فیلم تصویری انتقادی از مناسبات حاكم بر سینمای ایران ارائه میدهد. این میزان انتقاد از خود احتمالا در سینمای هیچ كشوری سابقه ندارد...
از 4 فیلمی كه این روزها روی پرده سینماها رفتهاند، 2 فیلم موضوع سینما را دستمایه قرار دادهاند.
در «سوپر استار» زندگی یك بازیگر مشهور سینما مورد نقد قرار گرفته و در «وقتی همه خوابیم» بسط سرمایهسالاری به عنوان عاملی ضدفرهنگی در سینمای ایران زیر سؤال رفته است. اكران همزمان این 2 فیلم، بهانهای برای بررسی موضوع ارجاع به سینما و فیلم در فیلم در سینمای ایران است. از «حاجی آقا آكتور سینما» كه از اولین تجربههای فیلمسازی در ایران و احتمالا اولین فیلم سینمای جهان است كه این چنین فرایند فیلمسازی در آن دستمایه قرار گرفته تا امروز كه آثار میلانی و بیضایی روی پردهاند، سینمای ایران مسیری پرفراز و نشیب را پشتسر گذاشته است. شاید بتوان گفت «خو دافشاگری» فصل مشترك اغلب فیلم در فیلمهای سینمای ایران است. در كنار این آثار، به صورت اجمالی، به برخی نمونههای موفق مثالزدنی ارجاع به سینما نیز پرداخته شده است.
تصویری كه آوانس اوگانیانس در «حاجیآقا آكتور سینما»از هنر هفتم ارائه داد، هنوز و همچنان بیبدیل به نظر میرسد. به خصوص اگر توجه داشته باشیم این فیلم صامت در اولین سالهای ورود سینما به ایران ساخته شده است. «حاجیآقا...» تصویری صادقانه و هنرمندانه از حضور سینما به عنوان پدیدهای مدرن به جامعه سنتی ایران را ارائه میدهد. فیلم ماجرای مردی سنتی است كه مخالف هنرپیشه شدن دختر جوانش است و سینما را محل فساد و تباهی میداند ولی وقتی رژیستور (كارگردان) به صورت مخفی از خودش فیلم گرفته و آن را در سالن سینما پخش میكند، نظر حاجیآقا نیز عوض میشود و او میپذیرد كه سینما میتواند یكی از وسایل تربیت و تهذیب اخلاق عمومی باشد.
ارائه این تصویر مترقی از سینما، «حاجیآقا آكتور سینما» را به یكی از روشنفكرانهترین فیلمهای این سینما تبدیل كرد. جالب اینكه سینمای ایران با چنین فیلمی مسیر خود را آغاز میكند («حاجیآقا» جزو اولین فیلمهای ساخته شده در ایران است) ولی در ادامه، به بیراهه میرود و مسیر انحطاط را میپیماید.
سینمایی كه با تجربههای اوگانیانس شكل نگرفت، بلكه از اوایل دهه 30 و با الگوبرداری از سنت روحوضی و فیلمهای نازل مصری، خشت كج فیلمفارسی را بنا نهاد. طبیعی بود كه در چنین فضایی، وقتی خود سینما دستمایه فیلمسازان قرار میگرفت، شاهد تصویری به شدت انتقادی از ماهیت رؤیاپردازانه و تخدیری این رسانه باشیم.
در دهه چهل كه سینمای فردین با شعار آشتی طبقاتی، عملا گام در جهت تحمیق تودهها برمیداشت، مسعود كیمیایی در «رضا موتوری» به انتقاد صریح و بیواسطه از فیلمفارسی و سینمای موسوم به آبگوشتی پرداخت. «رضا موتوری» در طرح داستانیاش، موضوع شباهت 2 نفر به یكدیگر (یكی ثروتمند و دیگری فقیر) و آشتی طبقاتی را به هجو میگرفت. رضا خود زمانی فیلمبر سینما بوده ولی از زمانی كه سینماها هر كدام به تنهایی یك فیلم را نمایش دادهاند، شغلش را از دست داده و به دزدی رو آورده است. طبیعی است كه جایی بهتر از سالن سینما برای پنهان كردن پول دزدی نداشته باشد.
فصل معروف سینما دیانا (سپیده فعلی) «رضا موتوری» به عنوان یكی از بهترین ارجاعها به سینما، سكانسی به یاد ماندنی است.
جایی كه رضا موتوری دست خونیاش را بر پرده سفید سینما میكوبد. سینمایی كه سالها دروغ گفته بود و حالا پنجه خونین رضا، واقعیت تلخ و بیرحم را به رخ میكشد؛ سینمایی كه هنگام ورود رضا به آن سردرش را میبینیم كه «قصه شب یلدا» را نمایش میدهد؛ یك فیلمفارسی نمونهای از فردین! اگر فردین این قهرمان آسوپاس و جنوب شهری همیشه در انتهای فیلم با دختر پولدار ازدواج میكرد، رضا چنین فرجامی نمییابد و در انتهای فیلم كشته میشود؛ مرگی كه با آن پل زدن در لحظه آخر، رنگی از حماسه را به همراه دارد.
در میان دیگر فیلمهای آن دوران كه به سینما ارجاع میدادند، «سرخپوستها» ساخته غلامحسین لطفی جایگاه ویژهای دارد. فیلمی مهجور كه سال 57 ساخته شد و پس از پیروزی انقلاب، مدت كوتاهی روی پرده آمد.
لطفی در «سرخپوستها» كوشید تا با نگاهی واقعگرا، تصویری ملموس از زندگی سیاهی لشكرها و عاشقان بازیگری ارائه دهد؛ كسانی كه سالها از عمر خود را در خیابان ارباب جمشید به عشق ستاره سینما شدن سوزاندند. «سرخپوستها» روایتی تلخ و صادقانه از زندگی پاسوختههای سینمای فارسی بود. داوود، شهرستانی سادهدلی كه به عشق بازیگر شدن به تهران آمده و به همراه احمد آرتیست كه سالهاست سیاهی لشكر است و آرزوی ستاره شدن دارد، 2 كاراكتر محوری فیلم، آدمهاییاند كه در پی یك سراب، زندگیشان را به تاراج گذاشتهاند. لطفی همچنین تصویری انتقادی از فضای حاكم بر پشت صحنه سینمای فارسی ارائه میدهد و به نقد فیلمفارسی با تمام جنبههای پلشت آن میپردازد.
جالب اینكه این تصویر انتقادی در آخرین روزهای حیات این سینما ارائه داده میشود. با پیروزی انقلاب اسلامی، بساط سینمای فارسی برچیده میشود. «سرخپوستها» ثبت صادقانه یك دوران است. اولین تجربه جدی سینمای پس از انقلاب در این زمینه، باز هم انتقاد از فضای سینمای فارسی را دنبال میكرد. گرچه اینبار به عنوان یكی از تمهای فرعی اثر.
كیانوش عیاری در «شبح كژدم» ماجرای محمود، جوان علاقهمند به فیلمسازی را به تصویر كشید كه وقتی از ساخت فیلمنامهاش ناامید میشود تصمیم میگیرد تا فیلمنامه را در زندگی واقعیاش اجرا كند؛ نوعی عشق جنونآمیز به سینما كه كاملا آمیخته با زندگی میشود. در این مسیر فیلمساز را یك كتكخور سینمای فارسی همراهی میكند و فیلمساز در ارجاعی به فیلمفارسی، تصویری به یاد ماندنی از پشت صحنه این سینما ارائه میدهد.
یكی از دیالوگهای به یادماندنی سینمای ایران در این زمینه در سكانسی معروف از «شبح كژدم» ادا میشود. سرصحنه یكی از فیلمهایی كه حسن در آن بازی میكند، یكی از عوامل از كارگردان میپرسد كه دوربین را كجا بگذارد و آقای فیلمساز این پاسخ را میدهد: «نمیدونم. بذار یه جایی كه روبهروی صحنه باشه!»
فیلمی هم كه محمود قصد ساختش را دارد، با تم حادثهایاش، چیزی جدا از سینمای مرسوم نیست. آن تصمیم جنونآمیز به اجرای آن در زندگی واقعی، ارجاعهای مستقیم و غیرمستقیم كیانوش عیاری به سینما و از جمله فیلم «گنجهای سیه را مادره» ساخته جان هیوستن، با ظرافت و دقتنظر همراه است. «شبح كژدم» یكی از بهترین فیلم در فیلمهای تاریخ سینمای ایران است.
«دو فیلم با یك بلیت» ساخته داریوش فرهنگ نیز دیگر تجربه مهم و قابل اعتنای سینمای ایران در آن دوران است. در حین ساخت یك فیلم سینمایی، بازیگر نقش اصلی مرد، دچار آسیبدیدگی میشود. گروه در جستوجوی بازیگری دیگر برمیآید تا اینكه فردی پیدا میشود كه چهرهاش كاملا شبیه هنرپیشه مورد نظر است. ورود او به ماجرا به اتفاقی میانجامد كه از باری كمیك نیز برخوردارند. فرهنگ در كنار روایت این داستان میكوشد تا تصویری از پشت صحنه سینما ارائه دهد و البته مطابق معمول این تصویر انتقادی است.
از اواخر دهه 60، رویكرد سینمای متفاوت و جشنوارهای ایران به این مقوله پررنگ شد. فیلم مهم و شاخص این جریان «كلوزآپ» ساخته عباس كیارستمی بود. فیلمی كه براساس ماجرایی واقعی ساخته شد. فردی به نام حسین سبزیان خود را به یك خانواده، محسن مخملباف معرفی میكند و به این بهانه چند روزی در خانه این خانواده رفتوآمد كرده و وعده ساخت فیلم تازهای را میدهد كه خیلی زود با ورود خبرنگار سروش به ماجرا، حقیقت داستان مشخص میشود. «كلوزآپ» به عنوان یك اتفاق مهم سینمایی از سوی جشنوارههای خارجی قلمداد میشود و در واقع این فیلم آغازی است بر شهرت جهانی كیارستمی.
این فیلمساز در ساخته بعدیاش نیز باز به سینما ارجاع میدهد. در «زندگی و دیگر هیچ» كارگردان «خانه دوست كجاست؟» در پی زلزله رودبار به جستوجوی بازیگران فیلمش برمیآید و از دل فاجعه، به كشف زندگی و زیباییهای آن میپردازد.
تم فیلم در فیلم در كار بعدی كیارستمی برجسته شد. «زیر درختان زیتون» در واقع شرح پشت صحنه فیلمبرداری یكی از سكانسهای «زندگی و دیگر هیچ» است. نقش كیارستمی را اینبار محمدعلی كشاورز بازی میكند. نكته جالب توجه تفاوتهای رویكردی كیارستمی در این آثار به سینماست. تفاوتهایی كه البته خیلی زود و با تقلیدهای گستردهای كه از او صورت گرفت، تبدیل به كلیشههایی آشنا شد.
محسن مخملباف هم با ساخت 4 فیلم درباره سینما، یكی از چهرههای مهم و قابل بررسی در این زمینه است.
«ناصرالدین شاه آكتور سینما» روایتی طنزآمیز از تاریخ سینمای ایران است كه در آن مخملباف با تاثیرپذیری از «رز ارغوانی قاهره» (وودی آلن) و «سینما پارادیزو» (جوزپهتور ناتوره) میكوشد تا با مهربانی به گذشته نگاه كند. فیلم ارجاعهای فراوانی به آثار معروف تاریخ سینمای ایران میدهد. نكته بارز فیلم، خلاقیت و پویایی آن در این انتخاب و ارجاعها و لحن كمیك هوشمندانه آن است.
در «هنرپیشه» مخملباف، به بررسی جایگاه هنرمندی میپردازد كه توقع عمومی اجازه رشد و اعتلا را به او نمیدهد. اكبر عبدی بازیگر با استعداد سینمای ایران كه آرزوی چاپلین شدن دارد، ناچار است در كمدیهای سطحی و سخیف بازی كند. به این ترتیب، مخملباف در «هنرپیشه» به انتقاد از سینمای تجاری میپردازد ولی نكته در اینجاست كه خودش نیز عملا بسیاری از جذابیتهای فیلمش را از همین عناصر بازاری وام میگیرد و به تعبیری اگر اكبر عبدی در واقعیت حاضر نشد در قبال دستمزد بالا، قنداقش كنند و پستانك در دهانش بگذارند در فیلم هنری محسن مخملباف به چنین عملی تن داد!
مخملباف در فیلم بعدی «سلام سینما» اینبار به موضوع علاقهمندان بازیگری پرداخت. او در حالی كه در حال انتخاب بازیگر برای فیلم تازهاش بود، وقتی با انبوه مشتاقان بازیگری در باغ فردوس مواجه شد، تصمیم گرفت همین موضوع را موضوع فیلم تازهاش قرار دهد.
در فیلمی كه به ظاهر مستند به نظر میرسد ولی پیداست كه مخملباف برای زدن حرفهای خودش در این لحظات به ظاهر بداهه دخل و تصرفهایی كرده است. اولین نشانههای تاثیرپذیری مخملباف از سینمای كیارستمی هم با این فیلم آغاز میشود و «سلام سینما» به لحاظ سبك و سیاق تا اندازهای یادآور «مشق شب» كیارستمی است.
«سلام سینما» همچنین سندی است از محبوبیت آن دوران محسن مخملباف كه بت علاقه مندان سینما بود و بیتردید پرطرفدارترین كارگردان وقت سینمای ایران. فیلم همچنین یكی از آخرین آثار خلاقانه سازندهاش است و آخرین فیلم غافلگیركننده (به معنای مثبت آن) از فیلمسازی كه روزگاری هر اثرش یك اتفاق مهم بود… «نون و گلدون» ساخته بعدی مخملباف باز هم مایه ارجاع به سینما و فیلم در فیلم حضوری پررنگ دارد ولی دیگر نشانی از خلاقیت سازنده «ناصرالدین شاه…» و حتی «سلام سینما» در آن به چشم نمیخورد.
در «میكس» داریوش مهرجویی با لحنی طنزآمیز روایتی از پشت صحنه سینمای ایران در یك دوران سپری شده ارائه میدهد. دورانی كه فیلمها برای اكران عمومی حتما باید در جشنواره فجر به نمایش درمیآمدند و اگر فیلمی به جشنواره نمیرسید باید یك سال پشت خط اكران میماند. «میكس» ماجرای فیلمسازی را روایت میكند كه میكوشد فیلمش را به جشنواره برساند. در این مسیر مهرجویی به ساختههای خودش «هامون»، «لیلا»، «بانو» و «پری» ارجاع میدهد. فیلمی كه البته ناموفقترین ساخته مهرجویی در سالهای پس از انقلاب به شمار میآید.
وقتی علی حاتمی در حین فیلمبرداری «جهان پهلوان تختی» از دنیا رفت، بهروز افخمی ساخت این پروژه را تقبل كرد. افخمی خیلی زود به این نتیجه رسید كه با توجه به منحصر به فرد بودن سینمای حاتمی امكان ساخت بقیه فیلم با لحن و حالوهوای فیلمهای این فیلمساز وجود ندارد. او همین فرایند فیلمسازی كه باید كار نیمه تمام یك كارگردان درگذشته را به پایان برساند را دستمایه قرار داد. آن هم در قالب یك اثر معمایی تا یكی از جذابترین آثاری كه به سینما ارجاع میدهد، ساخته شود.
مسعود كیمیایی هم در چند فیلم ارجاعهایی به سینما داده است. «سرب» حكایت شیفتگی كیمیایی به سینمای كلاسیك آمریكاست. ادای دینی عاشقانه به آثار نوآر كه محمل بسیار مناسبی نیز در فیلم یافته است. نوری (هادی اسلامی) در فیلم «سرب» یكی از صورت زخمیهای سینماست. سینمای كلاسیك و استخواندار گذشته كه كیمیایی حسرت از دست رفتن آن را میخورد.
در «رد پای گرگ» نیز كیمیایی هم به سینمای گذشته خود (قیصر، رضا موتوری و گوزنها) و هم به سینمای وسترن ارجاع میدهد. سكانس معروف حركت رضا (فرامرز قریبیان) با اسب در میدان فردوسی هم نشانه آشكاری از ادای دین كیمیایی به وسترن است و هم جدا افتاده بودن قهرمان تكافتاده فیلم را از جامعهای كه دیگر او را به جا نمیآورد را به نمایش میگذارد.
كیمیایی در چند فیلم دیگرش نیز به سینما ارجاع داد. در «سلطان» شاهد كاراكتری هستیم كه شبیه قهرمانان فیلمهای سیاه و سفید كیمیایی است. یك رضا موتوری معاصر كه زمانی شغلش كرایه دادن فیلمهای ویدئویی بوده و ناخواسته پایش به ماجرایی باز میشود. در «مرسدس» یكی از كاراكترهای فیلم، یك بازیگر نمایشهای خیابانی است كه نقش كوتاهی را در یك فیلم برعهده میگیرد. فیلمی كه كارگردان آن یك دیالوگ به یادماندنی را به زبان میآورد و از فیلمبردار میخواهد كه «زوم بك به جلو» كند!
در فیلم «حكم» كاراكتر رضا معروفی شمایلی از قهرمانان سینمای كلاسیك را به ذهن میآورد. همچنان كه در منزل رضا معروفی نیز شاهد به روی پرده افتادن فیلمهایی چون «سزار كوچك» و «سانست بلوار» هستیم كه آشكارا سرچشمه كاراكترها و حالوهوای فیلم «حكم» را به نمایش میگذارد.
در «رئیس»، 2 رفیق قدیمی وقتی پس از سالها میخواهند با یكدیگر ملاقات كنند، سینما ركس لالهزار را در یك روز چهارشنبه برای دیدار انتخاب میكنند؛ سینمایی كه حالا متروكه شده و حضور 2 رفیق قدیمی در آن یكی از فصلهای تاثیرگذار «رئیس» را رقم میزند.
در «توفیق اجباری» زندگی محمدرضا گلزار به عنوان یك ستاره سینما دستمایه قرار گرفت و حالا «سوپر استار» روی پرده سینماهاست كه در آن جنبههای منفی و وجه ستارهگون یك بازیگر سینما مورد نقد قرار گرفته است.
تهمینه میلانی در «سوپر استار»، در نمایش جزئیات زندگی یك بازیگر مشهور سینما دست و دلبازانه عمل كرده است؛ البته فیلم در 2پرده آخر لحن عوض میكند و تبدیل به اثری معناگرا میشود.
بهرام بیضایی هم در «وقتی هم خوابیم» دیگر فیلم روی پرده، به نقد مناسبات غلط سینمای ایران پرداخته است. فیلمی كه نمایش آن در جشنواره فیلم فجر واكنشهای متفاوتی را به همراه داشت. گفته شد كه فیلم واكنشی به «لبه پرتگاه» پروژه ناكام بیضایی است و این واكنشی بودن كه به تعبیر عدهای لحنی عصبی نیز داشت، به مذاق برخی خوش نیامد. «وقتی همه خوابیم» اثری فیلم در فیلم است.
تماشاگر در نیم ساعت اول شاهد ماجراهایی است كه بعدها متوجه میشود آنچه كه دیده فصلهایی از فیلمی با نام «وقتی همه خوابیم» بوده است. فیلم دچار مشكلات مالی شده و پای سرمایهگذاران تازهای به آن باز میشود. ادامه فیلم با بودجه سرمایهگذاران جدید به شرطی امكانپذیر است كه بازیگر نقش اول مرد فیلم تغییر كند. با تغییر بازیگر، فیلم ادامه مییابد ولی ماجرا همچنان ادامه دارد. باز هم سر و كله سرمایهگذاری دیگر به كار باز میشود و باید بازیگر نقش اول زن نیز تغییر كند.
اینبار داستان فیلم هم تغییراتی میكند تا فیلمی كه ساخته میشود دیگر با آنچه در ابتدا جلوی دوربین رفته بود، ربط چندانی نداشته باشد.
«وقتی همه خوابیم» مثل اغلب فیلمهایی كه به پشت صحنه سینما پرداختهاند، تصویری انتقادی از مناسبات حاكم بر سینمای ایران ارائه میدهد. این میزان انتقاد از خود احتمالا در سینمای هیچ كشوری سابقه ندارد.