كردم اينكه با فيلمسازان بزرگ و مطرح كار ميكنم كه به نوعي كسب اعتبار هم هست، هيچ اشكالي ندارد به شرطي كه آنها هم احساس كنند بازيگرشان محمدرضا فروتن است. دوست داشتم شأن من را بدانند. نگويند كه ما مثلا براي اين نقش اين مقدار هزينه كرديم و فرقي نميكند كه تو بازي كني يا كس ديگري. يا اينكه براي اين نقش ميتوانيم اين مقدار بپردازيم. احساس كردم اينها دوست ندارند اصول حرفهاي را رعايت كنند و به جايي رسيدهاند كه فكر ميكنند بازيگر بايد بيايد و سرش را زير پايش بگذارد و جلوي دوربين آنها قرار بگيرد. حرف پول و قرارداد هم نزند البته اگر حس كنم اين كارها به لحاظ مالي احتياج به پشتيباني دارد حتما خودم را سازگار ميكنم ولي تهيهكنندههاي قوي پشتشان بود كه چيز ديگري احساس ميكردم.
آرزوي کار کردن با مهرجويي و کيارستمي حتي در نقش يک پيرزن
مهرجويي و کيارستمي از جمله فيلمسازان محبوب فروتن هستند. سالها قبل فروتن از علاقه بسيار خود به مهرجويي سخن گفته و عنوان کرده بود که آرزو دارد با مهرجويي کار کند اما وقتي فيلمنامه مهمان مامان را ميخواند ميبيند نقشش در فيلمنامه گم است. آرزوي کار با مهرجويي براي اين بازيگر مطرح سينما بهقدري بزرگ است که فکر ميکند تنها با يک نقش بزرگ قانع ميشود. در فيلم مهمان مامان نقشي وجود داشت که بهنظر فروتن گل نقشهاي آن بود پيرزني که به اعتقاد او، هر بازيگري هر جور آن را بازي کرد بينظير ميشد فروتن حتي به مهرجويي گفته بود کاش اين نقش را تبديل به يک مرد جوان ميکرديد تا من بازي کنم!
او درباره همکاري با کيارستمي نيز گفته است: من بسيار خوشحال ميشوم که با بعضيها دوباره کار کنم و با بعضي ديگر که کار ميکردم کار کنم اما صادقانه بگويم الان با تنها کسي که آرزو دارم فقط و فقط کار کنم عباس کيارستمي است و با هيچ کس ديگري آرزوي کار کردن ندارم.
شبي که فروتن درخشيد
محمدرضا فروتن تقريبا 15 سال است که در سينماي ايران حضور دارد. فروتن با بازي درقسمت تماشاخانه سريال سرنخ پوراحمد بهعنوان کشفي تازه براي سينما شناخته شد. پوراحمد در آن زمان گفته بود صبر کن تا تماشاخانه پخش شود و آن شب که تماشاخانه پخش ميشود ويدئوي خانه آنها خراب بوده و او مجبور ميشود که براي ضبط اين قسمت به خانه خواهرش برود. در آنجا به همه ميگويد: ساکت باشيد وقتي کار تمام شود به من زنگ ميزنند و پيشنهاد کار ميدهند. آن شب هشت کار به فروتن پيشنهاد ميشود و يکي از آنها فيلم مسعود کيميايي بوده.
انگار از مارلون براندو هم بهتري
فروتن درباره کارکردن با مسعود کيميايي نظرات جالبي دارد. او در اينباره در مصاحبهاي گفته: من هميشه با عشق کنار مسعود کيميايي بازي ميکنم. هميشه يکجور با تو صحبت ميکند که انگار از مارلون براندو هم بهتري. يک چنين فضايي به آدم ميدهد و با انرژي جلوي دوربين ميروي؛ اينها همه براي بازيگر لذتبخش است.
مغز استخوان تماشاگر
او چند وقت پيش نيز روايت جذاب ديگري را از کار کردن با کيميايي گفته بود: خيلي اوقات بازيگر مجبور ميشود در فيلمهايي بازي کند که يک جنس بازي ميخواهد؛ اگر قرار بود ديالوگهايم در فيلمهاي کيميايي با همان لحن فيلم به آهستگي باشد خب کيميايي اصلا دوست نداشت. آقاي کيميايي ميخواهد؛ حتما ديالوگ وزن داشته باشد و سنگين و موثر باشد و تا مغز استخوان تماشاگر برود.
فيلمت 80 ميليون فروخت
در کارنامه سينمايي محمدرضا فروتن همه جور فيلمي ديده ميشود مثلا فيلم شاه خاموش كه يك فيلم تاريخي است و در زمان خود در سه، چهار سينما اكران ميشود و به نظر فروتن براي خودش فروش خوبي هم ميكند اما جالب است كه خود او درباره اين فيلم گفته است: وقتي تهيهكنندهاي من را ميبيند و با اشاره به فيلم شاه خاموش ميگويد فيلمت ۸۰ ميليون فروخت. اصلا فكر نميكند كه من در چه فيلمي حضور داشتم چون او مدعي است که در مسير بازيگرياش به نقطهاي رسيده كه تهيهكنندهها و كارگردانها صرف نظر از اينكه فيلمش پرفروش است يا كمفروش بايد او را انتخاب كنند.
روايت فروتن از بازي در فيلمهاي مختلف
خود فروتن ميتواند راوي خوبي براي فيلمهايي که در اين سالها با کارگردانهاي مختلف بازي کرده باشد:
قرمز: بازيگري نيستم كه بخواهم كله معلق بزنم و تواناييهايم را به رخ آدمها بكشم و بخواهم نقشي متفاوت از نقشهاي ديگر بازي كنم. من بازيگري هستم كه به نقش وفادارم و نقش را آنطور كه هست حس و اجرا ميكنم. اگر تفاوتي در كارهايم وجود دارد اينها خودبهخود به وجود آمده است. آن زمان براي اتفاقي که براي فيلم قرمز افتاد خوشحال بودم و حتي خود آقاي جيراني هم در تمام اين سالها سعي کرده شبيه آن را بسازد ولي نشده. آن موقع وقت ساختن قرمز بود و بعد از آن هرچه ساخته شد تکرار فتوکپي قرمز بود. آن هم کپيهاي بيرنگ و بو.
از شب يلدا تا دعوت: من 14 سال است که در اين سينما کار ميکنم؛ من دوست دارم راه خودم را بروم و اصلا مهم نيست که چنين فيلمهايي چقدر پرفروشند. من آنقدري که الان به فيلم شب يلدا افتخار ميکنم با فروش 100 ميليونياش،به فروش فيلم مجردها که 400 ميليون فروخت افتخار نميکنم و در مقابل در فيلمهايي مثل دعوت بازي کردهام که در زمان اکرانش پرفروشترين فيلم آن دوره شد.
زير پوست شهر: زماني که زير پوست شهر ساخته شد خيليها از کنارش گذشتند و خيليها هم اين فيلم را دوست نداشتند ولي به مرور اين فيلم زير پوست شهر بود که گفت: من فيلم خوبيام.
از نوک برج تا مجردها: فيلمهاي مجردها و نوك برج تكليفشان مشخص است. در زمينه طنز خواستم تجربه كنم و نميتوانستم منتظر فيلمهايي باشم كه شايد استانداردهاي بالاتري داشته باشند. اتفاقا فيلم آتش بس خانم ميلاني به من پيشنهاد شد كه در آن موقع سركار آقاي حسنپور (وقتي همه خواب بودند) بودم كه متاسفانه نتوانستم بروم. فيلم را ديدم و آن را دوست داشتم كه در نوع خودش فيلم خوبي است.
باغهاي كندلوس: فيلم اول ايرج کريمي را ديده بودم. او را بهعنوان يك منتقد باسواد سينما ميشناختم. دوست داشتم با اين آدم مصاحبت كنم،حرفهايش را بشنوم و بخوانم. تا اينكه از كنار هم ميگذريم را ديدم. فيلم را آن موقع نفهميدم. شايد الان دوباره ببينم و بفهمم ولي آن موقع چندان متوجه فيلم نشدم. يكبار كه ديدم گفتم فيلمهاي ايرج كريمي را بايد چند بار ديد.
متاسفانه چند تار مو را نديدم. وقتي فيلمنامه در باغهاي كندلوس به دستم رسيد گفتم واي قرار است كه با ايرج كريمي كار كنم و حتما يك قصهاي است كه نميفهمم. وقتي خواندم قصه خيلي ملموس و شيرين بود. فيلمنامه را دوست داشتم و عاشق سكانس نماز شدم كه البته متاسفانه بخشي از آن در اكران حذف شد.
کنعان: يكي از افتخارات كارنامه بازيگري من، كار در فيلم كنعان است و اميدوارم همه از آن لذت ببرند.
حرف آخر
آخرين فيلم روي پرده محمدرضا فروتن، محاكمه در خيابان بار ديگر محملي بود تا تواناييهاي فروتن را به تماشاگران و فيلمسازان يادآوري كند. اين روزها فروتن دوباره با بازي در اين فيلم بر سر زبانها افتاده است و طرفدارانش هم دوباره بازيگر محبوبشان را در يك فيلم قابل قبول روي پرده سينماها ديدهاند.
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 17
رد: مسعود کيميايي
خداحافظ بچه ...
نگاهی به فیلم «محاکمه در خیابان»
سحر عصر آزاد
26 آبان 1388
حمیدرضا افشار و پولاد کیمیایی در نمایی از فیلم "محاکمه در خیابان"
جدیدترین فیلم مسعود کیمیایی را میتوان کمی راحتتر از آثار متأخرش تماشا کرد و حداقل با روایت آن همراه شد.
«محاکمه در خیابان» همچنان تم رفاقتهای اصیل و ریشهدار بین مردان طبقه فرودست را در زمان حال پیگیری میکند اما یک سویه جدید و ناخوشایند هم به آن اضافه شده است.
آن هم چیزی نیست جز نگاه تیره و تار به زن. زنانی که یا خیانتکار هستند یا مجنون، یا دروغگو هستند یا درشتگو. در واقع تم رفاقت هم بر بستر همین ویژگی زنان فیلم است که خودنمایی میکند و مردان را به بازنگری در رفاقتهای گذشته فرامیخواند.
این بازنگری در خط اصلی قصه، داماد جوان (امیر- پولاد کیمیایی) را به دنبال کشف حقیقت میفرستد و در پایان با یک دروغ لعابی از خوشی کاذب میگیرد و در خط فرعی قصه نیز تاجر ورشکسته (نکویی- محمدرضا فروتن) را به کام مرگ به دست شریک و رفیقش میفرستد.
از آنجا که فیلمهای متأخر کیمیایی همواره از مشکل داستانگویی و چند پارگی در روایت رنج میبرند، سرراست بودن نسبی قصه «محاکمه ...» و محدود شدن آن به دو خط اصلی و فرعی را به گواهی تیتراژ باید به اصغر فرهادی نسبت داد که قصه گوی خوبی است.
ویژگی و تفاوت دیگر فیلم سیاه و سفید بودن تصاویر از ابتدا تا انتها با تونالیته زرد چرک است. این حذف رنگ توانسته در فضاسازی فیلم مؤثر باشد بخصوص با توجه به اینکه بخش عمدهای از فیلم در روز عروسی و بین زوج جوان میگذرد و طبعاً رنگ، حضوری اجتنابناپذیر در تصاویر داشته است.
قصه فیلم در فاصله بعد از ظهر تا شب میگذرد؛ در فاصلهای که داماد منتظر گل زدن ماشین است تا دنبال عروس به آرایشگاه برود ولی رفیق گرمابه و گلستانش (حبیب- حامد بهداد) او را از حقیقت تلخ خیانتکاری عروس آگاه میکند. حالا این امیر است و فرصتی چند ساعته برای کشف حقیقت.
از آنجا که این خط اصلی در بخش میانی میتواند بدون اوج و فرود به جواب برسد - با گفتوگوی امیر و مرد راننده آژانس (عبد- حمیدرضا افشار)-، این بخش با ورود یک خط قصه فرعی پر و پیمان شده است.
قصه نکویی ورشکسته که زنش (نسیم- نیکی کریمی) او را ترک کرده و با شریک و رفیقش ازدواج کرده، هر چند در امتداد همان تم رفاقتهای مردانه آسیب دیده و خیانتکاری زنان است اما به جهت بار دراماتیکی که برای اداره قصه در عرض این چند ساعت دارد، دچار نقصان است.
از همین رو است که باورپذیری بسیاری از اتفاقات مربوط به آن کمرنگ است و نمایشی بودن آنها را برجسته میکند. مهمترین اتفاق این بخش قتل نکویی به دست شریک خیانتکارش است که برای دزدی به خانه او آمده است.
در واقع این قتل آنهم به شکلی که ضربه چاقو مقابل پرده سفید نمایش فیلم خانگی، به قلب نکویی وارد میشود، فقط برای رد و بدل شد آن دیالوگهای شعر و شعارگون طراحی شده و نمیتواند عمقی پیدا کند.
به هم رسیدن دو خط قصه هنگامی شکل میگیرد که امیر با عبد قرار میگذارد و او را به زور با خود میبرد تا به حقیقت اعتراف کند. این درست همان لحظهای است که فیلم در حال رفتن به بیراهه و فراموش شدن قصه اصلی است. هر چند در بخش درگیری بین امیر و عبد هم پرداختی بیمنطق اعتراف عبد را به تعویق میاندازد تا فرصتی مناسب برای کتک کاری مردانه فراهم شود.
عروس طبق قرار در تالار عروسی منتظر میشود اما وقتی امیر نمیآید، میخواهد مراسم را ترک کند که داماد سربزنگاه میرسد. همه چیز به طرز مشکوکی خوشبینانه است و آن نمای پایانی حرف اصلی را میزند. عبد پشت فرمان عکس نسیم را نگاه میکند و خطاب به او میگوید (خداحافظ بچه ...) خط بطلانی بر تلاش مذبوحانه امیر و آن خندههای پایانی و مهر تأییدی بر خیانتکاری زنان.
در ابتدای فیلم حبیب بعد از اینکه خبر بد را به امیر میدهد جملهای کلیدی میگوید که میتواند جمله معترضه کیمیایی به مخاطبش باشد (ما چیکار کنیم که از مد نمیافتیم؟) شاید اگر اینطور فکر نمیکرد، میشد فیلمهایش، قهرمان هایش و قصه هایش را باور کرد.
نگاهی به فیلم «محاکمه در خیابان»
سحر عصر آزاد
26 آبان 1388
حمیدرضا افشار و پولاد کیمیایی در نمایی از فیلم "محاکمه در خیابان"
جدیدترین فیلم مسعود کیمیایی را میتوان کمی راحتتر از آثار متأخرش تماشا کرد و حداقل با روایت آن همراه شد.
«محاکمه در خیابان» همچنان تم رفاقتهای اصیل و ریشهدار بین مردان طبقه فرودست را در زمان حال پیگیری میکند اما یک سویه جدید و ناخوشایند هم به آن اضافه شده است.
آن هم چیزی نیست جز نگاه تیره و تار به زن. زنانی که یا خیانتکار هستند یا مجنون، یا دروغگو هستند یا درشتگو. در واقع تم رفاقت هم بر بستر همین ویژگی زنان فیلم است که خودنمایی میکند و مردان را به بازنگری در رفاقتهای گذشته فرامیخواند.
این بازنگری در خط اصلی قصه، داماد جوان (امیر- پولاد کیمیایی) را به دنبال کشف حقیقت میفرستد و در پایان با یک دروغ لعابی از خوشی کاذب میگیرد و در خط فرعی قصه نیز تاجر ورشکسته (نکویی- محمدرضا فروتن) را به کام مرگ به دست شریک و رفیقش میفرستد.
از آنجا که فیلمهای متأخر کیمیایی همواره از مشکل داستانگویی و چند پارگی در روایت رنج میبرند، سرراست بودن نسبی قصه «محاکمه ...» و محدود شدن آن به دو خط اصلی و فرعی را به گواهی تیتراژ باید به اصغر فرهادی نسبت داد که قصه گوی خوبی است.
ویژگی و تفاوت دیگر فیلم سیاه و سفید بودن تصاویر از ابتدا تا انتها با تونالیته زرد چرک است. این حذف رنگ توانسته در فضاسازی فیلم مؤثر باشد بخصوص با توجه به اینکه بخش عمدهای از فیلم در روز عروسی و بین زوج جوان میگذرد و طبعاً رنگ، حضوری اجتنابناپذیر در تصاویر داشته است.
قصه فیلم در فاصله بعد از ظهر تا شب میگذرد؛ در فاصلهای که داماد منتظر گل زدن ماشین است تا دنبال عروس به آرایشگاه برود ولی رفیق گرمابه و گلستانش (حبیب- حامد بهداد) او را از حقیقت تلخ خیانتکاری عروس آگاه میکند. حالا این امیر است و فرصتی چند ساعته برای کشف حقیقت.
از آنجا که این خط اصلی در بخش میانی میتواند بدون اوج و فرود به جواب برسد - با گفتوگوی امیر و مرد راننده آژانس (عبد- حمیدرضا افشار)-، این بخش با ورود یک خط قصه فرعی پر و پیمان شده است.
قصه نکویی ورشکسته که زنش (نسیم- نیکی کریمی) او را ترک کرده و با شریک و رفیقش ازدواج کرده، هر چند در امتداد همان تم رفاقتهای مردانه آسیب دیده و خیانتکاری زنان است اما به جهت بار دراماتیکی که برای اداره قصه در عرض این چند ساعت دارد، دچار نقصان است.
از همین رو است که باورپذیری بسیاری از اتفاقات مربوط به آن کمرنگ است و نمایشی بودن آنها را برجسته میکند. مهمترین اتفاق این بخش قتل نکویی به دست شریک خیانتکارش است که برای دزدی به خانه او آمده است.
در واقع این قتل آنهم به شکلی که ضربه چاقو مقابل پرده سفید نمایش فیلم خانگی، به قلب نکویی وارد میشود، فقط برای رد و بدل شد آن دیالوگهای شعر و شعارگون طراحی شده و نمیتواند عمقی پیدا کند.
به هم رسیدن دو خط قصه هنگامی شکل میگیرد که امیر با عبد قرار میگذارد و او را به زور با خود میبرد تا به حقیقت اعتراف کند. این درست همان لحظهای است که فیلم در حال رفتن به بیراهه و فراموش شدن قصه اصلی است. هر چند در بخش درگیری بین امیر و عبد هم پرداختی بیمنطق اعتراف عبد را به تعویق میاندازد تا فرصتی مناسب برای کتک کاری مردانه فراهم شود.
عروس طبق قرار در تالار عروسی منتظر میشود اما وقتی امیر نمیآید، میخواهد مراسم را ترک کند که داماد سربزنگاه میرسد. همه چیز به طرز مشکوکی خوشبینانه است و آن نمای پایانی حرف اصلی را میزند. عبد پشت فرمان عکس نسیم را نگاه میکند و خطاب به او میگوید (خداحافظ بچه ...) خط بطلانی بر تلاش مذبوحانه امیر و آن خندههای پایانی و مهر تأییدی بر خیانتکاری زنان.
در ابتدای فیلم حبیب بعد از اینکه خبر بد را به امیر میدهد جملهای کلیدی میگوید که میتواند جمله معترضه کیمیایی به مخاطبش باشد (ما چیکار کنیم که از مد نمیافتیم؟) شاید اگر اینطور فکر نمیکرد، میشد فیلمهایش، قهرمان هایش و قصه هایش را باور کرد.
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 18
رد: مسعود کيميايي
حرفهای کیمیایی درباره محاکمه در خیابان
قبل از خواندن این گفتگو این گزارش مفصل و خواندنی از پشت صحنه ساخته شدن محاکمه در خیابان را بخوانید
محاکمه در خیابان - فیلمی از مسعود کیمیایی
کریم نیکونظر - گلاویژ نادری
»جامعه ما به سمت سیاهوسفید شدن میرود. داریم دوباره به سمت همان فضاهای سابق میرویم و وقتی من به سمت طبقهحاشیهنشین میروم، دیگر نمیتوانم رنگهای شاد را وارد عکسهایم کنم…» این را مسعود کیمیایی درباره سیاهوسفید بودن تازهترین فیلمش «محاکمه در خیابان» میگوید. فیلمی که ظاهرا میخواهد خاطرات فیلمهای قدیمی، همان سیاهوسفیدهای دهه ۴۰ و ۵۰، را زنده کند و با فضای تیرهاش، تصویری تازه از جامعه ایرانی بدهد. اگر چه برای مسعود کیمیایی «محاکمه در خیابان» تنها ادای دین به آن سینما نیست، یک جور بازگشت است به فضای دلخواهش: «من با این فیلم دوباره به دنیای همیشگیام برگشتهام.» کیمیایی اینروزها سرحالتر از همیشه است. شوخی میکند و درباره اوضاع سینما و حال و روز جامعه حرف میزند. تازه تدوین فیلم تمام شده و قرار است همان شب، یعنی شبی که ما برای تماشای چند سکانس از فیلم میهمان او و «مصطفی خرقهپوش» بودیم، دو پرده اول را برای «فردین خلعتبری» آهنگسازفیلم ببرد و کلید ساخت موزیک متن را بزنند. بیستوسومین فیلم مسعود کیمیایی قرار است تجربه تازهای باشد برای او و برای همه آنهایی که سینمایش را دوست دارند. خودش با اشتیاق به عکسهای فیلم ـ عنوانی که کیمیایی برای نماها به کار میبرد ـ نگاه میکند و مشتاق است تا زودتر فیلم را آماده کند. یادم میآید قبلترها، وقتی از کیمیایی درباره دیدن فیلمهایش در سالن سینما میپرسیدند، جواب میداد سالهاست هیچ فیلمی را از خودش در سینما ندیده. انگار هر بار فیلمی از او اکران میشود، مسعود کیمیایی خیالش راحت میشود و اصلا به امید همان فیلم قبلی است که اثر بعدیاش را شروع میکند. البته «محاکمه در خیابان» انتخاب اول او برای ساخت نبود. کیمیایی میگوید: «فیلمنامهای بود به نام شریک که خیلی دوستش داشتم. اما هر بار به مشکلی برخورد و نشد که بسازمش.» مشکلاتی که باعث میشود او برای مدتی قید آن فیلم را بزند و به کار دیگری فکر کند. «محاکمه در خیابان» را اصغر فرهادی نوشته و کیمیایی از آن خوشش آمده و با بازنویسی، به فضای همیشگیاش نزدیک شده. فیلمی درباره آدمهای زمانه ما. آدمهای به ظاهر دور از جریان روز جامعه؛ اما موثر در سرنوشت همه مردم. فیلم تازه کیمیایی داستان این آدمهاست. نسل تازهای که میخواهند درست زندگی کنند اما در دروغهای خود ساختهشان گم میشوند. اما آیا در این فیلم هم باز با جوانهایی تلف شده و سردرگم روبهروییم؟ آیا کیمیایی باز هم با بدبینی و تلخی به آنها نگاه میکند؟ جواب او خیلی سرراست نیست: «آن نوع تلخی که در زبان سینمای من برای شما آشناست، نیست. یک شکل دیگر است که بیشتر به حالوهوای زمانه برمیگردد. خودتان ببینید متوجه میشوید. میرود به سمت فیلم نوآر…» نوآری درباره طبقه حاشیهای تهران.
وقتی تراژدی شروع میشود
امیر، درست وقتی میخواهد عروس را از آرایشگاه بیاورد، پیغام صمیمیترین دوستش را میشنود: «قید این زن را بزن.» حماسه تازه کیمیایی، اینطور شروع میشود. «پولاد کیمیایی» از میان دود بیرون میآید. سبیل باریکش، چهرهاش را به آدمهای قدیمی، همانها که سخت پایبند اصول بودند، نزدیک کرده. در بین تعمیرکارها دنبال دوستش میگردد. حامد بهداد، از زیر ماشین، او را میپاید. او همان دوستی است که سربزنگاه، سر رسیده و از دور، از جایی که چشم در چشم با رفیقش روبهرو نشود، جشن را بههم زده. حالا اما، ایستاده رودرروی رفیقش؛ همانی که ازش فرار میکرد تا مجبور نشود حقیقت را بگوید و…. سیاهوسفید بودن فیلم، آنهمه تلخی و چرکی و گرفتگی دوروبر آنها را پررنگتر کرده. انگار این تیرگی از خوداین آدمها بیرون زده و روی دیوارها و فضای فیلم نشسته. «امیر» سردرگم، حرفها را میشنود. با لباس دامادی و کروات، بین اینهمه آلودگی، مثل تکهای نچسب است. وقتی میرود، دوباره دود همهجا را میگیرد.
میپرسم کار با دوربین دیجیتال چطور بود؟ شنیدهام اصلا به خاطر درآوردن این رنگها و بافت تصویری سراغش رفتهاید… کیمیایی میگوید: «این هم که میگویی هست ولی من با نگاتیو بیشتر سازگارم. الان در این تصاویر هیچی نمیبینم. ولی وقتی روی نگاتیو یک رنگ قرمز را میبینید، در مونتاژ عکس بعدی، وقتی میخواهید این را ببرید، این قرمز خیلی موثر است؛ یا آن رنگ خیلی مهم است برای اینکه بچسبد به عکس بعدی. به اینشکل، چشم، بیخودی اینور و آنور نمیشود. این بیشتر به نظر من ویدئوست.»
آن حس پخته شدن فیلم روی نگاتیو را برایتان ندارد، نه؟
نه؛ یادم میآید یکبار امیر نادری را در استودیویی دیدم. گفتم بگذار فیلمت را ببینم. ایستاد جلوی در و گفت نه؛ رویم نمیشود. گفتم چرا؛ گفت آخر ۱۶ میلیمتریاست! هیچچیز ۳۵ نمیشود. کیمیایی این را میگوید و میخندد.
حالا «امیر» کنار عروسش نشسته و میخواهد «حقیقت» را پیدا کند.
امیر: خانوما کارشون اینه که شده رو، نشده نشون بدن….
عروس(با بازی شبنم درویش) در خیابانمیدود. بین ماشینها و بین دود و بوق. حالا دیگر لباسش سفید نیست. فیلم انگار از جنوب شهر بالاتر نمیآید و تمرکزش روی این نقطه از شهر است. دلواپسی برای مردم این طبقه، در همه فیلمهای کیمیایی وجود داشته. کیمیایی میگوید: «من در فیلمهایم هیچ طبقهای را تحقیر نکردهام. در حالیکه میبینم در فیلمها، خودبه خود این اتفاق میافتد. شاید به عمد باشد یا اصلا هم به عمد نباشد؛ اما این اتفاق میافتد. از زمانی که من در فیلم «گوزنها» زنی را که در لالهزار کار میکند نشان میدهم و او میگوید نجیبم که زندگیام همین بقچه است، دغدغه طبقات اجتماعی با من هست. یا اصلا فیلمهای قبل از گوزنها. نه اینکه دفاع کنم. اما وقتی شما به تار و پود این طبقه نزدیک میشوید، میبینید که آدمهای این طبقه، هم در عزا کشته شده، هم در عروسی. من حتی در فیلمهای قبل از گوزنها هم این را نشان دادهام.»
و این اشارهای است به دهه ۴۰، یعنی همان دههای که کیمیایی تازه شروع به کار میکند و دغدغه پرداختن به طبقات فرودست، بخشی از تعهد اجتماعی اهالی هنر است. حتی آنهایی هم که گرایشی به «چپ»ها نداشتند، میخواستند با نگاهی از بیرون به جامعه روبه اضمحلال ایران، تصویری واقعی از این مردم نشان دهند. نگاهی که میخواست گزارشی ـ حتی نهچندان دقیق اما سرشار از واقعیت ـ از زمانه خودش باشد. نتیجه این نگاه، فیلمهایی مثل «جنوب شهر» و «خشتوآینه» بود. جواد طوسی میگوید: «در «رضاموتوری» این تفاوت طبقاتی کاملا دیده میشود. اینکه فیلمسازی بیاید به طبقهای که هم دارد وجوه سمپاتیکش را به نمایش میگذارد، هم فروپاشی و اضمحلالش را و آنرا اینقدر واقعبینانه بشکافد به نظرم جسارت زیادی میخواست.» اما آیا «محاکمه در خیابان» هم داستان فروپاشی و قدرتنمایی همانهاست؟ یا داستان طبقهای که حالا شکل گرفته و دارد قدرتنمایی میکند. کیمیایی میگوید: «طبقهای که به وجود آمده یک بحث خیلی گسترده است. اینکه آیا طبقهای میتواند جانشین طبقات دیگری بشود بحث دیگری است بیرون سینما. مربوط به جریانهای دیگر است…» او درباره آشتی طبقهها توضیح میدهد: «ببینید فرضا در زمان «رضاموتوری»؛ این طبقات را میگوییم کنار هم نمینشینند، این را در سینما ببینید؛ یعنی سینمایی ببینید. دختر سرش را میگذارد پشت رضا موتوری برای اینکه باد نخورد و رضاموتوری سرش را میبرد به پشتش و میگوید: «مگه میشه عاشق نشد.» هر کسی باشد میشود. او جایی فکر میکند اگر دزد نباشد، خیلی خوب است. میگوید من این پول را میخواهم پس بدهم. این مساله خیلی ریشهای است و برای همین مادرش بهش میگوید تو غلط میکنی. تفاوت را میشود پیدا کرد. این مادر متعلق به همان دورهای است که در فیلمها میگفتند تو نخود و کشک خودت را بخور و همه چیز خوب است. یعنی این سربهزیری و اینکه تو در فیلمت خبررسانی نکنی خوب است. این را به شدت در فیلمهای آن زمان میبینیم. در این تصاویر است که میشود فهمید کجا ایستادهای و چه چیزی باید تغییر کند تا مثلا طبقات با هم کنار بیایند. وقتی ماجرا از ریشه اینطوری است، خیلی نمیشود روی آن حساب کرد.» و طوسی توضیح میدهد: «این سیر تاریخی طبقهشناسی در روند فیلمسازی مسعود کیمیایی مرحلهبهمرحله دیده میشود. مثلا در «خط قرمز» به این تقابل طبقاتی که هم میخواهد آشتیپذیری را توی این شرایط حساس تاریخی محک بزند و هم عدم امکان این انعطافپذیری را نشان بدهد دیده میشود. در آن فیلم بین یک بازپرس امنیتی ـ که شکل گرفته یک محیط سنتی بازارچهای است ـ و یک دختر عشقی به وجود آمده. حالا طبقهها عوض شدهاند و آنها در شرایطی دیگر میخواهند به هم وصل شوند. ولی آن جولاندهی اجتماعی- سیاسی- تاریخی را پیدا نمیکنند. به عقیده من این دغدغه را در «اعتراض» هم میبینید. آن زنی که در انتها روی او فیکس فرم میشود، اعتراض طبقهای است که میخواهد موجودیت خودش را به رضا پیتزافروش ثابت کند.» و کیمیایی ادامه میدهد: «در فیلم سکانسی بود که با آن به این حرف آقای طوسی نزدیکتر میشدیم. سکانسی که در آن دختر میآید پشت شیشه و پسر هم در رستوران است. آنها میآیند دستشان را روی دست هم میگذارند و صورتشان را از پشت شیشه میچسبانند به هم. ولی وقتی این صحنه را برمیدارند همهچیز را به هم میریزند. حالا باید یک خورده ریاضیتر بگردیم و آن را پیدا کنیم…»
شما نمیخواهید این هشدار را بدهید که آن طبقهای که بخواهد به اصالتهای ریشهدار خود پایبند باشد به شکل اجتنابناپذیری با یک رودست خوردن تاریخی مواجه میشود؟
چیزی به نام رودست خوردن تاریخی نداریم. همه چیز علمی است. هر حرکتی که در این جامعه انجام میشود پایههای علمی دارد. رودست خوردن در قمار است، در مسافرت رفتن است. اصلا «چپ»ها نظرها را به این سو کشاندند. بحث رودست خوردن مثل دوربین دوم در فیلمبرداری میماند؛ یک دوربین را جایی میگذاری تا سر مردم گرم میشود و تو با دوربین دومت صحنهخودت را میگیری. چه بهتر که آدم در دوره خودش زنده باشد و بمیرد و به یک دوره دیگر پرتاب نشود. چون تا بخواهد از این هزارتوی طبقه سر دربیاورد همهچیز را از دست داده. زندگی برای تو تکرار نمیشود تا یک عقیده آرمانی دیگر برای خودت پیدا کنی. استخوانها و قلبت باید جواب بدهد. مثل عشق که یک بار جواب میدهد و چند بار جواب نمیدهد.
در مورد «محاکمه در خیابان» ما با چه روبهروییم؟ طبقهای که جایگزین طبقه دیگری شده و جایش خالی است یا طبقهای که به وجود میآید؟ چون به نظرم شما در دو فیلم اخیرتان بیشتر روی آدمهایی متمرکز شدهاید که انگار جاکَن شدهاند و نمیدانند از کجا آمدهاند و در کجا ایستادهاند…
خب، یک موقعی طبقه را تقسیم میکنید به فاصلههای اقتصادی. یک موقعی است به بخشهای فرهنگی تقسیم میکنید. در اینجا این را میبینیم که فاصله، فاصله به اصطلاح فرهنگ است. یک جریانی از مردم، راست گفتن یا دروغ گفتن برایش تعیینکننده نیست. این جریان دارد همه را از جنس خودش میکند… داستان فیلم من درباره اینهاست…
و بعد با زیرکی میگوید: «شما بگویید این آدمها از کدام طبقهاند…»
سامورایی
«وقتی قلبتو باختی دیگه تا آخر عمرت نمیبری.» محمدرضا فروتن در حالی که از درد به خودش میپیچد، رودرروی پرده سینمای خانگی، با بغض این جمله را میگوید. و بعد ادامه میدهد: «بهتره منو بکشی تا پاک شم… تو گرگ خونه و رفاقتی…» فصل محمدرضا فروتن یکی از درخشانترین فصلهای «محاکمه در خیابان» است. فضاسازی و بازی همان چیزی است که همه از مسعود کیمیایی انتظار دارند و او، همانطور که خودش هم میگوید، دوباره به دنیای خودش برگشته. فصل معرفی محمدرضا فروتن، در اتاقی خاکگرفته و پر از اسباب، از آن سکانسهای ماندگار سینماست. او مثل سامورایی میماند که دیگر امیدش به همه چیز را از دست داده. یاغیای که دیگر دلودماغ یاغیگری ندارد.
در فیلم به جز محمدرضا فروتن و حامد بهداد، نیکی کریمی هم حضور دارد. کیمیایی میگوید: «مکثها و نگاههای نیکی کریمی فوقالعاده است.» و این چیزی است که میتوانیم در «محاکمه در خیابان» به وفور ببینیم. اما نکته جالب این فیلم، فرم روایت داستانهایی است که مدام در دل هم میآید و یکجوری به هم ربط پیدا میکنند. تجربهای که پیش از این در سینمای کیمیایی دیده نشده. کیمیایی در دو فیلم اخیرش مدام از قصهگویی مرسوم و همیشگیاش طفره میرفت و با خلق فضا خواسته روایتی تازه از آدمهای معاصر داشته باشد. مصطفی خرقهپوش، تدوینگر «محاکمه در خیابان» میگوید: « به نظر من این فیلم هم از فیلمهای دیگر آقای کیمیایی خیلی دور نیست. البته داستانهای موازی در این فیلم مشخصتر از فیلمهای دیگر است. اینجا شخصیتها مدام کنار هم قرار میگیرد و گاهی با هم تلاقی پیدا میکنند و باز از هم جدا میشوند. این فرم کلا فرم جذابی است. به نظرم این شیوه روایت، نسبت به قصههایی که با یک کاراکتر شروع میشود، مدرنتر است.»
خرقهپوش درباره همکاریاش با مسعود کیمیایی میگوید: «سعی کردم اول به آن دنیا نزدیک شوم. این خیلی مهم است. یعنی فهمیدن آن دنیا که این بخشی از کار من بود. من عمدهتلاشم این بود که با آقای کیمیایی صحبت کنم و خودم را به آن فضا نزدیک کنم. من دوران خوشی را در این مرحله مونتاژ میگذرانم. هم در فیلم «رئیس» این طوری بود، هم در این فیلم.»
در این چند سکانسی که دیدیم، بیش از هر چیز، مکثها و تمرکز روی شخصیتها جلب توجه میکرد. نوعی سکون که کاملا با فضای تیره فیلم همخوان بود.
خب، سینمای آقای کیمیایی سینمای شخصیت است نه ماجرا. یعنی اول از همه این آدمها و شخصیتها هستند که اهمیت دارند. برای همین، هم دکوپاژ و هم تدوین در خدمت تمرکز روی شخصیتهاست. در «محاکمه در خیابان» هم همین طور است. و البته به نکته مهمی هم اشاره میکند: «محاکمه در خیابان، فیلم شناسنامهداری است. یعنی آدمها، محلهها و خیابانها کاملا مشخصاند. فیلم، جغرافیا دارد و همین میتواند نشان دهد چقدر به دنیای ما نزدیک است.»
به این ترتیب، فیلم تنها داستان آدمها نیست. داستان شهر هم هست. شهری که همهچیزش در هم تنیده شده. کیمیایی میگوید: «میخواهم این فشردگی، این درهم فرورفتن را نشان بدهم.» و البته ایده فوقالعادهای دارد برای تیتراژ فیلم. برای فیلمی که قرار است دنیای دوروبر ما را نشان دهد. او با خرقهپوش بحث مفصلی درباره پایان فیلم میکند. فکر درخشانی که تماشاگر را میخکوب کند و چهره دیگری از شخصیتها را روبهروی تماشاگر بگذارد. تصویری که بیشتر با قضاوت ما درباره خودمان سر وکار دارد و اینکه در چه جامعهای زندگی میکنیم. «محاکمه در خیابان» حدیث ماست در جامعهای که در آن زندگی میکنیم.
دو نما از فیلم با بازی محمدرضا فروتن و نیکی کریمی
»جامعه ما به سمت سیاهوسفید شدن میرود. داریم دوباره به سمت همان فضاهای سابق میرویم و وقتی من به سمت طبقهحاشیهنشین میروم، دیگر نمیتوانم رنگهای شاد را وارد عکسهایم کنم…» این را مسعود کیمیایی درباره سیاهوسفید بودن تازهترین فیلمش «محاکمه در خیابان» میگوید. فیلمی که ظاهرا میخواهد خاطرات فیلمهای قدیمی، همان سیاهوسفیدهای دهه ۴۰ و ۵۰، را زنده کند و با فضای تیرهاش، تصویری تازه از جامعه ایرانی بدهد. اگر چه برای مسعود کیمیایی «محاکمه در خیابان» تنها ادای دین به آن سینما نیست، یک جور بازگشت است به فضای دلخواهش: «من با این فیلم دوباره به دنیای همیشگیام برگشتهام.» بیستوسومین فیلم مسعود کیمیایی قرار است تجربه تازهای باشد برای او و برای همه آنهایی که سینمایش را دوست دارند. قبلترها، وقتی از کیمیایی درباره دیدن فیلمهایش در سالن سینما میپرسیدند، جواب میداد سالهاست هیچ فیلمی را از خودش در سینما ندیده. انگار هر بار فیلمی از او اکران میشود، مسعود کیمیایی خیالش راحت میشود و اصلا به امید همان فیلم قبلی است که اثر بعدیاش را شروع میکند. البته «محاکمه در خیابان» انتخاب اول او برای ساخت نبود. کیمیایی میگوید: «فیلمنامهای بود به نام شریک که خیلی دوستش داشتم. اما هر بار به مشکلی برخورد و نشد که بسازمش.» مشکلاتی که باعث میشود او برای مدتی قید آن فیلم را بزند و به کار دیگری فکر کند. «محاکمه در خیابان» را اصغر فرهادی نوشته و کیمیایی از آن خوشش آمده و با بازنویسی، به فضای همیشگیاش نزدیک شده. فیلمی درباره آدمهای زمانه ما. آدمهای به ظاهر دور از جریان روز جامعه؛ اما موثر در سرنوشت همه مردم. فیلم تازه کیمیایی داستان این آدمهاست. نسل تازهای که میخواهند درست زندگی کنند اما در دروغهای خود ساختهشان گم میشوند. اما آیا در این فیلم هم باز با جوانهایی تلف شده و سردرگم روبهروییم؟ آیا کیمیایی باز هم با بدبینی و تلخی به آنها نگاه میکند؟ جواب او خیلی سرراست نیست: «آن نوع تلخی که در زبان سینمای من برای شما آشناست، نیست. یک شکل دیگر است که بیشتر به حالوهوای زمانه برمیگردد. خودتان ببینید متوجه میشوید. میرود به سمت فیلم نوآر…» نوآری درباره طبقه حاشیهای تهران
گفتگو با کیمیایی
از شرایط ساخت و تولید فیلم جدیدتان «محاکمه در خیابان» برایمان بگویید؟
محاکمه در خیابان فیلمی خیابانی است و روایتگر زندگی جوانی است که اتفاقی برایش به وقوع میپیوندد. این جوان طی ۲ ساعت در ترافیک ۵ بعدازظهر تهران فرصت دارد که تکلیف خود را با زندگیاش روشن کند. در واقع روشنتر می توانم بگویم پسر جوانی است که قصد دارد با دختری ازدواج کند که در آخرین لحظه به او میگویند که عروسی اش را متوقف کند چون این دختری که قصد ازدواج با او را دارد در گذشته با مرد زنداری ازدواج کرده است و آن مرد آژانس دارد. داماد ۲ ساعت وقت دارد که راننده آژانس را پیدا کند و تکلیف خودش را روشن کند.
مهمترین فرق این فیلم با بقیه ساختههایتان در چیست؟
فرقی در بیخ و بن فیلم وجود ندارد. چون فیلمهای من فرق بنیادی با هم ندارد. فرق این فیلم با سایر فیلمهایم در فرم و انتخاب داستان است که با چه لحن و لهجهای دیالوگها بیان شود. «محاکمه در خیابان» فیلمی خیابانی و به روش دوره فیلمهای سیاه و سفیدم است.
بیشترین لوکیشنهای این فیلم در خیابان است فیلم برداری در زمستان برایتان سخت نبود؟
خیر- سختی و سرمای زمستان نبود، به طور تقریبی هوا از سوز زمستانی افتاده بود. دی ماه تهران آن قدر سرد نیست.
نیکی کریمی را چه طور شد که بعد از سالها برای بازی در این فیلمتان انتخاب کردید؟
کریمی بازیگر خوبی است. اتفاقا چه بازی درخشانی در فیلمم از او دیدم. او به واقع بسیار خوب هنرآفرینی کرد.
استاد! شما آرزوی حامد بهداد را برآورده کردید. زیرا همیشه میگفت که یکی از آرزوهایش بازی در فیلم های شماست.
بله، تستی صورت گرفت که ایشان انتخاب شد. به هر جهت به خاطر بازی خوبش در کار بعدی ام از او استفاده میکنم.
از بازیگران کارگاه بازیگریتان بگویید که در فیلم جدیدتان «محاکمه در خیابان» ایفای نقش کردند. آیا از بازی آنها راضی بودید؟
در این فیلم از ۳ نفر از بچههای کارگاه و مدرسه بازیگریام در پشت دوربین استفاده کردم و در جلوی دوربین نیز نقشهای اول مربوط به بچههای مدرسهام است که ۴ نفر هستند ۲ آقا و ۲ خانم. به نظرم آن ها فوقالعاده و بینظیر بودند حالا فیلم روی پرده میآید و بازی شان را خواهید دید و سخنانم را تصدیق خواهید کرد. خانم شبنم درویش، آقای محمد موید و خانم سارا حمزه که او از بچههای پشت دوربین است و دستیار کارگردانی اولین فیلمش را با فیلم من شروع کرده است و بعد از این فیلم شروع به فیلمسازی میکند. البته سایر بچهها نیز در این حرفه فعالیت حرفهای خود را آغاز میکنند.
فروتن چه طور برای فیلم انتخاب شد؟
فروتن خیلی باتجربه شده است. او تقریبا دارد پا به سن بازیگری میگذارد. یعنی به اصطلاح از آن بازیگر نوجوان و جوان تقریبا دارد دور میشود و از آن دایره بیرون می آید. فروتن به کاراکترهای فیلمهایم نزدیک شده است.
از بازی پسرتان پولاد بگویید ؟
درباره بازی پولاد هیچ وقت چیزی نخواهم گفت. شما باید روی پردهبازی او را ببینید و نظر دهید. پولاد در بازیگری خیلی تغییر کرده است. او در بازیگری بالغ شده است.
خیلی برایمان جای سوال بود استاد مسعود کیمیایی که سینمای سختی دارد چرا در چند فیلم آخرش نقشهای اصلی را به پولاد سپرده است؟
به هر صورت آن قدر میدانم که انتخاب پولاد به عنوان بازیگر نقشهای اول فیلمم ریسک نیست. پولاد در بازیگری به توانایی بالایی رسیده که بتوان نقش اصلی را به او سپرد. به عنوان پدر نمیتوانم از او تعریف کنم ولی به عنوان یک کارگردان وقتی نقش اول فیلمم را به او دادم معنیاش این است که می تواند از پس نقشش برآید.
استاد کیمیایی فیلم جدیدی در دست ساخت ندارید؟
هنوز ساخت فیلم جدیدم معلوم نیست که چه زمانی آغاز شود. داستانی دارم که در بنیاد سینمایی فارابی دادهام تا تصویب شود.
خلاصهای از داستان فیلم را برایمان بیان میکنید؟
داستان این فیلم در دوره دموکرات ها طی سالهای ۱۳۲۸ -۱۳۲۹ در تهران اتفاق میافتد و ادامه این داستان به سالهای ۱۳۵۷ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی کشیده میشود که در مسکو می گذرد. میتوان گفت زندگی آدمهای دست دوم سیاسی است که همیشه در حاشیه حزب ها زندگی میکنند.
قبل از خواندن این گفتگو این گزارش مفصل و خواندنی از پشت صحنه ساخته شدن محاکمه در خیابان را بخوانید
محاکمه در خیابان - فیلمی از مسعود کیمیایی
کریم نیکونظر - گلاویژ نادری
»جامعه ما به سمت سیاهوسفید شدن میرود. داریم دوباره به سمت همان فضاهای سابق میرویم و وقتی من به سمت طبقهحاشیهنشین میروم، دیگر نمیتوانم رنگهای شاد را وارد عکسهایم کنم…» این را مسعود کیمیایی درباره سیاهوسفید بودن تازهترین فیلمش «محاکمه در خیابان» میگوید. فیلمی که ظاهرا میخواهد خاطرات فیلمهای قدیمی، همان سیاهوسفیدهای دهه ۴۰ و ۵۰، را زنده کند و با فضای تیرهاش، تصویری تازه از جامعه ایرانی بدهد. اگر چه برای مسعود کیمیایی «محاکمه در خیابان» تنها ادای دین به آن سینما نیست، یک جور بازگشت است به فضای دلخواهش: «من با این فیلم دوباره به دنیای همیشگیام برگشتهام.» کیمیایی اینروزها سرحالتر از همیشه است. شوخی میکند و درباره اوضاع سینما و حال و روز جامعه حرف میزند. تازه تدوین فیلم تمام شده و قرار است همان شب، یعنی شبی که ما برای تماشای چند سکانس از فیلم میهمان او و «مصطفی خرقهپوش» بودیم، دو پرده اول را برای «فردین خلعتبری» آهنگسازفیلم ببرد و کلید ساخت موزیک متن را بزنند. بیستوسومین فیلم مسعود کیمیایی قرار است تجربه تازهای باشد برای او و برای همه آنهایی که سینمایش را دوست دارند. خودش با اشتیاق به عکسهای فیلم ـ عنوانی که کیمیایی برای نماها به کار میبرد ـ نگاه میکند و مشتاق است تا زودتر فیلم را آماده کند. یادم میآید قبلترها، وقتی از کیمیایی درباره دیدن فیلمهایش در سالن سینما میپرسیدند، جواب میداد سالهاست هیچ فیلمی را از خودش در سینما ندیده. انگار هر بار فیلمی از او اکران میشود، مسعود کیمیایی خیالش راحت میشود و اصلا به امید همان فیلم قبلی است که اثر بعدیاش را شروع میکند. البته «محاکمه در خیابان» انتخاب اول او برای ساخت نبود. کیمیایی میگوید: «فیلمنامهای بود به نام شریک که خیلی دوستش داشتم. اما هر بار به مشکلی برخورد و نشد که بسازمش.» مشکلاتی که باعث میشود او برای مدتی قید آن فیلم را بزند و به کار دیگری فکر کند. «محاکمه در خیابان» را اصغر فرهادی نوشته و کیمیایی از آن خوشش آمده و با بازنویسی، به فضای همیشگیاش نزدیک شده. فیلمی درباره آدمهای زمانه ما. آدمهای به ظاهر دور از جریان روز جامعه؛ اما موثر در سرنوشت همه مردم. فیلم تازه کیمیایی داستان این آدمهاست. نسل تازهای که میخواهند درست زندگی کنند اما در دروغهای خود ساختهشان گم میشوند. اما آیا در این فیلم هم باز با جوانهایی تلف شده و سردرگم روبهروییم؟ آیا کیمیایی باز هم با بدبینی و تلخی به آنها نگاه میکند؟ جواب او خیلی سرراست نیست: «آن نوع تلخی که در زبان سینمای من برای شما آشناست، نیست. یک شکل دیگر است که بیشتر به حالوهوای زمانه برمیگردد. خودتان ببینید متوجه میشوید. میرود به سمت فیلم نوآر…» نوآری درباره طبقه حاشیهای تهران.
وقتی تراژدی شروع میشود
امیر، درست وقتی میخواهد عروس را از آرایشگاه بیاورد، پیغام صمیمیترین دوستش را میشنود: «قید این زن را بزن.» حماسه تازه کیمیایی، اینطور شروع میشود. «پولاد کیمیایی» از میان دود بیرون میآید. سبیل باریکش، چهرهاش را به آدمهای قدیمی، همانها که سخت پایبند اصول بودند، نزدیک کرده. در بین تعمیرکارها دنبال دوستش میگردد. حامد بهداد، از زیر ماشین، او را میپاید. او همان دوستی است که سربزنگاه، سر رسیده و از دور، از جایی که چشم در چشم با رفیقش روبهرو نشود، جشن را بههم زده. حالا اما، ایستاده رودرروی رفیقش؛ همانی که ازش فرار میکرد تا مجبور نشود حقیقت را بگوید و…. سیاهوسفید بودن فیلم، آنهمه تلخی و چرکی و گرفتگی دوروبر آنها را پررنگتر کرده. انگار این تیرگی از خوداین آدمها بیرون زده و روی دیوارها و فضای فیلم نشسته. «امیر» سردرگم، حرفها را میشنود. با لباس دامادی و کروات، بین اینهمه آلودگی، مثل تکهای نچسب است. وقتی میرود، دوباره دود همهجا را میگیرد.
میپرسم کار با دوربین دیجیتال چطور بود؟ شنیدهام اصلا به خاطر درآوردن این رنگها و بافت تصویری سراغش رفتهاید… کیمیایی میگوید: «این هم که میگویی هست ولی من با نگاتیو بیشتر سازگارم. الان در این تصاویر هیچی نمیبینم. ولی وقتی روی نگاتیو یک رنگ قرمز را میبینید، در مونتاژ عکس بعدی، وقتی میخواهید این را ببرید، این قرمز خیلی موثر است؛ یا آن رنگ خیلی مهم است برای اینکه بچسبد به عکس بعدی. به اینشکل، چشم، بیخودی اینور و آنور نمیشود. این بیشتر به نظر من ویدئوست.»
آن حس پخته شدن فیلم روی نگاتیو را برایتان ندارد، نه؟
نه؛ یادم میآید یکبار امیر نادری را در استودیویی دیدم. گفتم بگذار فیلمت را ببینم. ایستاد جلوی در و گفت نه؛ رویم نمیشود. گفتم چرا؛ گفت آخر ۱۶ میلیمتریاست! هیچچیز ۳۵ نمیشود. کیمیایی این را میگوید و میخندد.
حالا «امیر» کنار عروسش نشسته و میخواهد «حقیقت» را پیدا کند.
امیر: خانوما کارشون اینه که شده رو، نشده نشون بدن….
عروس(با بازی شبنم درویش) در خیابانمیدود. بین ماشینها و بین دود و بوق. حالا دیگر لباسش سفید نیست. فیلم انگار از جنوب شهر بالاتر نمیآید و تمرکزش روی این نقطه از شهر است. دلواپسی برای مردم این طبقه، در همه فیلمهای کیمیایی وجود داشته. کیمیایی میگوید: «من در فیلمهایم هیچ طبقهای را تحقیر نکردهام. در حالیکه میبینم در فیلمها، خودبه خود این اتفاق میافتد. شاید به عمد باشد یا اصلا هم به عمد نباشد؛ اما این اتفاق میافتد. از زمانی که من در فیلم «گوزنها» زنی را که در لالهزار کار میکند نشان میدهم و او میگوید نجیبم که زندگیام همین بقچه است، دغدغه طبقات اجتماعی با من هست. یا اصلا فیلمهای قبل از گوزنها. نه اینکه دفاع کنم. اما وقتی شما به تار و پود این طبقه نزدیک میشوید، میبینید که آدمهای این طبقه، هم در عزا کشته شده، هم در عروسی. من حتی در فیلمهای قبل از گوزنها هم این را نشان دادهام.»
و این اشارهای است به دهه ۴۰، یعنی همان دههای که کیمیایی تازه شروع به کار میکند و دغدغه پرداختن به طبقات فرودست، بخشی از تعهد اجتماعی اهالی هنر است. حتی آنهایی هم که گرایشی به «چپ»ها نداشتند، میخواستند با نگاهی از بیرون به جامعه روبه اضمحلال ایران، تصویری واقعی از این مردم نشان دهند. نگاهی که میخواست گزارشی ـ حتی نهچندان دقیق اما سرشار از واقعیت ـ از زمانه خودش باشد. نتیجه این نگاه، فیلمهایی مثل «جنوب شهر» و «خشتوآینه» بود. جواد طوسی میگوید: «در «رضاموتوری» این تفاوت طبقاتی کاملا دیده میشود. اینکه فیلمسازی بیاید به طبقهای که هم دارد وجوه سمپاتیکش را به نمایش میگذارد، هم فروپاشی و اضمحلالش را و آنرا اینقدر واقعبینانه بشکافد به نظرم جسارت زیادی میخواست.» اما آیا «محاکمه در خیابان» هم داستان فروپاشی و قدرتنمایی همانهاست؟ یا داستان طبقهای که حالا شکل گرفته و دارد قدرتنمایی میکند. کیمیایی میگوید: «طبقهای که به وجود آمده یک بحث خیلی گسترده است. اینکه آیا طبقهای میتواند جانشین طبقات دیگری بشود بحث دیگری است بیرون سینما. مربوط به جریانهای دیگر است…» او درباره آشتی طبقهها توضیح میدهد: «ببینید فرضا در زمان «رضاموتوری»؛ این طبقات را میگوییم کنار هم نمینشینند، این را در سینما ببینید؛ یعنی سینمایی ببینید. دختر سرش را میگذارد پشت رضا موتوری برای اینکه باد نخورد و رضاموتوری سرش را میبرد به پشتش و میگوید: «مگه میشه عاشق نشد.» هر کسی باشد میشود. او جایی فکر میکند اگر دزد نباشد، خیلی خوب است. میگوید من این پول را میخواهم پس بدهم. این مساله خیلی ریشهای است و برای همین مادرش بهش میگوید تو غلط میکنی. تفاوت را میشود پیدا کرد. این مادر متعلق به همان دورهای است که در فیلمها میگفتند تو نخود و کشک خودت را بخور و همه چیز خوب است. یعنی این سربهزیری و اینکه تو در فیلمت خبررسانی نکنی خوب است. این را به شدت در فیلمهای آن زمان میبینیم. در این تصاویر است که میشود فهمید کجا ایستادهای و چه چیزی باید تغییر کند تا مثلا طبقات با هم کنار بیایند. وقتی ماجرا از ریشه اینطوری است، خیلی نمیشود روی آن حساب کرد.» و طوسی توضیح میدهد: «این سیر تاریخی طبقهشناسی در روند فیلمسازی مسعود کیمیایی مرحلهبهمرحله دیده میشود. مثلا در «خط قرمز» به این تقابل طبقاتی که هم میخواهد آشتیپذیری را توی این شرایط حساس تاریخی محک بزند و هم عدم امکان این انعطافپذیری را نشان بدهد دیده میشود. در آن فیلم بین یک بازپرس امنیتی ـ که شکل گرفته یک محیط سنتی بازارچهای است ـ و یک دختر عشقی به وجود آمده. حالا طبقهها عوض شدهاند و آنها در شرایطی دیگر میخواهند به هم وصل شوند. ولی آن جولاندهی اجتماعی- سیاسی- تاریخی را پیدا نمیکنند. به عقیده من این دغدغه را در «اعتراض» هم میبینید. آن زنی که در انتها روی او فیکس فرم میشود، اعتراض طبقهای است که میخواهد موجودیت خودش را به رضا پیتزافروش ثابت کند.» و کیمیایی ادامه میدهد: «در فیلم سکانسی بود که با آن به این حرف آقای طوسی نزدیکتر میشدیم. سکانسی که در آن دختر میآید پشت شیشه و پسر هم در رستوران است. آنها میآیند دستشان را روی دست هم میگذارند و صورتشان را از پشت شیشه میچسبانند به هم. ولی وقتی این صحنه را برمیدارند همهچیز را به هم میریزند. حالا باید یک خورده ریاضیتر بگردیم و آن را پیدا کنیم…»
شما نمیخواهید این هشدار را بدهید که آن طبقهای که بخواهد به اصالتهای ریشهدار خود پایبند باشد به شکل اجتنابناپذیری با یک رودست خوردن تاریخی مواجه میشود؟
چیزی به نام رودست خوردن تاریخی نداریم. همه چیز علمی است. هر حرکتی که در این جامعه انجام میشود پایههای علمی دارد. رودست خوردن در قمار است، در مسافرت رفتن است. اصلا «چپ»ها نظرها را به این سو کشاندند. بحث رودست خوردن مثل دوربین دوم در فیلمبرداری میماند؛ یک دوربین را جایی میگذاری تا سر مردم گرم میشود و تو با دوربین دومت صحنهخودت را میگیری. چه بهتر که آدم در دوره خودش زنده باشد و بمیرد و به یک دوره دیگر پرتاب نشود. چون تا بخواهد از این هزارتوی طبقه سر دربیاورد همهچیز را از دست داده. زندگی برای تو تکرار نمیشود تا یک عقیده آرمانی دیگر برای خودت پیدا کنی. استخوانها و قلبت باید جواب بدهد. مثل عشق که یک بار جواب میدهد و چند بار جواب نمیدهد.
در مورد «محاکمه در خیابان» ما با چه روبهروییم؟ طبقهای که جایگزین طبقه دیگری شده و جایش خالی است یا طبقهای که به وجود میآید؟ چون به نظرم شما در دو فیلم اخیرتان بیشتر روی آدمهایی متمرکز شدهاید که انگار جاکَن شدهاند و نمیدانند از کجا آمدهاند و در کجا ایستادهاند…
خب، یک موقعی طبقه را تقسیم میکنید به فاصلههای اقتصادی. یک موقعی است به بخشهای فرهنگی تقسیم میکنید. در اینجا این را میبینیم که فاصله، فاصله به اصطلاح فرهنگ است. یک جریانی از مردم، راست گفتن یا دروغ گفتن برایش تعیینکننده نیست. این جریان دارد همه را از جنس خودش میکند… داستان فیلم من درباره اینهاست…
و بعد با زیرکی میگوید: «شما بگویید این آدمها از کدام طبقهاند…»
سامورایی
«وقتی قلبتو باختی دیگه تا آخر عمرت نمیبری.» محمدرضا فروتن در حالی که از درد به خودش میپیچد، رودرروی پرده سینمای خانگی، با بغض این جمله را میگوید. و بعد ادامه میدهد: «بهتره منو بکشی تا پاک شم… تو گرگ خونه و رفاقتی…» فصل محمدرضا فروتن یکی از درخشانترین فصلهای «محاکمه در خیابان» است. فضاسازی و بازی همان چیزی است که همه از مسعود کیمیایی انتظار دارند و او، همانطور که خودش هم میگوید، دوباره به دنیای خودش برگشته. فصل معرفی محمدرضا فروتن، در اتاقی خاکگرفته و پر از اسباب، از آن سکانسهای ماندگار سینماست. او مثل سامورایی میماند که دیگر امیدش به همه چیز را از دست داده. یاغیای که دیگر دلودماغ یاغیگری ندارد.
در فیلم به جز محمدرضا فروتن و حامد بهداد، نیکی کریمی هم حضور دارد. کیمیایی میگوید: «مکثها و نگاههای نیکی کریمی فوقالعاده است.» و این چیزی است که میتوانیم در «محاکمه در خیابان» به وفور ببینیم. اما نکته جالب این فیلم، فرم روایت داستانهایی است که مدام در دل هم میآید و یکجوری به هم ربط پیدا میکنند. تجربهای که پیش از این در سینمای کیمیایی دیده نشده. کیمیایی در دو فیلم اخیرش مدام از قصهگویی مرسوم و همیشگیاش طفره میرفت و با خلق فضا خواسته روایتی تازه از آدمهای معاصر داشته باشد. مصطفی خرقهپوش، تدوینگر «محاکمه در خیابان» میگوید: « به نظر من این فیلم هم از فیلمهای دیگر آقای کیمیایی خیلی دور نیست. البته داستانهای موازی در این فیلم مشخصتر از فیلمهای دیگر است. اینجا شخصیتها مدام کنار هم قرار میگیرد و گاهی با هم تلاقی پیدا میکنند و باز از هم جدا میشوند. این فرم کلا فرم جذابی است. به نظرم این شیوه روایت، نسبت به قصههایی که با یک کاراکتر شروع میشود، مدرنتر است.»
خرقهپوش درباره همکاریاش با مسعود کیمیایی میگوید: «سعی کردم اول به آن دنیا نزدیک شوم. این خیلی مهم است. یعنی فهمیدن آن دنیا که این بخشی از کار من بود. من عمدهتلاشم این بود که با آقای کیمیایی صحبت کنم و خودم را به آن فضا نزدیک کنم. من دوران خوشی را در این مرحله مونتاژ میگذرانم. هم در فیلم «رئیس» این طوری بود، هم در این فیلم.»
در این چند سکانسی که دیدیم، بیش از هر چیز، مکثها و تمرکز روی شخصیتها جلب توجه میکرد. نوعی سکون که کاملا با فضای تیره فیلم همخوان بود.
خب، سینمای آقای کیمیایی سینمای شخصیت است نه ماجرا. یعنی اول از همه این آدمها و شخصیتها هستند که اهمیت دارند. برای همین، هم دکوپاژ و هم تدوین در خدمت تمرکز روی شخصیتهاست. در «محاکمه در خیابان» هم همین طور است. و البته به نکته مهمی هم اشاره میکند: «محاکمه در خیابان، فیلم شناسنامهداری است. یعنی آدمها، محلهها و خیابانها کاملا مشخصاند. فیلم، جغرافیا دارد و همین میتواند نشان دهد چقدر به دنیای ما نزدیک است.»
به این ترتیب، فیلم تنها داستان آدمها نیست. داستان شهر هم هست. شهری که همهچیزش در هم تنیده شده. کیمیایی میگوید: «میخواهم این فشردگی، این درهم فرورفتن را نشان بدهم.» و البته ایده فوقالعادهای دارد برای تیتراژ فیلم. برای فیلمی که قرار است دنیای دوروبر ما را نشان دهد. او با خرقهپوش بحث مفصلی درباره پایان فیلم میکند. فکر درخشانی که تماشاگر را میخکوب کند و چهره دیگری از شخصیتها را روبهروی تماشاگر بگذارد. تصویری که بیشتر با قضاوت ما درباره خودمان سر وکار دارد و اینکه در چه جامعهای زندگی میکنیم. «محاکمه در خیابان» حدیث ماست در جامعهای که در آن زندگی میکنیم.
دو نما از فیلم با بازی محمدرضا فروتن و نیکی کریمی
»جامعه ما به سمت سیاهوسفید شدن میرود. داریم دوباره به سمت همان فضاهای سابق میرویم و وقتی من به سمت طبقهحاشیهنشین میروم، دیگر نمیتوانم رنگهای شاد را وارد عکسهایم کنم…» این را مسعود کیمیایی درباره سیاهوسفید بودن تازهترین فیلمش «محاکمه در خیابان» میگوید. فیلمی که ظاهرا میخواهد خاطرات فیلمهای قدیمی، همان سیاهوسفیدهای دهه ۴۰ و ۵۰، را زنده کند و با فضای تیرهاش، تصویری تازه از جامعه ایرانی بدهد. اگر چه برای مسعود کیمیایی «محاکمه در خیابان» تنها ادای دین به آن سینما نیست، یک جور بازگشت است به فضای دلخواهش: «من با این فیلم دوباره به دنیای همیشگیام برگشتهام.» بیستوسومین فیلم مسعود کیمیایی قرار است تجربه تازهای باشد برای او و برای همه آنهایی که سینمایش را دوست دارند. قبلترها، وقتی از کیمیایی درباره دیدن فیلمهایش در سالن سینما میپرسیدند، جواب میداد سالهاست هیچ فیلمی را از خودش در سینما ندیده. انگار هر بار فیلمی از او اکران میشود، مسعود کیمیایی خیالش راحت میشود و اصلا به امید همان فیلم قبلی است که اثر بعدیاش را شروع میکند. البته «محاکمه در خیابان» انتخاب اول او برای ساخت نبود. کیمیایی میگوید: «فیلمنامهای بود به نام شریک که خیلی دوستش داشتم. اما هر بار به مشکلی برخورد و نشد که بسازمش.» مشکلاتی که باعث میشود او برای مدتی قید آن فیلم را بزند و به کار دیگری فکر کند. «محاکمه در خیابان» را اصغر فرهادی نوشته و کیمیایی از آن خوشش آمده و با بازنویسی، به فضای همیشگیاش نزدیک شده. فیلمی درباره آدمهای زمانه ما. آدمهای به ظاهر دور از جریان روز جامعه؛ اما موثر در سرنوشت همه مردم. فیلم تازه کیمیایی داستان این آدمهاست. نسل تازهای که میخواهند درست زندگی کنند اما در دروغهای خود ساختهشان گم میشوند. اما آیا در این فیلم هم باز با جوانهایی تلف شده و سردرگم روبهروییم؟ آیا کیمیایی باز هم با بدبینی و تلخی به آنها نگاه میکند؟ جواب او خیلی سرراست نیست: «آن نوع تلخی که در زبان سینمای من برای شما آشناست، نیست. یک شکل دیگر است که بیشتر به حالوهوای زمانه برمیگردد. خودتان ببینید متوجه میشوید. میرود به سمت فیلم نوآر…» نوآری درباره طبقه حاشیهای تهران
گفتگو با کیمیایی
از شرایط ساخت و تولید فیلم جدیدتان «محاکمه در خیابان» برایمان بگویید؟
محاکمه در خیابان فیلمی خیابانی است و روایتگر زندگی جوانی است که اتفاقی برایش به وقوع میپیوندد. این جوان طی ۲ ساعت در ترافیک ۵ بعدازظهر تهران فرصت دارد که تکلیف خود را با زندگیاش روشن کند. در واقع روشنتر می توانم بگویم پسر جوانی است که قصد دارد با دختری ازدواج کند که در آخرین لحظه به او میگویند که عروسی اش را متوقف کند چون این دختری که قصد ازدواج با او را دارد در گذشته با مرد زنداری ازدواج کرده است و آن مرد آژانس دارد. داماد ۲ ساعت وقت دارد که راننده آژانس را پیدا کند و تکلیف خودش را روشن کند.
مهمترین فرق این فیلم با بقیه ساختههایتان در چیست؟
فرقی در بیخ و بن فیلم وجود ندارد. چون فیلمهای من فرق بنیادی با هم ندارد. فرق این فیلم با سایر فیلمهایم در فرم و انتخاب داستان است که با چه لحن و لهجهای دیالوگها بیان شود. «محاکمه در خیابان» فیلمی خیابانی و به روش دوره فیلمهای سیاه و سفیدم است.
بیشترین لوکیشنهای این فیلم در خیابان است فیلم برداری در زمستان برایتان سخت نبود؟
خیر- سختی و سرمای زمستان نبود، به طور تقریبی هوا از سوز زمستانی افتاده بود. دی ماه تهران آن قدر سرد نیست.
نیکی کریمی را چه طور شد که بعد از سالها برای بازی در این فیلمتان انتخاب کردید؟
کریمی بازیگر خوبی است. اتفاقا چه بازی درخشانی در فیلمم از او دیدم. او به واقع بسیار خوب هنرآفرینی کرد.
استاد! شما آرزوی حامد بهداد را برآورده کردید. زیرا همیشه میگفت که یکی از آرزوهایش بازی در فیلم های شماست.
بله، تستی صورت گرفت که ایشان انتخاب شد. به هر جهت به خاطر بازی خوبش در کار بعدی ام از او استفاده میکنم.
از بازیگران کارگاه بازیگریتان بگویید که در فیلم جدیدتان «محاکمه در خیابان» ایفای نقش کردند. آیا از بازی آنها راضی بودید؟
در این فیلم از ۳ نفر از بچههای کارگاه و مدرسه بازیگریام در پشت دوربین استفاده کردم و در جلوی دوربین نیز نقشهای اول مربوط به بچههای مدرسهام است که ۴ نفر هستند ۲ آقا و ۲ خانم. به نظرم آن ها فوقالعاده و بینظیر بودند حالا فیلم روی پرده میآید و بازی شان را خواهید دید و سخنانم را تصدیق خواهید کرد. خانم شبنم درویش، آقای محمد موید و خانم سارا حمزه که او از بچههای پشت دوربین است و دستیار کارگردانی اولین فیلمش را با فیلم من شروع کرده است و بعد از این فیلم شروع به فیلمسازی میکند. البته سایر بچهها نیز در این حرفه فعالیت حرفهای خود را آغاز میکنند.
فروتن چه طور برای فیلم انتخاب شد؟
فروتن خیلی باتجربه شده است. او تقریبا دارد پا به سن بازیگری میگذارد. یعنی به اصطلاح از آن بازیگر نوجوان و جوان تقریبا دارد دور میشود و از آن دایره بیرون می آید. فروتن به کاراکترهای فیلمهایم نزدیک شده است.
از بازی پسرتان پولاد بگویید ؟
درباره بازی پولاد هیچ وقت چیزی نخواهم گفت. شما باید روی پردهبازی او را ببینید و نظر دهید. پولاد در بازیگری خیلی تغییر کرده است. او در بازیگری بالغ شده است.
خیلی برایمان جای سوال بود استاد مسعود کیمیایی که سینمای سختی دارد چرا در چند فیلم آخرش نقشهای اصلی را به پولاد سپرده است؟
به هر صورت آن قدر میدانم که انتخاب پولاد به عنوان بازیگر نقشهای اول فیلمم ریسک نیست. پولاد در بازیگری به توانایی بالایی رسیده که بتوان نقش اصلی را به او سپرد. به عنوان پدر نمیتوانم از او تعریف کنم ولی به عنوان یک کارگردان وقتی نقش اول فیلمم را به او دادم معنیاش این است که می تواند از پس نقشش برآید.
استاد کیمیایی فیلم جدیدی در دست ساخت ندارید؟
هنوز ساخت فیلم جدیدم معلوم نیست که چه زمانی آغاز شود. داستانی دارم که در بنیاد سینمایی فارابی دادهام تا تصویب شود.
خلاصهای از داستان فیلم را برایمان بیان میکنید؟
داستان این فیلم در دوره دموکرات ها طی سالهای ۱۳۲۸ -۱۳۲۹ در تهران اتفاق میافتد و ادامه این داستان به سالهای ۱۳۵۷ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی کشیده میشود که در مسکو می گذرد. میتوان گفت زندگی آدمهای دست دوم سیاسی است که همیشه در حاشیه حزب ها زندگی میکنند.
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 19
رد: مسعود کيميايي
یک نمونه کلاسیک در نقد جامعه امروزی
امیر فرض الهی
26 آبان 1388
پولاد کیمیایی و حامد بهداد در نمایی از "محاکمه در خیابان" ساخته مسعود کیمیایی
اين اثر انتظار مخاطبان سينماي ايران را برآورده ميكند و همچون آثار ماندگار اين فيلمساز [گوزنها، داشل آكل و قيصر] در لايههاي مختلف با مخاطب ارتباط برقرار ميكند.
«محاكمه در خيابان» در وراي روايت قصهاي امروزي نقد جامعه معاصر نيز هست. جامعهاي كه به تعبير يكي از فلاسفه، انسان در آن گرگ انسان ميشود و آدمها در هجمه ترافيك اجتماع در رابطهشان با ديگران، شك ميكنند.
اشكالي كه در چند اثر اخير كيميايي وجود داشت در «محاكمه در خيابان» برطرف شده و جزييات شخصيتپردازيها آنچنان با دقت انجام شده به طوري كه مخاطب، قصه اين فيلم را باور ميكند و با شوق فراوان، به تماشاي آن مينشيند.
ميزانسن و دكوپاژ اين اثر كلاس بسيار مناسب براي جوانان علاقهمند به فيلمسازي است و بسيار هوشمندانه طراحي و اجرا شده، ضمن آن كه همچنين انتخاب بازيگران و شيوه بازيهايي كه ارائه دادهاند، بار ديگر بر اين قضيه صحه گذاشته كه كيميايي بازيگيرترين كارگردان سينماي ايران است.
اعتماد بيش از حد كيميايي به يك آهنگساز جوان باعث شده در اين اثر در بسياري از لحظات موسيقي مزاحم ديده شدن فيلم توسط مخاطب شود و به خصوص در چند بخش، اين امر به وضوح عيان است.
«محاكمه در خيابان» به مخاطب سينماي ايران ثابت ميكند بزرگان سينما اگر جامعهشان را بيشتر رصد كنند و در بطن اجتماع حضور بيشتري يابند، ميتوانند كماكان آثار شاخصي پديد آورند و اين فيلم يكي از نمونههاي كلاسيك در نقد جامعه امروزي ماست.
امیر فرض الهی
26 آبان 1388
پولاد کیمیایی و حامد بهداد در نمایی از "محاکمه در خیابان" ساخته مسعود کیمیایی
اين اثر انتظار مخاطبان سينماي ايران را برآورده ميكند و همچون آثار ماندگار اين فيلمساز [گوزنها، داشل آكل و قيصر] در لايههاي مختلف با مخاطب ارتباط برقرار ميكند.
«محاكمه در خيابان» در وراي روايت قصهاي امروزي نقد جامعه معاصر نيز هست. جامعهاي كه به تعبير يكي از فلاسفه، انسان در آن گرگ انسان ميشود و آدمها در هجمه ترافيك اجتماع در رابطهشان با ديگران، شك ميكنند.
اشكالي كه در چند اثر اخير كيميايي وجود داشت در «محاكمه در خيابان» برطرف شده و جزييات شخصيتپردازيها آنچنان با دقت انجام شده به طوري كه مخاطب، قصه اين فيلم را باور ميكند و با شوق فراوان، به تماشاي آن مينشيند.
ميزانسن و دكوپاژ اين اثر كلاس بسيار مناسب براي جوانان علاقهمند به فيلمسازي است و بسيار هوشمندانه طراحي و اجرا شده، ضمن آن كه همچنين انتخاب بازيگران و شيوه بازيهايي كه ارائه دادهاند، بار ديگر بر اين قضيه صحه گذاشته كه كيميايي بازيگيرترين كارگردان سينماي ايران است.
اعتماد بيش از حد كيميايي به يك آهنگساز جوان باعث شده در اين اثر در بسياري از لحظات موسيقي مزاحم ديده شدن فيلم توسط مخاطب شود و به خصوص در چند بخش، اين امر به وضوح عيان است.
«محاكمه در خيابان» به مخاطب سينماي ايران ثابت ميكند بزرگان سينما اگر جامعهشان را بيشتر رصد كنند و در بطن اجتماع حضور بيشتري يابند، ميتوانند كماكان آثار شاخصي پديد آورند و اين فيلم يكي از نمونههاي كلاسيك در نقد جامعه امروزي ماست.
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 20
رد: مسعود کيميايي
نصرت درويشي
مسعودكيميايي "محاكمه در خيابان" به همراه عكس هاي «بابك برزويه»
عكسهاي تست چهرهپردازي «محاكمه در خيابان»، بازيگراني چون نيكي كريمي، حميدرضا افشار، نگار فروزنده، علي اصغرطبسي، شاهرخ نورمحمدي، شبنم درويش، كارينا نظرآوا و پولاد كيميايي ديده ميشوند.
مسعود كيميايي در این فیلم به روایت زندگی دو رفیق در طی یک شبانه روز پرداخته است.
نقش این دو رفیق را پولاد کیمیایی و حامد بهداد بازی میکنند
تهيهكننده اين فيلم كه مضموني اجتماعي را در برميگيرد، كارگاه آزاد فيلم است و در اين مجموعه مسعود كيميايي چند نقش اصلي فيلم را به هنرجويان كارگاه آزادفيلم سپرده است.
بازيگران فيلم عبارتند از: نيكي كريمي، پولاد كيميايي، حميد افشار، نگار فروزنده، ارژنگ اميرفضلي، شاهرخ نورمحمدي، علياصغر طبسي و شاهپور كلهر.
با معرفي شبنم درويش و محمد مويد و با حضور حامد بهداد و شقايق فراهاني.
حميدرضا افشار مدير و مجري طرح اين پروژه است، عليرضا شمس بعنوان برنامهريز و دستيار اول كارگردان مسعود كيميايي را ياري ميكند و حامد شريفينيا در نقش دستيار دوم و حميدرضا تهيدست بعنوان دستيار سوم كارگردان وي را ياري خواهند داد.
مسعود كيميايي
تورج منصوري به عنوان مدير فيلمبرداري و با همكاري مجيد غفاري به عنوان دستيار اول و محمد كاظم داوطلب، امير حسين صدقيراد، شاهين شمس و مهدي قاسمي گروه فيلمبرداري پروژه را تشكيل ميدهند.
اسحاق خانزادي صدابرداري پروژه را با دستيار صدا سعيد علي پور انجام خواهدداد.
رضا مهديزاده بهعنوان طراح لباس و صحنه با همراهي شيدا مرادي، داود امير بهادري و محمد مسعوديفر گروه صحنه و لباس را اداره ميكنند.
بابك بروزيه بهعنوان عكاس فيلم و آيدا مصباحي بهعنوان مدير روابط عمومي همراه پروژه خواهند بود.
محمد قومي همكار قديمي مسعود كيميايي بهعنوان طراح گريم به همراه مسعود سيد عربي و مليحه صارمي چهرهپردازي پروژه را رهبري ميكنند.
پولاد كيميايي
محمدصادق آذين مدير توليد فيلم و حميد پرهيز مدير تداركات پروژه هستند و اكبر شاهپوري، مسعود متولي، مهرزاد چلنگر و حسن افشار دستياري تداركات را برعهده دارد.
طبق برنامهريزي انجام شده مدت فيلمبرداري پروژه يك ماه به طول ميانجامد.
شبنم درويش، محمد مويد، كارينا نظرآوا، پرهام كريمي، صدف بابازاده، سيد محمد نبوي، سياوش ايزدي ،محمدرضا اكبري، اشكان پايا، محمدعلي سلطان محمدي، رسول محفوظي، مجيد سهرابي، امير صادقين، مجيد عليزاده و سامان حسيني از هنرجويان كارگاه آزاد فيلم هستند كه براي نقشهاي تك سكانسي انتخاب شدهاند.
همچنين آريا تنها براي نقش كودك خردسال برگزيده شده است.
تست چهره پردازي"محاكمه در خيابان"
اين دومين همكاري «بابك برزويه» با «مسعود كيميايي» پس از همكاري موفقيتآميز اين دو در فيلم «حكم» است كه جايزه جشن خانه سينما را براي بهترين عكس فيلم، براي «برزويه» به ارمغان آورد.
در عكسهاي تست چهرهپردازي «محاكمه در خيابان»، بازيگراني چون نيكي كريمي، حميدرضا افشار، نگار فروزنده، علي اصغرطبسي، شاهرخ نورمحمدي، شبنم درويش، كارينا نظرآوا و پولاد كيميايي ديده ميشوند.
در اين فيلم، بازيگراني چون نگار فروزنده، ارژنگ اميرفضلي، حامد بهداد و شقايق فراهاني براي اولين بار با كيميايي همكاري ميكنند.
اين فيلم همچنين اولين همكاري تورج منصوري(مدير فيلمبرداري) با مسعود كيميايي است.
مسعود کیمیایی که قصد داشت امسال فیلم شریک را جلوی دوربین ببرد به دلیل عدم کسب پروانه ساخت برای این فیلم از سوی اداره نظارت و ارزشیابی، یکی دیگر از طرحهای آماده خود را برای ساخت ارائه داد. طرحی با نام «محاکمه در خیابان» که طرح اولیهاش را اصغر فرهادی برای کیمیایی نوشته است. او در این فیلم به روایت زندگی دو رفیق در طی یک شبانه روز پرداخته است.
نقش این دو رفیق را پولاد کیمیایی و حامد بهداد بازی میکنند. این فیلم اولین همکاری کیکمیایی و بهداد است. البته کیمیایی پیش از این نیز قصد داشت در فیلم «سربازهای جمعه» با این بازیگر همکاری کند که این امر محقق نشد. اما «محاکمه در خیابان» محملی است برای همکاری دوباره نیکی کریمی و کیمیایی، آن هم 16 سال پس از نخستین همکاری که در فیلم «ردپای گرگ» رقم خورده بود
مسعودكيميايي "محاكمه در خيابان" به همراه عكس هاي «بابك برزويه»
عكسهاي تست چهرهپردازي «محاكمه در خيابان»، بازيگراني چون نيكي كريمي، حميدرضا افشار، نگار فروزنده، علي اصغرطبسي، شاهرخ نورمحمدي، شبنم درويش، كارينا نظرآوا و پولاد كيميايي ديده ميشوند.
مسعود كيميايي در این فیلم به روایت زندگی دو رفیق در طی یک شبانه روز پرداخته است.
نقش این دو رفیق را پولاد کیمیایی و حامد بهداد بازی میکنند
تهيهكننده اين فيلم كه مضموني اجتماعي را در برميگيرد، كارگاه آزاد فيلم است و در اين مجموعه مسعود كيميايي چند نقش اصلي فيلم را به هنرجويان كارگاه آزادفيلم سپرده است.
بازيگران فيلم عبارتند از: نيكي كريمي، پولاد كيميايي، حميد افشار، نگار فروزنده، ارژنگ اميرفضلي، شاهرخ نورمحمدي، علياصغر طبسي و شاهپور كلهر.
با معرفي شبنم درويش و محمد مويد و با حضور حامد بهداد و شقايق فراهاني.
حميدرضا افشار مدير و مجري طرح اين پروژه است، عليرضا شمس بعنوان برنامهريز و دستيار اول كارگردان مسعود كيميايي را ياري ميكند و حامد شريفينيا در نقش دستيار دوم و حميدرضا تهيدست بعنوان دستيار سوم كارگردان وي را ياري خواهند داد.
مسعود كيميايي
تورج منصوري به عنوان مدير فيلمبرداري و با همكاري مجيد غفاري به عنوان دستيار اول و محمد كاظم داوطلب، امير حسين صدقيراد، شاهين شمس و مهدي قاسمي گروه فيلمبرداري پروژه را تشكيل ميدهند.
اسحاق خانزادي صدابرداري پروژه را با دستيار صدا سعيد علي پور انجام خواهدداد.
رضا مهديزاده بهعنوان طراح لباس و صحنه با همراهي شيدا مرادي، داود امير بهادري و محمد مسعوديفر گروه صحنه و لباس را اداره ميكنند.
بابك بروزيه بهعنوان عكاس فيلم و آيدا مصباحي بهعنوان مدير روابط عمومي همراه پروژه خواهند بود.
محمد قومي همكار قديمي مسعود كيميايي بهعنوان طراح گريم به همراه مسعود سيد عربي و مليحه صارمي چهرهپردازي پروژه را رهبري ميكنند.
پولاد كيميايي
محمدصادق آذين مدير توليد فيلم و حميد پرهيز مدير تداركات پروژه هستند و اكبر شاهپوري، مسعود متولي، مهرزاد چلنگر و حسن افشار دستياري تداركات را برعهده دارد.
طبق برنامهريزي انجام شده مدت فيلمبرداري پروژه يك ماه به طول ميانجامد.
شبنم درويش، محمد مويد، كارينا نظرآوا، پرهام كريمي، صدف بابازاده، سيد محمد نبوي، سياوش ايزدي ،محمدرضا اكبري، اشكان پايا، محمدعلي سلطان محمدي، رسول محفوظي، مجيد سهرابي، امير صادقين، مجيد عليزاده و سامان حسيني از هنرجويان كارگاه آزاد فيلم هستند كه براي نقشهاي تك سكانسي انتخاب شدهاند.
همچنين آريا تنها براي نقش كودك خردسال برگزيده شده است.
تست چهره پردازي"محاكمه در خيابان"
اين دومين همكاري «بابك برزويه» با «مسعود كيميايي» پس از همكاري موفقيتآميز اين دو در فيلم «حكم» است كه جايزه جشن خانه سينما را براي بهترين عكس فيلم، براي «برزويه» به ارمغان آورد.
در عكسهاي تست چهرهپردازي «محاكمه در خيابان»، بازيگراني چون نيكي كريمي، حميدرضا افشار، نگار فروزنده، علي اصغرطبسي، شاهرخ نورمحمدي، شبنم درويش، كارينا نظرآوا و پولاد كيميايي ديده ميشوند.
در اين فيلم، بازيگراني چون نگار فروزنده، ارژنگ اميرفضلي، حامد بهداد و شقايق فراهاني براي اولين بار با كيميايي همكاري ميكنند.
اين فيلم همچنين اولين همكاري تورج منصوري(مدير فيلمبرداري) با مسعود كيميايي است.
مسعود کیمیایی که قصد داشت امسال فیلم شریک را جلوی دوربین ببرد به دلیل عدم کسب پروانه ساخت برای این فیلم از سوی اداره نظارت و ارزشیابی، یکی دیگر از طرحهای آماده خود را برای ساخت ارائه داد. طرحی با نام «محاکمه در خیابان» که طرح اولیهاش را اصغر فرهادی برای کیمیایی نوشته است. او در این فیلم به روایت زندگی دو رفیق در طی یک شبانه روز پرداخته است.
نقش این دو رفیق را پولاد کیمیایی و حامد بهداد بازی میکنند. این فیلم اولین همکاری کیکمیایی و بهداد است. البته کیمیایی پیش از این نیز قصد داشت در فیلم «سربازهای جمعه» با این بازیگر همکاری کند که این امر محقق نشد. اما «محاکمه در خیابان» محملی است برای همکاری دوباره نیکی کریمی و کیمیایی، آن هم 16 سال پس از نخستین همکاری که در فیلم «ردپای گرگ» رقم خورده بود
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 21
رد: مسعود کيميايي
"محاکمه در خیابان": روایت نوستالژیک یک داستان عاشقانه
مسعود کیمیایی در فیلم تازهاش تصویری از جامعه امروز، تلخیها و پلشتیهایش مقابل چشمان بیننده قرار میدهد. فیلم که بر اساس طرحی از اصغر فرهادی ساخته شده قصهای تازه و جذاب دارد که کارگردان تلاش کرده آن را در قالب خطی روایت نکند و با پیوند زندن قصههای فرعی به قصه اصلی ساختاری مدرن به روایت بدهد.
یکی از مهمترین ویژگیهای فیلم ساختار بصری آن است که تنها یک جلوهگری تکنیکی نیست و با فضیا قصه همسو است، تورج منصوری فیلمبردار باسابقه سینمای ایران از کیمیایی خواسته بود به دلیل فضای فیلم از دوربین دیجیتال در این فیلم استفاده کنند، تصاویر ته رنگی از خاکستری دارد که به فضای غمبار و سیاه فیلم همسو است، نوع فیلمبرداری و زوایای دوربین هم بیدرو پیکری این کلان شهر و پلشتیهای آن را موکد میکند.
"محاکمه در خیابان" در مقایسه با "رئیس" فیلم بهتری است، فیلمنامه سرراستی دارد و مشکلات فیلمنامه و روایت در آن کمتر از "رئیس" است. میتوان شخصیتها و دنیای اطراف آنها را باور کرد و پذیرفت که قصه در دل تهران دهه ۸۰ روایت میشود حتی اگر رنگ و بوی فیلمهای خیابانی دهه ۵۰ را داشته باشد.
● بازیگران و بازیها
دیدن بازیهای متفاوت در فیلم کیمیایی یک سنت است، این بار هم بازیها همان طور که انتظار داریم قابل قبول است، کیمیایی برای نقشهای کوتاه هم از بازیگر حرفهای استفاده کرده و این برای مخاطب عام جذاب است، اما شقایق فراهانی در نقش زنی از طبقه پائین اجتماع بازی گلدرشت و متصنع دارد، حمیدرضا افشار تصویری خاکستری از نقش عبد است و انتخاب مناسبی است تا تماشاگر فیلم تا انتها نتواند واقعیت رابطه او و مرجان را حدس بزند.
آمیزهای از خشونت و مردانگی در سیمای افشار است که تصویری پذیرفتنی از این کاراکتر ارائه میدهد، نیکی کریمی در نقش کوتاهش دوستداشتنی است و تردیدهای یک زن را به خوبی نشان میدهد، پولاد کیمیایی اگرچه از نقطه اوج "حکم" فاصله دارد اما تلاش کرده تصویری تازه از قابلیتهایش نشانمان بدهد.
حامد بهداد اما از فرصت عالی بازی در فیلمی از مسعود کیمیایی به خوبی استفاده کرده است، بازی بیاغراق و آرام او در نقش کوتاهی که دارد با بسیاری از نقشآفرینیهای بهداد تفاوت دارد. اما محمدرضا فروتن یکی از بهترین بازیهایش را در این فیلم به نمایش گذاشته است، آنهم در قالب نقشی که کاستی زیاد دارد و شناسنامهاش مشخص نیست.
فروتن در "محاکمه در خیابان" سیمای قهرمان تنها و از نفسافتاده کیمیایی را به شکلی دوست داشتنی مقابل دیدگانمان قرار میدهد، قهرمانی زخمخورده از تنهایی و خیانت که به استقبال مرگ میرود.
● فضای نوستالژیک فیلم
"محاکمه در خیابان" اگرچه فیلمی به روز است و نشانهها و کدهایی به مخاطبش میدهد که مختصات جامعه امروز و مناسبات آن را برای بیننده روشن میکند اما حسی و حال فیلمهای خیابانی دهه ۵۰ را دارد، فیلمی اجتماعی درباره رفاقت مردانه و خیانت که موسیقی و فضاسازی آن متاثر از فیلمهای قبلی کیمیایی است.
برای هواداران پرو پا قرص سینمای کیمیایی "محاکمه در خیابان" بازگشت استاد به سینمای مورد علاقهاش است، سینمایی که در آن مردها موتور حرکت قصه و ماجراها هستند و زنها در حاشیه حضورشان رنگ میبازند. بعد از دیدن "محاکمه در خیابان" ترانه تیتراژ پایانی را نباید از دست داد. ترانهای با صدای زخمی رضا یزدانی که از این روزگار نامرد مینالد!
مسعود کیمیایی در فیلم تازهاش تصویری از جامعه امروز، تلخیها و پلشتیهایش مقابل چشمان بیننده قرار میدهد. فیلم که بر اساس طرحی از اصغر فرهادی ساخته شده قصهای تازه و جذاب دارد که کارگردان تلاش کرده آن را در قالب خطی روایت نکند و با پیوند زندن قصههای فرعی به قصه اصلی ساختاری مدرن به روایت بدهد.
یکی از مهمترین ویژگیهای فیلم ساختار بصری آن است که تنها یک جلوهگری تکنیکی نیست و با فضیا قصه همسو است، تورج منصوری فیلمبردار باسابقه سینمای ایران از کیمیایی خواسته بود به دلیل فضای فیلم از دوربین دیجیتال در این فیلم استفاده کنند، تصاویر ته رنگی از خاکستری دارد که به فضای غمبار و سیاه فیلم همسو است، نوع فیلمبرداری و زوایای دوربین هم بیدرو پیکری این کلان شهر و پلشتیهای آن را موکد میکند.
"محاکمه در خیابان" در مقایسه با "رئیس" فیلم بهتری است، فیلمنامه سرراستی دارد و مشکلات فیلمنامه و روایت در آن کمتر از "رئیس" است. میتوان شخصیتها و دنیای اطراف آنها را باور کرد و پذیرفت که قصه در دل تهران دهه ۸۰ روایت میشود حتی اگر رنگ و بوی فیلمهای خیابانی دهه ۵۰ را داشته باشد.
● بازیگران و بازیها
دیدن بازیهای متفاوت در فیلم کیمیایی یک سنت است، این بار هم بازیها همان طور که انتظار داریم قابل قبول است، کیمیایی برای نقشهای کوتاه هم از بازیگر حرفهای استفاده کرده و این برای مخاطب عام جذاب است، اما شقایق فراهانی در نقش زنی از طبقه پائین اجتماع بازی گلدرشت و متصنع دارد، حمیدرضا افشار تصویری خاکستری از نقش عبد است و انتخاب مناسبی است تا تماشاگر فیلم تا انتها نتواند واقعیت رابطه او و مرجان را حدس بزند.
آمیزهای از خشونت و مردانگی در سیمای افشار است که تصویری پذیرفتنی از این کاراکتر ارائه میدهد، نیکی کریمی در نقش کوتاهش دوستداشتنی است و تردیدهای یک زن را به خوبی نشان میدهد، پولاد کیمیایی اگرچه از نقطه اوج "حکم" فاصله دارد اما تلاش کرده تصویری تازه از قابلیتهایش نشانمان بدهد.
حامد بهداد اما از فرصت عالی بازی در فیلمی از مسعود کیمیایی به خوبی استفاده کرده است، بازی بیاغراق و آرام او در نقش کوتاهی که دارد با بسیاری از نقشآفرینیهای بهداد تفاوت دارد. اما محمدرضا فروتن یکی از بهترین بازیهایش را در این فیلم به نمایش گذاشته است، آنهم در قالب نقشی که کاستی زیاد دارد و شناسنامهاش مشخص نیست.
فروتن در "محاکمه در خیابان" سیمای قهرمان تنها و از نفسافتاده کیمیایی را به شکلی دوست داشتنی مقابل دیدگانمان قرار میدهد، قهرمانی زخمخورده از تنهایی و خیانت که به استقبال مرگ میرود.
● فضای نوستالژیک فیلم
"محاکمه در خیابان" اگرچه فیلمی به روز است و نشانهها و کدهایی به مخاطبش میدهد که مختصات جامعه امروز و مناسبات آن را برای بیننده روشن میکند اما حسی و حال فیلمهای خیابانی دهه ۵۰ را دارد، فیلمی اجتماعی درباره رفاقت مردانه و خیانت که موسیقی و فضاسازی آن متاثر از فیلمهای قبلی کیمیایی است.
برای هواداران پرو پا قرص سینمای کیمیایی "محاکمه در خیابان" بازگشت استاد به سینمای مورد علاقهاش است، سینمایی که در آن مردها موتور حرکت قصه و ماجراها هستند و زنها در حاشیه حضورشان رنگ میبازند. بعد از دیدن "محاکمه در خیابان" ترانه تیتراژ پایانی را نباید از دست داد. ترانهای با صدای زخمی رضا یزدانی که از این روزگار نامرد مینالد!
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 22
رد: مسعود کيميايي
زنها به لطف استاد همه خیانت کارند!
الهام طهماسبي در روزنامه اعتماد نوشت:
شايد بخشي از نسل امروز الفت و آشنايي زيادي با گوزن ها و قيصر يا مثلاً سرب نداشته باشد. اما اگر صرفاً گوزن ها تنها فيلم کيميايي باشد مي توان او را پديده يي متفاوت با کارگردان هاي زمان خود دانست؛ فيلمي که در آن دهه الگوي بسياري از فيلم ها شد و بلافاصله در تقليد از آن فيلم هاي زيادي ساخته شد. اما اينکه از آن پس چه بر سينماي کيميايي رفت، حديث مفصلي است... کيميايي با تکيه بر قانون حرف مرد يکي است، سال هاست المان هاي آن فيلم ها را از دهه هاي گذشته به رغم تغيير آداب و عرف سينما و جامعه مثل صليب با وفاداري کامل به دوش مي کشد و اصرار دارد که مدام در روندي اجتناب ناپذير آنها را تجديد، بازپروري و احيا کند و در سال هاي گذشته حتي تکه تکه هم که شده هر کدام را در فيلم هايش به کار گرفته، اما طبيعي است که هيچ کدام، فيلم گوزن ها نمي شوند.
او اين بار پس از چند فيلم آخري، انگار به نگاه جديدي رسيده و در محاکمه در خيابان که بيست و هفتمين کار کيميايي است، تلاش کرده شکاف زياد بين فيلم هايش و نسل جوان بي خاطره و نوستالژي را به طريقي کمتر کند، و در همين راستا با کمي فاصله گرفتن از ساختارهاي قبلي و نو کردن فرم روايت، فيلم نسبتاً متفاوتي ساخته است. البته از آنجايي که طرح اوليه محاکمه در خيابان نوشته فيلمساز باذوق و سازنده درباره الي است، نمي توان سهم او را در اين تغيير ذائقه ناديده گرفت. روايت محاکمه در خيابان صرف نظر از بعضي ويژگي ها روايت نو و موفقي است؛ داستاني مختصر و مفيد که با توجه به قانون مرگ قهرمان خيانت ديده يا ضدقهرمان خائن يا هر دو در فيلم هاي معمول کيميايي، اين بار، با پاياني نامتعارف تمام مي شود و شخصيت اصلي، داماد خيانت ديده، با بازي پولاد کيميايي خيلي زودتر از آنچه انتظار داري از خر شيطان پياده شده، کوتاه آمده و چاقو را غلاف مي کند.
روايت محوري فيلم، از شب عروسي امير شروع مي شود، با تلفن دوستش و با اشاره به رفاقت هاي بي کلک مردانه، حبيب، درباره خيانت مرجان؛ عروس امير و رابطه عاشقانه او و راننده آژانسي به نام عبد مي گويد.
مرد به دنبال کشف حقيقت خيانت راهي مي شود. در کنار اين، داستاني فرعي هم شکل مي گيرد که خيانت دوست و همسر مردي ورشکسته به نام نکويي با بازي فروتن است. اين دو ماجرا و کاراکترهاي آن با حضور عکاس عروسي با بازي خوب نگار فروزنده، در مجلس عروسي امير و در دفتر نکويي و همين طور با حضور راننده آژانس با هم تقاطع مي کنند. راننده آژانس قرار است نسيم همسر نکويي را به همراه شريک خيانتکار نکويي براي خروج از کشور تا فرودگاه برساند و تقاطع کامل زماني اتفاق مي افتد که امير خود را به عبد مي رساند تا داستان او و مرجان را بداند.
درهم تنيدگي روايت محاکمه در خيابان در مقايسه با فيلم هاي گذشته کيميايي منسجم تر انجام شده، ضمن اينکه پيرنگ فيلمنامه موضوع جذابي دارد که در اين ساختار توانسته تعليق را تا پايان حفظ کند. سکانس ابتدايي فيلم زمان زيادي را صرف موقعيت ها و شخصيت ها نمي کند و به سرعت با وقوع اولين نقطه عطف که تلفن مهدي به امير است، وارد بطن داستان مي شود و همين شروع به ريتم روايت فيلم کمک مي کند.
اما طبق معمول، هر کدام از سکانس ها و شخصيت هاي فيلم اشاره يي به قهرمان هاي محبوب فيلم هاي کيميايي اند که اداي ديني به کاراکترها و مضمون هاي مورد علاقه او است. زن ها که در فيلم هاي کيميايي بيشتر موجوداتي منفعل و مورد ظلم بودند اينجا با عنايت استاد همگي خيانتکار هستند، چه تازه عروس و چه نسيم که با وجود تاکيد بر عشق اش به شوهر باز هم او را ترک و با همدستي همکار شوهرش به او خيانت مي کند، هرچند از قتل شوهر توسط شريکش دلخور است.
تنها فرق ماجرا در اين است که اينجا کيميايي عملاً خائنان مونث را با مرگ و انتقام تطهير يا مجازات نمي کند و تنها درباره نسيم به وعده مجازات از قول نکويي بسنده مي کند.
تاکيد بر صميميت هاي مردانه که مردها حرف هم را بهتر مي فهمند و خلق شخصيت مرداني که احساسات عاشقانه و صادقانه شان با خيانت هاي ريز و درشت از سوي رفيق و زن و ناموس به بازي گرفته شده و حالا رگ غيرت شان برآمده و آشفته در پي انتقام هستند، از ديگر مضمون هاي مورد علاقه کيميايي است. فرق ديگر جنس روايت محاکمه در خيابان، تلطيف و امروزي تر کردن کاراکتر اصلي است، هرچند اين امروزي کردن ها با جنس داستان و انتقام گيري و ديالوگ ها جور نمي شود.
مثلاً بهروز وثوقي و آن فيگورها در فيلم هاي کيميايي کجا و داماد فکل کراواتي قهرمان قصه کجا، که با لحن و ميميکي نسبتاً مودبانه و چهره يي که (هر چقدر هم مي خواهد ترسناک و عصباني باشد) نسبتاً مظلومانه است، ديالوگ خشني مثل «رگاتو مثل بند کفش مي بندم» را ادا مي کند، البته همين انتخاب قهرمان انتقام گير و خيانت ديده با سر و شکل امروزي، خودش گامي در جهت هماهنگ شدن با دنياي امروز است، هرچند در فيلم خيلي کارآمد نيست و همين عدم تجانس باعث شده با وجود اينکه شخصيت نکويي با بازي فروتن کاراکتري فرعي است به نظر قوي تر و پررنگ تر از امير باشد. البته در اين پررنگ بودن بازي خوب فروتن که اغراق هاي هميشگي در آن کمرنگ تر است بي تاثير نيست و با توجه به لباس پوشيدن و دلبستگي هاي نکويي به نظر مي رسد کاراکتر آرماني کيميايي نکويي است تا امير، مردي که آنقدر دلبسته لباس هاي قديمي است که حتي پس از به خانه رسيدن و تعويض لباس و لم دادن در مبلي راحتي، از کلاه شاپويش که نشانه يي از اقتدار دوران غيرت و مرام است به سختي دل مي کند و آن را از سر بر مي دارد. مردي خيانت ديده که زماني براي خودش برو و بيايي داشته و حالا با خيانت زن و شريک کاري اش اول حسابي اشک مي ريزد و به فرمي نمايشي درست برابر تصوير سه نفرشان در جشن تولد فرزندش روي ديوار درگيري او و شريک اش با چاقو آغاز مي شود؛ درگيري که در آن کيميايي خيلي زود غائله را ختم مي کند. شريک نکويي در اين برخورد بدون پيش زمينه ذهني چنداني براي مخاطب جا نمي افتد و اولين حضورش با آن کلوزآپ درشت خيلي پذيرفتني نيست، ضمن اينکه کيميايي دلش نمي آيد مرگ نکويي را قطعي کند و جوري که انگار قصد داشته باشد بخش دوم فيلم را بسازد با ديالوگي که نکويي مي گويد، ادامه ماجرا و آگاهي از زنده بودن او و امکان انتقام از نسيم و شريک را نامعلوم مي گذارد.
از طرف ديگر قيصر فکل کراواتي هم که اصرار دارد با همان کراوات چاقو بکشد، دست آخر با دروغي که از مرجان و عبد مي شنود عاشق مانده و دست از خون ريزي مي کشد. انتخاب اين نگاه در سينماي کيميايي بي سابقه و هم حرکتي براي نزديک شدن به فضاي امروزي روابط و پيچيدگي اجتماع است که همه چيز را با چاقوي ضامن دار و هروله غيرت و مرام و ناموس پرستي نمي توان روشن و صريح به انجام رساند، هرچند کيميايي به گفته خودش مي خواهد دوباره پرچم دار مد جديدي از غيرت و تعصب باشد اما جاي شکرش باقي است که نوع جديد کمي تلطيف شده تر است. البته ناگفته نماند که به هرحال کيميايي کيميايي است و اين ساختار روايتي و تغييرات در فيلم محاکمه در خيابان در بستري شکل مي گيرد که موتيف ها و المان هاي محبوب کيميايي مثل تمام فيلم هايش اينجا هم به همان شکل يا با اندکي تغيير حضور دارند.
به جز بحث غيرت و مرام و نماد چاقو و سياه و سفيد کردن فيلم، در سراسر محاکمه در خيابان شاهد ديالوگ هاي اغراق شده، تاکيد بر ناموس و مرام، چهره ها و رگ گردن هاي متورم از غيرتي مردانه، درگيري ها و کتک کاري ها، چهره هاي زخم خورده، دست هاي خونين و... هستيم که همراه شده با کلوزآپ هايي اغراق آميز با لنزي که گاهي چهره ها را دفرمه مي کند، صداهايي که خيلي وقت ها روي تصوير سنگيني کرده و نقش اصلي را در ايجاد تنش و توهم درگيري دارند ، (از صداي دلخراش موبايل عبد، که قرار است نقشي در معرفي شخصيت او داشته باشد تا افکت هاي صوتي بي دليل و با دليل در سراسر فيلم يا آهنگ هاي مثلاً شاد مجلس عروسي باسمه يي در تناقض با اشک هاي عروس) و نماهايي از بالا از تهران امروز، شايد به نشانه گم شدگي و بي پناهي کاراکترهايش در اين برهوت معرفت باشد، بازي هاي کاراکترهاي فرعي فيلم با وجود حضور کوتاه گاهي پررنگ تر است، از فروتن تا نگار فروزنده و شقايق فراهاني که براي اولين بار در نقشي سينمايي بسيار واقعي و قابل باور ظاهر شده. اما محاکمه در خيابان صرف نظر از مولفه هاي محبوب و غيرقابل تغيير کيميايي، به ياري داستان و شکل روايت، بيشتر از فيلم هاي اخيرش با مخاطب ارتباط برقرار مي کند، به خصوص پايان بندي غيرمترقبه فيلم که در هماهنگي با فضاي معاصر، داماد دروغي شيرين را به قتل و خون ريزي و نابودي ترجيح مي دهد و در عين ناباوري مخاطب، عروس و داماد در سکانس کوتاهي با خنده و گريه پايان خوشي را رقم مي زنند. اگرچه در صحنه آخر، با جمله «خداحافظ بچه » که عبد با عشق و حسرت خطاب به عکس مرجان مي گويد معلوم مي شود اين خوشي به قيمت لاپوشي دروغ يا به زعم عده يي خيانتي از سر درماندگي و ناچاري است.
الهام طهماسبي در روزنامه اعتماد نوشت:
شايد بخشي از نسل امروز الفت و آشنايي زيادي با گوزن ها و قيصر يا مثلاً سرب نداشته باشد. اما اگر صرفاً گوزن ها تنها فيلم کيميايي باشد مي توان او را پديده يي متفاوت با کارگردان هاي زمان خود دانست؛ فيلمي که در آن دهه الگوي بسياري از فيلم ها شد و بلافاصله در تقليد از آن فيلم هاي زيادي ساخته شد. اما اينکه از آن پس چه بر سينماي کيميايي رفت، حديث مفصلي است... کيميايي با تکيه بر قانون حرف مرد يکي است، سال هاست المان هاي آن فيلم ها را از دهه هاي گذشته به رغم تغيير آداب و عرف سينما و جامعه مثل صليب با وفاداري کامل به دوش مي کشد و اصرار دارد که مدام در روندي اجتناب ناپذير آنها را تجديد، بازپروري و احيا کند و در سال هاي گذشته حتي تکه تکه هم که شده هر کدام را در فيلم هايش به کار گرفته، اما طبيعي است که هيچ کدام، فيلم گوزن ها نمي شوند.
او اين بار پس از چند فيلم آخري، انگار به نگاه جديدي رسيده و در محاکمه در خيابان که بيست و هفتمين کار کيميايي است، تلاش کرده شکاف زياد بين فيلم هايش و نسل جوان بي خاطره و نوستالژي را به طريقي کمتر کند، و در همين راستا با کمي فاصله گرفتن از ساختارهاي قبلي و نو کردن فرم روايت، فيلم نسبتاً متفاوتي ساخته است. البته از آنجايي که طرح اوليه محاکمه در خيابان نوشته فيلمساز باذوق و سازنده درباره الي است، نمي توان سهم او را در اين تغيير ذائقه ناديده گرفت. روايت محاکمه در خيابان صرف نظر از بعضي ويژگي ها روايت نو و موفقي است؛ داستاني مختصر و مفيد که با توجه به قانون مرگ قهرمان خيانت ديده يا ضدقهرمان خائن يا هر دو در فيلم هاي معمول کيميايي، اين بار، با پاياني نامتعارف تمام مي شود و شخصيت اصلي، داماد خيانت ديده، با بازي پولاد کيميايي خيلي زودتر از آنچه انتظار داري از خر شيطان پياده شده، کوتاه آمده و چاقو را غلاف مي کند.
روايت محوري فيلم، از شب عروسي امير شروع مي شود، با تلفن دوستش و با اشاره به رفاقت هاي بي کلک مردانه، حبيب، درباره خيانت مرجان؛ عروس امير و رابطه عاشقانه او و راننده آژانسي به نام عبد مي گويد.
مرد به دنبال کشف حقيقت خيانت راهي مي شود. در کنار اين، داستاني فرعي هم شکل مي گيرد که خيانت دوست و همسر مردي ورشکسته به نام نکويي با بازي فروتن است. اين دو ماجرا و کاراکترهاي آن با حضور عکاس عروسي با بازي خوب نگار فروزنده، در مجلس عروسي امير و در دفتر نکويي و همين طور با حضور راننده آژانس با هم تقاطع مي کنند. راننده آژانس قرار است نسيم همسر نکويي را به همراه شريک خيانتکار نکويي براي خروج از کشور تا فرودگاه برساند و تقاطع کامل زماني اتفاق مي افتد که امير خود را به عبد مي رساند تا داستان او و مرجان را بداند.
درهم تنيدگي روايت محاکمه در خيابان در مقايسه با فيلم هاي گذشته کيميايي منسجم تر انجام شده، ضمن اينکه پيرنگ فيلمنامه موضوع جذابي دارد که در اين ساختار توانسته تعليق را تا پايان حفظ کند. سکانس ابتدايي فيلم زمان زيادي را صرف موقعيت ها و شخصيت ها نمي کند و به سرعت با وقوع اولين نقطه عطف که تلفن مهدي به امير است، وارد بطن داستان مي شود و همين شروع به ريتم روايت فيلم کمک مي کند.
اما طبق معمول، هر کدام از سکانس ها و شخصيت هاي فيلم اشاره يي به قهرمان هاي محبوب فيلم هاي کيميايي اند که اداي ديني به کاراکترها و مضمون هاي مورد علاقه او است. زن ها که در فيلم هاي کيميايي بيشتر موجوداتي منفعل و مورد ظلم بودند اينجا با عنايت استاد همگي خيانتکار هستند، چه تازه عروس و چه نسيم که با وجود تاکيد بر عشق اش به شوهر باز هم او را ترک و با همدستي همکار شوهرش به او خيانت مي کند، هرچند از قتل شوهر توسط شريکش دلخور است.
تنها فرق ماجرا در اين است که اينجا کيميايي عملاً خائنان مونث را با مرگ و انتقام تطهير يا مجازات نمي کند و تنها درباره نسيم به وعده مجازات از قول نکويي بسنده مي کند.
تاکيد بر صميميت هاي مردانه که مردها حرف هم را بهتر مي فهمند و خلق شخصيت مرداني که احساسات عاشقانه و صادقانه شان با خيانت هاي ريز و درشت از سوي رفيق و زن و ناموس به بازي گرفته شده و حالا رگ غيرت شان برآمده و آشفته در پي انتقام هستند، از ديگر مضمون هاي مورد علاقه کيميايي است. فرق ديگر جنس روايت محاکمه در خيابان، تلطيف و امروزي تر کردن کاراکتر اصلي است، هرچند اين امروزي کردن ها با جنس داستان و انتقام گيري و ديالوگ ها جور نمي شود.
مثلاً بهروز وثوقي و آن فيگورها در فيلم هاي کيميايي کجا و داماد فکل کراواتي قهرمان قصه کجا، که با لحن و ميميکي نسبتاً مودبانه و چهره يي که (هر چقدر هم مي خواهد ترسناک و عصباني باشد) نسبتاً مظلومانه است، ديالوگ خشني مثل «رگاتو مثل بند کفش مي بندم» را ادا مي کند، البته همين انتخاب قهرمان انتقام گير و خيانت ديده با سر و شکل امروزي، خودش گامي در جهت هماهنگ شدن با دنياي امروز است، هرچند در فيلم خيلي کارآمد نيست و همين عدم تجانس باعث شده با وجود اينکه شخصيت نکويي با بازي فروتن کاراکتري فرعي است به نظر قوي تر و پررنگ تر از امير باشد. البته در اين پررنگ بودن بازي خوب فروتن که اغراق هاي هميشگي در آن کمرنگ تر است بي تاثير نيست و با توجه به لباس پوشيدن و دلبستگي هاي نکويي به نظر مي رسد کاراکتر آرماني کيميايي نکويي است تا امير، مردي که آنقدر دلبسته لباس هاي قديمي است که حتي پس از به خانه رسيدن و تعويض لباس و لم دادن در مبلي راحتي، از کلاه شاپويش که نشانه يي از اقتدار دوران غيرت و مرام است به سختي دل مي کند و آن را از سر بر مي دارد. مردي خيانت ديده که زماني براي خودش برو و بيايي داشته و حالا با خيانت زن و شريک کاري اش اول حسابي اشک مي ريزد و به فرمي نمايشي درست برابر تصوير سه نفرشان در جشن تولد فرزندش روي ديوار درگيري او و شريک اش با چاقو آغاز مي شود؛ درگيري که در آن کيميايي خيلي زود غائله را ختم مي کند. شريک نکويي در اين برخورد بدون پيش زمينه ذهني چنداني براي مخاطب جا نمي افتد و اولين حضورش با آن کلوزآپ درشت خيلي پذيرفتني نيست، ضمن اينکه کيميايي دلش نمي آيد مرگ نکويي را قطعي کند و جوري که انگار قصد داشته باشد بخش دوم فيلم را بسازد با ديالوگي که نکويي مي گويد، ادامه ماجرا و آگاهي از زنده بودن او و امکان انتقام از نسيم و شريک را نامعلوم مي گذارد.
از طرف ديگر قيصر فکل کراواتي هم که اصرار دارد با همان کراوات چاقو بکشد، دست آخر با دروغي که از مرجان و عبد مي شنود عاشق مانده و دست از خون ريزي مي کشد. انتخاب اين نگاه در سينماي کيميايي بي سابقه و هم حرکتي براي نزديک شدن به فضاي امروزي روابط و پيچيدگي اجتماع است که همه چيز را با چاقوي ضامن دار و هروله غيرت و مرام و ناموس پرستي نمي توان روشن و صريح به انجام رساند، هرچند کيميايي به گفته خودش مي خواهد دوباره پرچم دار مد جديدي از غيرت و تعصب باشد اما جاي شکرش باقي است که نوع جديد کمي تلطيف شده تر است. البته ناگفته نماند که به هرحال کيميايي کيميايي است و اين ساختار روايتي و تغييرات در فيلم محاکمه در خيابان در بستري شکل مي گيرد که موتيف ها و المان هاي محبوب کيميايي مثل تمام فيلم هايش اينجا هم به همان شکل يا با اندکي تغيير حضور دارند.
به جز بحث غيرت و مرام و نماد چاقو و سياه و سفيد کردن فيلم، در سراسر محاکمه در خيابان شاهد ديالوگ هاي اغراق شده، تاکيد بر ناموس و مرام، چهره ها و رگ گردن هاي متورم از غيرتي مردانه، درگيري ها و کتک کاري ها، چهره هاي زخم خورده، دست هاي خونين و... هستيم که همراه شده با کلوزآپ هايي اغراق آميز با لنزي که گاهي چهره ها را دفرمه مي کند، صداهايي که خيلي وقت ها روي تصوير سنگيني کرده و نقش اصلي را در ايجاد تنش و توهم درگيري دارند ، (از صداي دلخراش موبايل عبد، که قرار است نقشي در معرفي شخصيت او داشته باشد تا افکت هاي صوتي بي دليل و با دليل در سراسر فيلم يا آهنگ هاي مثلاً شاد مجلس عروسي باسمه يي در تناقض با اشک هاي عروس) و نماهايي از بالا از تهران امروز، شايد به نشانه گم شدگي و بي پناهي کاراکترهايش در اين برهوت معرفت باشد، بازي هاي کاراکترهاي فرعي فيلم با وجود حضور کوتاه گاهي پررنگ تر است، از فروتن تا نگار فروزنده و شقايق فراهاني که براي اولين بار در نقشي سينمايي بسيار واقعي و قابل باور ظاهر شده. اما محاکمه در خيابان صرف نظر از مولفه هاي محبوب و غيرقابل تغيير کيميايي، به ياري داستان و شکل روايت، بيشتر از فيلم هاي اخيرش با مخاطب ارتباط برقرار مي کند، به خصوص پايان بندي غيرمترقبه فيلم که در هماهنگي با فضاي معاصر، داماد دروغي شيرين را به قتل و خون ريزي و نابودي ترجيح مي دهد و در عين ناباوري مخاطب، عروس و داماد در سکانس کوتاهي با خنده و گريه پايان خوشي را رقم مي زنند. اگرچه در صحنه آخر، با جمله «خداحافظ بچه » که عبد با عشق و حسرت خطاب به عکس مرجان مي گويد معلوم مي شود اين خوشي به قيمت لاپوشي دروغ يا به زعم عده يي خيانتي از سر درماندگي و ناچاري است.
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 23
رد: مسعود کيميايي
فرضالهي: كيميايي در «محاكمه در خيابان» به تعبيري فلسفي ميپردازد
امير فرض اللهي نويسنده و منتقد سينما در خصوص واپسين ساخته مسعود كيميايي گفت: اين اثر انتظار مخاطبان سينماي ايران را برآورده ميكند و همچون آثار ماندگار اين فيلمساز [گوزنها، داشل آكل و قيصر] در لايههاي مختلف با مخاطب ارتباط برقرار ميكند.
وي افزود: «محاكمه در خيابان» در وراي روايت قصهاي امروزي نقد جامعه معاصر نيز هست. جامعهاي كه به تعبير يكي از فلاسفه، انسان در آن گرگ انسان ميشود و آدمها در هجمه ترافيك اجتماع در رابطهشان با ديگران، شك ميكنند.
فرض اللهي ادامه داد: اشكالي كه در چند اثر اخير كيميايي وجود داشت در «محاكمه در خيابان» برطرف شده و جزييات شخصيتپردازيها آنچنان با دقت انجام شده به طوري كه مخاطب، قصه اين فيلم را باور ميكند و با شوق فراوان، به تماشاي آن مينشيند.
دبير تحريريه سابق مجله سينما در خصوص بازيها و كارگرداني اين فيلم، گفت: ميزانسن و دكوپاژ اين اثر كلاس بسيار مناسب براي جوانان علاقهمند به فيلمسازي است و بسيار هوشمندانه طراحي و اجرا شده، ضمن آن كه همچنين انتخاب بازيگران و شيوه بازيهايي كه ارائه دادهاند، بار ديگر بر اين قضيه صحه گذاشته كه كيميايي بازيگيرترين كارگردان سينماي ايران است.
نويسنده كتاب آسيب شناسي سينماي كودك و نوجوان خاطرنشان كرد: اعتماد بيش از حد كيميايي به يك آهنگساز جوان باعث شده در اين اثر در بسياري از لحظات موسيقي مزاحم ديده شدن فيلم توسط مخاطب شود و به خصوص در چند بخش، اين امر به وضوح عيان است.
اين منتقد سينما ياداور شد: «محاكمه در خيابان» به مخاطب سينماي ايران ثابت ميكند بزرگان سينما اگر جامعهشان را بيشتر رصد كنند و در بطن اجتماع حضور بيشتري يابند، ميتوانند كماكان آثار شاخصي پديد آورند و اين فيلم يكي از نمونههاي كلاسيك در نقد جامعه امروزي ماست
فارس
امير فرض اللهي نويسنده و منتقد سينما در خصوص واپسين ساخته مسعود كيميايي گفت: اين اثر انتظار مخاطبان سينماي ايران را برآورده ميكند و همچون آثار ماندگار اين فيلمساز [گوزنها، داشل آكل و قيصر] در لايههاي مختلف با مخاطب ارتباط برقرار ميكند.
وي افزود: «محاكمه در خيابان» در وراي روايت قصهاي امروزي نقد جامعه معاصر نيز هست. جامعهاي كه به تعبير يكي از فلاسفه، انسان در آن گرگ انسان ميشود و آدمها در هجمه ترافيك اجتماع در رابطهشان با ديگران، شك ميكنند.
فرض اللهي ادامه داد: اشكالي كه در چند اثر اخير كيميايي وجود داشت در «محاكمه در خيابان» برطرف شده و جزييات شخصيتپردازيها آنچنان با دقت انجام شده به طوري كه مخاطب، قصه اين فيلم را باور ميكند و با شوق فراوان، به تماشاي آن مينشيند.
دبير تحريريه سابق مجله سينما در خصوص بازيها و كارگرداني اين فيلم، گفت: ميزانسن و دكوپاژ اين اثر كلاس بسيار مناسب براي جوانان علاقهمند به فيلمسازي است و بسيار هوشمندانه طراحي و اجرا شده، ضمن آن كه همچنين انتخاب بازيگران و شيوه بازيهايي كه ارائه دادهاند، بار ديگر بر اين قضيه صحه گذاشته كه كيميايي بازيگيرترين كارگردان سينماي ايران است.
نويسنده كتاب آسيب شناسي سينماي كودك و نوجوان خاطرنشان كرد: اعتماد بيش از حد كيميايي به يك آهنگساز جوان باعث شده در اين اثر در بسياري از لحظات موسيقي مزاحم ديده شدن فيلم توسط مخاطب شود و به خصوص در چند بخش، اين امر به وضوح عيان است.
اين منتقد سينما ياداور شد: «محاكمه در خيابان» به مخاطب سينماي ايران ثابت ميكند بزرگان سينما اگر جامعهشان را بيشتر رصد كنند و در بطن اجتماع حضور بيشتري يابند، ميتوانند كماكان آثار شاخصي پديد آورند و اين فيلم يكي از نمونههاي كلاسيك در نقد جامعه امروزي ماست
فارس
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 24
رد: مسعود کيميايي
درباره «محاكمه در خيابان» مسعود كيميايي
قيصر،40 سال بعد
جام جم آنلاين: اولين مشخصه «محاكمه در خيابان» اين است كه فيلم رنگي با مفهومي كه ميشناسيم نيست. هرچند سياه و سفيد هم نيست و بيشتر به نظر ميرسد در آن از نوعي فيلتر قهوهاي استفاده شده باشد؛ اما اگر با اغماض آن را سياه و سفيد بدانيم، اين ويژگي فني بايد چه مفهومي را به ذهن ما متبادر كند يا ما از سياه و سفيد بودن فيلم به چه چيزي برسيم؟ از منظري ديگر ميتوان سوال را اين طور مطرح كرد كه كدام الزام تماتيك باعث تحميل اين مشخصه فني به فيلم شده است؟
كيميايي علايق و دلبستگيهايي دارد كه سعي ميكند از هر فرصتي براي نمايش آنها در فيلمهايش استفاده كند. از خوششانسياش هم هميشه هستند كساني كه به خاطر علايقي از همان دست يا خاطرات خوبشان از فيلمهاي قبلي او براي هر چيز باربط و بيربطي در فيلمهايش دليل و تفسير ميتراشند؛ از سرك كشيدن دوربين روي ديوار بعد از تيتراژ تا دوران 180درجهاياش در پايان فيلم و نمايش وارونه خيابانهايي كه در طول فيلم به اندازه كافي روي مخمان بودهاند، براي رساندن زوركي اين مفهوم كه بله، در دوره و زمانه وارونهاي زندگي ميكنيم يا چيزهايي از اين دست. دوستداران كيميايي اين بار هم براي دوست داشتن فيلم جديد استاد آنقدر دلايل خاص خودشان را دارند كه مثل هميشه آن را نقطه عطفي در كارنامه او به حساب ميآورند و معتقدند او در مسير جديدي قدم گذاشته است.
محاكمه در خيابان را ميشود هجو و ريشخند فيلمهاي خود فيملساز دانست توسط خود او. امير براي اين كه ببيند حرف رفيقش، حبيب در مورد عشقش و همسر آيندهاش درست است يا نه، راه ميافتد و به نوعي آدمها را محاكمه ميكند. با اين كه همه شواهد و قراين حرف حبيب را تاييد ميكند، او در نهايت به نتيجهاي ميرسد كه خودش دوست دارد. او ميداند كه رفيقش حبيب حرف بيراه نميزند، ولي مرجان را دوست دارد، بنابراين سعي ميكند با باور دروغها و فريبها براي اين دوست داشتن و پاگذاشتن روي اين رفاقت قديمي براي خودش دليل و برهان جور كند و خودش را بازي بدهد. بازي كه البته بازي دادن مخاطب را هم در خودش دارد. وقتي دوربين آگاهانه به هر كجا كه دوست دارد سرك ميكشد و فقط ناظري نيست كه كنشهاي بيروني آدمهاي يك قصه را به تصوير بكشد، پس پاياني هم كه ميبينيم پاياني است كه فيلمساز براي ما تدارك ديده و در حقيقت به خاطر آن در طول قصه ما را گول زده است. همه چيز در اين مسير پيش ميرود كه ما دوربين وارونه و اظهار وجود و نتيجهگيري مستقيم و تعيين تكليفش را بپذيريم.
گذشته از ايرادهاي منطقي داستان، يكي از ايرادهاي كلي فيلم كه به هيچ عنوان نميشود از آن كوتاه آمد، بحث منطق زماني فيلم است. زمان فيلم به هيچ عنوان كنترل شده و هماهنگ نيست. يادمان باشد كه فيلم فقط در يك بعدازظهر ميگذرد و روايت قصه در يك بازه زماني محدود دست و بال فيلمساز را ميبندد. كاري كه البته نمونههاي موفقي را در آن در سينماي خودمان سراغ داريم. ولي حالا كه اسم اصغر فرهادي در تيتراژ به بهانه همراهي در نوشتن فيلمنامه آمده، ميشود به فيلمهاي آخر او و بخصوص «چهارشنبهسوري»اش اشاره كرد كه فيلم جديد كيميايي از نظر درونمايه شباهتهاي خيلي زيادي با آن دارد. حبيب درست وقتي اين موضوع را با امير مطرح ميكند كه امير بايد براي آوردن عروس به آرايشگاه برود. محاكمه خياباني امير، قتل نكويي به دست شريكش و فرارش با نسيم، همسر نكويي و... همه و همه با ريتمي كند و ناهماهنگ در همين بازه محدود زماني اتفاق ميافتند و در حقيقت همه چيز براساس تصادف و اتفاق پيش ميرود. تنها حلقه رابط ماجراي امير با داستان نكويي 2 دختر فيلمبرداري هستند كه بعد از اين كه امير عذرشان را ميخواهد، به سراغ نكويي ميروند تا طلبشان را از فيلمي كه در جشن تولد دخترش گرفتهاند، وصول كنند. ما تا خانه با نكويي همراه ميشويم و درست همان موقع شريكش براي دزديدن پولهاي گاوصندوق او ميآيد و به او چاقو ميزند. نسيم، زن سابق نكويي خيلي اتفاقي سوار ماشين عبد، رانندهاي كه با مرجان، نامزد امير رابطه داشته ميشود تا خودش را به فرودگاه برساند و... همينطور الي آخر. يعني همه حلقههاي اين زنجير خيلي تصادفي و بدون منطق قانعكننده و درستي چيده ميشوند و پيش ميروند و لابد فيلمساز هم انتظار دارد ما همه اينها را بپذيريم. او حتي فراموش ميكند كه دارد داستانش را در يك بازه زماني محدود مثل يك بعد از ظهر روايت ميكند و بايد ريتم و ضرباهنگش با اين ويژگي و مشخصه كه خودش براي فيلم تعريف كرده هماهنگ باشد.
اصرار روي مولفههاي هميشگي سينماي كيميايي به گمانم بيربطترين كار ممكن براي توجيه ضعفهاي فيلم جديد اوست. يعني او ميخواهد از زمانهاي بگويد كه ناموسپرستي و غيرت و مردانگي و اينجور چيزها از بين رفته و در عين حال حواسش نيست كه قهرمان فيلمش جز يك كاريكاتور از قهرمانهاي هميشگياش و در راس آنها قيصر به عنوان قهرمان تيپيكال فيلمهايش نيست، پولاد كيميايي در فيلمهاي پدر، نقشهايي را بازي ميكند كه براي او گشادند و به تنش لق ميخورند. هر كس ديگري هم جاي او بود فرقي نميكرد. مشكل باورپذيري آنها را بايد اول در خود نقش جستجو كرد و بعد در بازيگر. اين كه ديالوگها آن جوري كه بايد در دهان پولاد نمينشيند، قبل از هر چيز برميگردد به اين كه ديگر دوره و زمانه آدمهايي با اين ادبيات و نه خوي و مسلك و مرام گذشته است. اصرار كيميايي به اين كار درست مثل اين است كه در سال 88 يكي را با لباس و گويش دوران قاجار بفرستي وسط ميدان ولي عصر. لطفا به اين گزاره دقت كنيد: نكويي با كلاه شاپو و كراوات و آن هيبت خاص و متفاوت با وسيله مدرني مثل سينماي خانگياش مانوس است، اما با وسيلهاي مثل چاقو كشته ميشود تا خاطره رضا موتوري را در چينشي جديدتر و مدرنتر و البته مضحكتر بازسازي كند.
اصرار روي مولفههاي هميشگي سينماي كيميايي بيربطترين كار ممكن براي توجيه ضعفهاي فيلم جديد اوست
حداقل خوشحاليمان در 2 فيلم اخير كيميايي اين بود كه آدم بدهايش دست به اسلحه شده بودند؛ اما انگار اسلحه مال آدمهاي واقعا بد و خلاف است و برعكس چاقو يا به قول خودشان تيزي مال آدمهاي برحق و خوبي است كه فقط و فقط براي احقاق حقشان از آن استفاده ميكنند. اين تاكيد بر همان مفاهيم و ابزار و بينش حاكم بر فيلم دلايل متعددي ميتواند داشته باشد. ولي هرچه كه هست، از روي ناآگاهي نيست. اين كه فيلمساز كهنهكار ما با ابزار روز تبليغات بخوبي آشناست، گواه خوبي براي اين مدعاست. دليل ديگرش را ميتوان در خود فيلم پيدا كرد. قهرمان ثابت فيلمهاي او اين بار با هيبت يك آدم ژيگول ظاهر شده و با اين كه متوجه تفاوتش هست، ولي از اين اتفاق ناراضي نيست.
اقدام خودسرانه قيصر براي گرفتن انتقام از برادران آب منگل به واسطه نوعي هرج و مرج اجتماعي است كه او را مجبور به اين كار ميكند و همين دست مخاطب را براي تعبير سياسي از كار هم باز ميگذارد. قيصر به آبمنگلها امان نميدهد و بدون محاكمه سر همهشان را زير آب ميكند و پاي همه چيزش هم ميايستد، ولي اين بار امير حرف رفيقش را آزمايش ميكند و در اين محاكمه طنزآميز و مضحك، با دادن حق دفاع به متهمان، ايمانش به حبيب و در حقيقت رفاقت را زير سوال ميبرد. بعدتر حتي با تبرئه آنها فاتحه ناموسپرستي را هم ميخواند تا به قيمت ماندن ابدي اين لكه ننگ و داغ روي پيشانياش، به چيزي كه خودش دوست دارد برسد. اين يعني قهرمانهاي كيميايي هم همان قهرمانهاي قديمي نيستند و عوض شدهاند و فقط به تهديد طرف مقابل بسنده ميكنند. غير از تهديدهاي امير در مواجهه با عبد، راننده آژانس وسط آن بيابان، نگاه كنيد به سكانس رويارويي نكويي با شريكش قبل و بعد از چاقو خوردن. آيا نكويي آينده امير نيست كه اينجور منفعل با قصه خيانت نسيم كنار ميآيد و در برابر شريك سابقش فقط يك مشت شعار توخالي سر ميدهد؟ امير و نكويي محافظهكار شدهاند. دست آخر هم اين پليس است كه شريك نابهكار نكويي را به عنوان بدمن قصه، گنگ و مبهم و بدون دليل و منطق دستگير ميكند كه پروندهاش بسته شود.
تكليف زنهاي فيلم روشن نيست. قيصر قبل از اين كه برود سراغ آبمنگلها با نامزدش اعظم وداع ميكند. حالا نگاه كنيد به مرجان كه با چه تسلطي موقع برگشت از آرايشگاه از خودش دفاع ميكند و دست آخر هم موفق ميشود امير را فريب دهد. اگر امير او را رها ميكند و به سراغ عبد ميرود، قبل از هر چيز به اين برميگردد كه هويت مستقلي براي او قائل نيست. زن ديگر قصه نسيم (نيكي كريمي) است كه يك بار به نكويي خيانت كرده و يك بار هم حالا سر بزنگاه، شريك او و همسر جديدش را در فرودگاه قال ميگذارد و فرار ميكند؛ بدون اين كه به كيفر كارش برسد. فيلمساز كهنه كار ما دارد روز به روز و فيلم به فيلم كمحوصلهتر و بيحوصلهتر ميشود. كار به جايي رسيده كه در اين فيلم هيچ اثري از جذابيتهاي دراماتيك و تعليق و انتظار در مخاطب به وجود نميآيد. خيلي از صحنهها با كمترين دقت و توجه اجرا شدهاند، بخصوص بخشهايي كه در تالار عروسي ميگذرد و مهتاب تك و تنها منتظر امير نشسته است. از ايرادهاي بني اسرائيلي مثل وجود نداشتن تالار عروسي مختلط هم كه بگذريم، همه نماهاي تالار لخت و عورند و فقط 4 نفر آن وسط ميرقصند. انگار كه اين عروسي در يك خلا برگزار ميشود! از كس و كار عروس و داماد هم هيچ خبري نيست كه بپرسند چرا عروس تنها آمده و چرا مدام گريه ميكند و داماد كجاست. حتي در لحظه حساسي مثل بيرون دويدن مرجان از تالار، هيچكس به او توجه نميكند و همان جماعت اندك تالار مشغول كار خودشانند. لطفا نگوييد اين كار براي تشديد تنهايي نسيم بوده كه آن وقت ميپرسم پس چطور جماعت حواسشان هست كه با يبرون دويدن او بساط آتش بازي را علم كنند.
جاي ديگر نگاه كنيد به جايي كه امير ناگهان حرفهاي راننده آژانس را قبول ميكند و با او خودماني ميشود. همان وسط بيابان سيگاري از جيب كتش درميآورد كه برايش درددل كند. در حاليكه اگر يادتان باشد وقتي ميخواست تلفن بزند، بسته سيگارش را داد به مرد روستايي كه با لهجه بررهاي حرف ميزد. لطفا نگوييد ايراد بنياسرائيلي. ما با ديدن فيلمهاي امثال كيميايي است كه ياد گرفتهايم سينما يعني جزييات و الان هم فقط داريم درسمان را پس ميدهيم.
غير از اينها با اين حس كه فيلمساز دارد ما را گول ميزند، چه بايد بكنيم؟ دستي كه مرجان به صندلي كنار دستش و جاي خالي امير ميكشد، حسي از فريب و بازي ندارد و با همين پلان ما هم نگران ميشويم كه نكند تعصب و تصميم نابجاي امير، اين عشق پاك و مقدس را نابود كند. اين با نتيجه پاياني فيلم هماهنگ نيست. ردگم كردن اين پلان به ذات خودش داستان ديگري دارد و از جنس فريب و ظاهرسازي مرجان و راننده آژانس براي امير نيست. اين پلان چيزي است كه در خلوت نسيم ميگذرد و به نوعي توصيفي است از وضعيت درون او؛ چيزي كه فيملساز به عنوان تنها آدم آگاه و داناي كل فيلم با همان پلانها آن را براي ما تعريف ميكند. ولي متاسفانه با آن هم ما را به انحراف ميكشد.
اينها البته زير سوال بردن همه زحمات كيميايي نيست. كيميايي در سالهاي اخير از يك فيلمساز خوب به يك مدير تبليغات عالي و منحصربه فرد تبديل شده است. او اين توانايي را دارد كه در هر فيلم با روش جديدي همه را متوجه خودش كند. با دعوت از كيارستمي براي ساخت تيتراژ فيلم «سربازهاي جمعه» براي تجديد خاطره تيتراژ قيصر گرفته تا نمونه آخرش در همين فيلم و پهن كردن فرش قرمز براي اولين بار؛ كارهايي كه نه تنها به ذات خودشان ايرادي محسوب نميشوند كه حتي لازم و ضرورياند و نشانهاي براي ذهن باز و پر از ايده و خلاقيت فيلمساز. خوشبختانه مواد و عناصر سينماي خود او هم به قدر كافي ابزار و عناصر مورد نياز او را در اختيارش قرار ميدهد. اما مشكل از جايي شروع ميشود كه انگار كيميايي در اين سالها بيشتر از اين كه به اصل فيلمهايش بپردازد، به همين حاشيهها و جزييات فكر ميكند و حتي به آنها بسنده ميكند.
مستند دوست و همكارم هم همين را ميگويد. گذشتهها و خاطرهها حتي براي ما كه آن زمانه را درك نكردهايم، جذاب و دوستداشتنياند و هنوز هر پلان قيصر ميتواند شاخكهاي احساس ما را بلرزاند؛ ولي اين براي ادامه همان سبك و سياق در فيلم بيست و هشتم اين فيلمساز دليل قانعكنندهاي است؟
__________________
قيصر،40 سال بعد
جام جم آنلاين: اولين مشخصه «محاكمه در خيابان» اين است كه فيلم رنگي با مفهومي كه ميشناسيم نيست. هرچند سياه و سفيد هم نيست و بيشتر به نظر ميرسد در آن از نوعي فيلتر قهوهاي استفاده شده باشد؛ اما اگر با اغماض آن را سياه و سفيد بدانيم، اين ويژگي فني بايد چه مفهومي را به ذهن ما متبادر كند يا ما از سياه و سفيد بودن فيلم به چه چيزي برسيم؟ از منظري ديگر ميتوان سوال را اين طور مطرح كرد كه كدام الزام تماتيك باعث تحميل اين مشخصه فني به فيلم شده است؟
كيميايي علايق و دلبستگيهايي دارد كه سعي ميكند از هر فرصتي براي نمايش آنها در فيلمهايش استفاده كند. از خوششانسياش هم هميشه هستند كساني كه به خاطر علايقي از همان دست يا خاطرات خوبشان از فيلمهاي قبلي او براي هر چيز باربط و بيربطي در فيلمهايش دليل و تفسير ميتراشند؛ از سرك كشيدن دوربين روي ديوار بعد از تيتراژ تا دوران 180درجهاياش در پايان فيلم و نمايش وارونه خيابانهايي كه در طول فيلم به اندازه كافي روي مخمان بودهاند، براي رساندن زوركي اين مفهوم كه بله، در دوره و زمانه وارونهاي زندگي ميكنيم يا چيزهايي از اين دست. دوستداران كيميايي اين بار هم براي دوست داشتن فيلم جديد استاد آنقدر دلايل خاص خودشان را دارند كه مثل هميشه آن را نقطه عطفي در كارنامه او به حساب ميآورند و معتقدند او در مسير جديدي قدم گذاشته است.
محاكمه در خيابان را ميشود هجو و ريشخند فيلمهاي خود فيملساز دانست توسط خود او. امير براي اين كه ببيند حرف رفيقش، حبيب در مورد عشقش و همسر آيندهاش درست است يا نه، راه ميافتد و به نوعي آدمها را محاكمه ميكند. با اين كه همه شواهد و قراين حرف حبيب را تاييد ميكند، او در نهايت به نتيجهاي ميرسد كه خودش دوست دارد. او ميداند كه رفيقش حبيب حرف بيراه نميزند، ولي مرجان را دوست دارد، بنابراين سعي ميكند با باور دروغها و فريبها براي اين دوست داشتن و پاگذاشتن روي اين رفاقت قديمي براي خودش دليل و برهان جور كند و خودش را بازي بدهد. بازي كه البته بازي دادن مخاطب را هم در خودش دارد. وقتي دوربين آگاهانه به هر كجا كه دوست دارد سرك ميكشد و فقط ناظري نيست كه كنشهاي بيروني آدمهاي يك قصه را به تصوير بكشد، پس پاياني هم كه ميبينيم پاياني است كه فيلمساز براي ما تدارك ديده و در حقيقت به خاطر آن در طول قصه ما را گول زده است. همه چيز در اين مسير پيش ميرود كه ما دوربين وارونه و اظهار وجود و نتيجهگيري مستقيم و تعيين تكليفش را بپذيريم.
گذشته از ايرادهاي منطقي داستان، يكي از ايرادهاي كلي فيلم كه به هيچ عنوان نميشود از آن كوتاه آمد، بحث منطق زماني فيلم است. زمان فيلم به هيچ عنوان كنترل شده و هماهنگ نيست. يادمان باشد كه فيلم فقط در يك بعدازظهر ميگذرد و روايت قصه در يك بازه زماني محدود دست و بال فيلمساز را ميبندد. كاري كه البته نمونههاي موفقي را در آن در سينماي خودمان سراغ داريم. ولي حالا كه اسم اصغر فرهادي در تيتراژ به بهانه همراهي در نوشتن فيلمنامه آمده، ميشود به فيلمهاي آخر او و بخصوص «چهارشنبهسوري»اش اشاره كرد كه فيلم جديد كيميايي از نظر درونمايه شباهتهاي خيلي زيادي با آن دارد. حبيب درست وقتي اين موضوع را با امير مطرح ميكند كه امير بايد براي آوردن عروس به آرايشگاه برود. محاكمه خياباني امير، قتل نكويي به دست شريكش و فرارش با نسيم، همسر نكويي و... همه و همه با ريتمي كند و ناهماهنگ در همين بازه محدود زماني اتفاق ميافتند و در حقيقت همه چيز براساس تصادف و اتفاق پيش ميرود. تنها حلقه رابط ماجراي امير با داستان نكويي 2 دختر فيلمبرداري هستند كه بعد از اين كه امير عذرشان را ميخواهد، به سراغ نكويي ميروند تا طلبشان را از فيلمي كه در جشن تولد دخترش گرفتهاند، وصول كنند. ما تا خانه با نكويي همراه ميشويم و درست همان موقع شريكش براي دزديدن پولهاي گاوصندوق او ميآيد و به او چاقو ميزند. نسيم، زن سابق نكويي خيلي اتفاقي سوار ماشين عبد، رانندهاي كه با مرجان، نامزد امير رابطه داشته ميشود تا خودش را به فرودگاه برساند و... همينطور الي آخر. يعني همه حلقههاي اين زنجير خيلي تصادفي و بدون منطق قانعكننده و درستي چيده ميشوند و پيش ميروند و لابد فيلمساز هم انتظار دارد ما همه اينها را بپذيريم. او حتي فراموش ميكند كه دارد داستانش را در يك بازه زماني محدود مثل يك بعد از ظهر روايت ميكند و بايد ريتم و ضرباهنگش با اين ويژگي و مشخصه كه خودش براي فيلم تعريف كرده هماهنگ باشد.
اصرار روي مولفههاي هميشگي سينماي كيميايي به گمانم بيربطترين كار ممكن براي توجيه ضعفهاي فيلم جديد اوست. يعني او ميخواهد از زمانهاي بگويد كه ناموسپرستي و غيرت و مردانگي و اينجور چيزها از بين رفته و در عين حال حواسش نيست كه قهرمان فيلمش جز يك كاريكاتور از قهرمانهاي هميشگياش و در راس آنها قيصر به عنوان قهرمان تيپيكال فيلمهايش نيست، پولاد كيميايي در فيلمهاي پدر، نقشهايي را بازي ميكند كه براي او گشادند و به تنش لق ميخورند. هر كس ديگري هم جاي او بود فرقي نميكرد. مشكل باورپذيري آنها را بايد اول در خود نقش جستجو كرد و بعد در بازيگر. اين كه ديالوگها آن جوري كه بايد در دهان پولاد نمينشيند، قبل از هر چيز برميگردد به اين كه ديگر دوره و زمانه آدمهايي با اين ادبيات و نه خوي و مسلك و مرام گذشته است. اصرار كيميايي به اين كار درست مثل اين است كه در سال 88 يكي را با لباس و گويش دوران قاجار بفرستي وسط ميدان ولي عصر. لطفا به اين گزاره دقت كنيد: نكويي با كلاه شاپو و كراوات و آن هيبت خاص و متفاوت با وسيله مدرني مثل سينماي خانگياش مانوس است، اما با وسيلهاي مثل چاقو كشته ميشود تا خاطره رضا موتوري را در چينشي جديدتر و مدرنتر و البته مضحكتر بازسازي كند.
اصرار روي مولفههاي هميشگي سينماي كيميايي بيربطترين كار ممكن براي توجيه ضعفهاي فيلم جديد اوست
حداقل خوشحاليمان در 2 فيلم اخير كيميايي اين بود كه آدم بدهايش دست به اسلحه شده بودند؛ اما انگار اسلحه مال آدمهاي واقعا بد و خلاف است و برعكس چاقو يا به قول خودشان تيزي مال آدمهاي برحق و خوبي است كه فقط و فقط براي احقاق حقشان از آن استفاده ميكنند. اين تاكيد بر همان مفاهيم و ابزار و بينش حاكم بر فيلم دلايل متعددي ميتواند داشته باشد. ولي هرچه كه هست، از روي ناآگاهي نيست. اين كه فيلمساز كهنهكار ما با ابزار روز تبليغات بخوبي آشناست، گواه خوبي براي اين مدعاست. دليل ديگرش را ميتوان در خود فيلم پيدا كرد. قهرمان ثابت فيلمهاي او اين بار با هيبت يك آدم ژيگول ظاهر شده و با اين كه متوجه تفاوتش هست، ولي از اين اتفاق ناراضي نيست.
اقدام خودسرانه قيصر براي گرفتن انتقام از برادران آب منگل به واسطه نوعي هرج و مرج اجتماعي است كه او را مجبور به اين كار ميكند و همين دست مخاطب را براي تعبير سياسي از كار هم باز ميگذارد. قيصر به آبمنگلها امان نميدهد و بدون محاكمه سر همهشان را زير آب ميكند و پاي همه چيزش هم ميايستد، ولي اين بار امير حرف رفيقش را آزمايش ميكند و در اين محاكمه طنزآميز و مضحك، با دادن حق دفاع به متهمان، ايمانش به حبيب و در حقيقت رفاقت را زير سوال ميبرد. بعدتر حتي با تبرئه آنها فاتحه ناموسپرستي را هم ميخواند تا به قيمت ماندن ابدي اين لكه ننگ و داغ روي پيشانياش، به چيزي كه خودش دوست دارد برسد. اين يعني قهرمانهاي كيميايي هم همان قهرمانهاي قديمي نيستند و عوض شدهاند و فقط به تهديد طرف مقابل بسنده ميكنند. غير از تهديدهاي امير در مواجهه با عبد، راننده آژانس وسط آن بيابان، نگاه كنيد به سكانس رويارويي نكويي با شريكش قبل و بعد از چاقو خوردن. آيا نكويي آينده امير نيست كه اينجور منفعل با قصه خيانت نسيم كنار ميآيد و در برابر شريك سابقش فقط يك مشت شعار توخالي سر ميدهد؟ امير و نكويي محافظهكار شدهاند. دست آخر هم اين پليس است كه شريك نابهكار نكويي را به عنوان بدمن قصه، گنگ و مبهم و بدون دليل و منطق دستگير ميكند كه پروندهاش بسته شود.
تكليف زنهاي فيلم روشن نيست. قيصر قبل از اين كه برود سراغ آبمنگلها با نامزدش اعظم وداع ميكند. حالا نگاه كنيد به مرجان كه با چه تسلطي موقع برگشت از آرايشگاه از خودش دفاع ميكند و دست آخر هم موفق ميشود امير را فريب دهد. اگر امير او را رها ميكند و به سراغ عبد ميرود، قبل از هر چيز به اين برميگردد كه هويت مستقلي براي او قائل نيست. زن ديگر قصه نسيم (نيكي كريمي) است كه يك بار به نكويي خيانت كرده و يك بار هم حالا سر بزنگاه، شريك او و همسر جديدش را در فرودگاه قال ميگذارد و فرار ميكند؛ بدون اين كه به كيفر كارش برسد. فيلمساز كهنه كار ما دارد روز به روز و فيلم به فيلم كمحوصلهتر و بيحوصلهتر ميشود. كار به جايي رسيده كه در اين فيلم هيچ اثري از جذابيتهاي دراماتيك و تعليق و انتظار در مخاطب به وجود نميآيد. خيلي از صحنهها با كمترين دقت و توجه اجرا شدهاند، بخصوص بخشهايي كه در تالار عروسي ميگذرد و مهتاب تك و تنها منتظر امير نشسته است. از ايرادهاي بني اسرائيلي مثل وجود نداشتن تالار عروسي مختلط هم كه بگذريم، همه نماهاي تالار لخت و عورند و فقط 4 نفر آن وسط ميرقصند. انگار كه اين عروسي در يك خلا برگزار ميشود! از كس و كار عروس و داماد هم هيچ خبري نيست كه بپرسند چرا عروس تنها آمده و چرا مدام گريه ميكند و داماد كجاست. حتي در لحظه حساسي مثل بيرون دويدن مرجان از تالار، هيچكس به او توجه نميكند و همان جماعت اندك تالار مشغول كار خودشانند. لطفا نگوييد اين كار براي تشديد تنهايي نسيم بوده كه آن وقت ميپرسم پس چطور جماعت حواسشان هست كه با يبرون دويدن او بساط آتش بازي را علم كنند.
جاي ديگر نگاه كنيد به جايي كه امير ناگهان حرفهاي راننده آژانس را قبول ميكند و با او خودماني ميشود. همان وسط بيابان سيگاري از جيب كتش درميآورد كه برايش درددل كند. در حاليكه اگر يادتان باشد وقتي ميخواست تلفن بزند، بسته سيگارش را داد به مرد روستايي كه با لهجه بررهاي حرف ميزد. لطفا نگوييد ايراد بنياسرائيلي. ما با ديدن فيلمهاي امثال كيميايي است كه ياد گرفتهايم سينما يعني جزييات و الان هم فقط داريم درسمان را پس ميدهيم.
غير از اينها با اين حس كه فيلمساز دارد ما را گول ميزند، چه بايد بكنيم؟ دستي كه مرجان به صندلي كنار دستش و جاي خالي امير ميكشد، حسي از فريب و بازي ندارد و با همين پلان ما هم نگران ميشويم كه نكند تعصب و تصميم نابجاي امير، اين عشق پاك و مقدس را نابود كند. اين با نتيجه پاياني فيلم هماهنگ نيست. ردگم كردن اين پلان به ذات خودش داستان ديگري دارد و از جنس فريب و ظاهرسازي مرجان و راننده آژانس براي امير نيست. اين پلان چيزي است كه در خلوت نسيم ميگذرد و به نوعي توصيفي است از وضعيت درون او؛ چيزي كه فيملساز به عنوان تنها آدم آگاه و داناي كل فيلم با همان پلانها آن را براي ما تعريف ميكند. ولي متاسفانه با آن هم ما را به انحراف ميكشد.
اينها البته زير سوال بردن همه زحمات كيميايي نيست. كيميايي در سالهاي اخير از يك فيلمساز خوب به يك مدير تبليغات عالي و منحصربه فرد تبديل شده است. او اين توانايي را دارد كه در هر فيلم با روش جديدي همه را متوجه خودش كند. با دعوت از كيارستمي براي ساخت تيتراژ فيلم «سربازهاي جمعه» براي تجديد خاطره تيتراژ قيصر گرفته تا نمونه آخرش در همين فيلم و پهن كردن فرش قرمز براي اولين بار؛ كارهايي كه نه تنها به ذات خودشان ايرادي محسوب نميشوند كه حتي لازم و ضرورياند و نشانهاي براي ذهن باز و پر از ايده و خلاقيت فيلمساز. خوشبختانه مواد و عناصر سينماي خود او هم به قدر كافي ابزار و عناصر مورد نياز او را در اختيارش قرار ميدهد. اما مشكل از جايي شروع ميشود كه انگار كيميايي در اين سالها بيشتر از اين كه به اصل فيلمهايش بپردازد، به همين حاشيهها و جزييات فكر ميكند و حتي به آنها بسنده ميكند.
مستند دوست و همكارم هم همين را ميگويد. گذشتهها و خاطرهها حتي براي ما كه آن زمانه را درك نكردهايم، جذاب و دوستداشتنياند و هنوز هر پلان قيصر ميتواند شاخكهاي احساس ما را بلرزاند؛ ولي اين براي ادامه همان سبك و سياق در فيلم بيست و هشتم اين فيلمساز دليل قانعكنندهاي است؟
__________________
catuyoun- Admin
- تعداد پستها : 1950
Age : 57
Registration date : 2008-02-27
- مساهمة رقم 25
رد: مسعود کيميايي
"قیصر، چهل سال بعد"؛ تصویری تازه از فیلمساز با سابقه
نقد فيلم - ۲۲ اسفند ۱۳۸۸ - منبع : سینمافردا
مستند "قیصر، چهل سال بعد" به کارگردانی مسعود نجفی تصویری دوستداشتنی و تازه از کارگردان فیلم "قیصر" ارائه میدهد.
شخصیت جذاب و ویژه مسعود کیمیایی و جایگاه منحصر به فردش در سینمای ایران باعث شده چند مستند درباره او ساخته شود، مستند "قیصر، چهل سال بعد" یکی از این تجربهها است که به بهانه مروری بر یکی از ستایش شدهترین فیلمهای این کارگردان ساخته شده است.
"قیصر، چهل سال بعد" مروری بر روند ساخت فیلم سینمایی "قیصر" و تاثیر آن بر تاریخ سینمای ایران است.
مسعود نجفی کارگردان این مستند با استفاده از حضور شخصیتهایی که در ساخت "قیصر" سهمی داشتهاند این خاطرهها را از خلال گپهایی صمیمی و دوستانه روایت میکند.
فیلم جزئیات جالبی دارد که بیشتر به ماجرای اکران و دیده شدن فیلم برمیگردد. در نماهایی عباس شباویز تهیهکننده این فیلم درباره استقبال مردم و هجوم به سینماها صحبت میکند که کمتر درباره "قیصر" به این بخشها پرداخته شده است.
اما اطلاعات دیگر چندان تازه و دست اول نیست، البته مخاطبی که کمتر مطالعه سینمایی دارد یا گفتگوهای کیمیایی را کمتر مرور کرده شاید از شنیدن خاطرههای جلال پیشوائیان، اسفندیار منفردزاده و مسعود کیمیایی به هیجان بیاید. اما این نکتهها درباره ماجرای موسیقی متن فیلم، نقشآفرینیها و ... بارها گفته شده است.
فضاسازی نجفی در خلق صحنههایی تاثیرگذار و نزدیک شدن به شخصیتها قابل قبول است، او توانسته از جذابیتها و طنازیهای مسعود کیمیایی به نفع فیلم استفاده کند.
نماهای گشت و گذار در کوچههای پائین شهر همراه با کیمیایی، جایی که او میخواهد کیک تولد نمادین "قیصر" را ببرد یا صحنهای که کیمیایی ماجرای پاپیون زدنش را تعریف میکند، کارگردان به شخصیت اصلی فیلم نزدیک میشود و سیمایی دوست داشتنی از او مقابل دیدگان مخاطب قرار میدهد.
در مستندهای دیگری که درباره کیمیایی ساخته شده، سازنده اثر آن قدر تحت تاثیر کاریزمای فیلمساز باسابقه سینمای ایران قرار گرفته که عملا فیلم به پرترهای تبدیل شده که کیمیایی خود میخواهد ارائه دهد و در این سالها در عکسها، فیلمها و مصاحبههایش آن را ساخته است، اما در "قیصر، چهل سال بعد" نجفی توانسته آن قالب جدی و تراژیک کیمیایی را بشکند و به زندگی او و واقعیتی که در زندگیاش جاری است نزدیک شود و این مهمترین امتیاز فیلم است.
مسعود نجفی با صداقت به سوژه و فیلمش نگاه کرده و این در نماهای فیلم دیده میشود. "قیصر، چهل سال بعد" سندی درباره تاریخ سینمای ایران است، سندی درباره یکی از مهمترین فیلمهای سینمای ایران و حاشیههایش که پس از گذشت زمان جالبتر به نظر میرسند.
ایده تیتراژ پایانی و بازیگرانی که ترجیح دادهاند درباره فیلم حرف نزنند هم جالب و بامزه است. تماشای "قیصر، چهل سال بعد" نشان میدهد که سینمای مستند چه قابلیتها و ظرفیتهایی دارد که معمولا نادیده گرفته میشود و این رشک برانگیز است.
نقد فيلم - ۲۲ اسفند ۱۳۸۸ - منبع : سینمافردا
مستند "قیصر، چهل سال بعد" به کارگردانی مسعود نجفی تصویری دوستداشتنی و تازه از کارگردان فیلم "قیصر" ارائه میدهد.
شخصیت جذاب و ویژه مسعود کیمیایی و جایگاه منحصر به فردش در سینمای ایران باعث شده چند مستند درباره او ساخته شود، مستند "قیصر، چهل سال بعد" یکی از این تجربهها است که به بهانه مروری بر یکی از ستایش شدهترین فیلمهای این کارگردان ساخته شده است.
"قیصر، چهل سال بعد" مروری بر روند ساخت فیلم سینمایی "قیصر" و تاثیر آن بر تاریخ سینمای ایران است.
مسعود نجفی کارگردان این مستند با استفاده از حضور شخصیتهایی که در ساخت "قیصر" سهمی داشتهاند این خاطرهها را از خلال گپهایی صمیمی و دوستانه روایت میکند.
فیلم جزئیات جالبی دارد که بیشتر به ماجرای اکران و دیده شدن فیلم برمیگردد. در نماهایی عباس شباویز تهیهکننده این فیلم درباره استقبال مردم و هجوم به سینماها صحبت میکند که کمتر درباره "قیصر" به این بخشها پرداخته شده است.
اما اطلاعات دیگر چندان تازه و دست اول نیست، البته مخاطبی که کمتر مطالعه سینمایی دارد یا گفتگوهای کیمیایی را کمتر مرور کرده شاید از شنیدن خاطرههای جلال پیشوائیان، اسفندیار منفردزاده و مسعود کیمیایی به هیجان بیاید. اما این نکتهها درباره ماجرای موسیقی متن فیلم، نقشآفرینیها و ... بارها گفته شده است.
فضاسازی نجفی در خلق صحنههایی تاثیرگذار و نزدیک شدن به شخصیتها قابل قبول است، او توانسته از جذابیتها و طنازیهای مسعود کیمیایی به نفع فیلم استفاده کند.
نماهای گشت و گذار در کوچههای پائین شهر همراه با کیمیایی، جایی که او میخواهد کیک تولد نمادین "قیصر" را ببرد یا صحنهای که کیمیایی ماجرای پاپیون زدنش را تعریف میکند، کارگردان به شخصیت اصلی فیلم نزدیک میشود و سیمایی دوست داشتنی از او مقابل دیدگان مخاطب قرار میدهد.
در مستندهای دیگری که درباره کیمیایی ساخته شده، سازنده اثر آن قدر تحت تاثیر کاریزمای فیلمساز باسابقه سینمای ایران قرار گرفته که عملا فیلم به پرترهای تبدیل شده که کیمیایی خود میخواهد ارائه دهد و در این سالها در عکسها، فیلمها و مصاحبههایش آن را ساخته است، اما در "قیصر، چهل سال بعد" نجفی توانسته آن قالب جدی و تراژیک کیمیایی را بشکند و به زندگی او و واقعیتی که در زندگیاش جاری است نزدیک شود و این مهمترین امتیاز فیلم است.
مسعود نجفی با صداقت به سوژه و فیلمش نگاه کرده و این در نماهای فیلم دیده میشود. "قیصر، چهل سال بعد" سندی درباره تاریخ سینمای ایران است، سندی درباره یکی از مهمترین فیلمهای سینمای ایران و حاشیههایش که پس از گذشت زمان جالبتر به نظر میرسند.
ایده تیتراژ پایانی و بازیگرانی که ترجیح دادهاند درباره فیلم حرف نزنند هم جالب و بامزه است. تماشای "قیصر، چهل سال بعد" نشان میدهد که سینمای مستند چه قابلیتها و ظرفیتهایی دارد که معمولا نادیده گرفته میشود و این رشک برانگیز است.