ازخواب گران خیز!
۱
اي غنچه خوابيده، چو نرگس نگران خيز!
کاشانه ما رفت به تاراج، غمان خيز!
از ناله مرغ چمن، از بانگ اذان، خيز!
از گرمي هنگامه آتش نفسان، خيز!
از خواب گران، خواب گران، خواب گران، خيز!
از خواب گران، خيز!
۲
خورشيد که پيرايه به سيماي سحر بست
آويزه به گوش سحر از خون جگر بست
از دشت و جبل قافلهها رخت سفر بست
اي چشم جهانبين به تماشاي جهان، خیز!
از خواب گران، خواب گران، خواب گران، خیز!
از خواب گران، خیز!
۳
خاور همه مانند غبار سر راهي است
يک ناله خاموش و اثر باخته آهي است
هر ذره اين خاک، گره خورده نگاهي است
از هند و سمرقند و عراق و همدان، خيز!
از خواب گران، خواب گران، خواب گران، خيز!
از خواب گران، خيز!
۴
درياي تو، درياست؟ که آسوده چو صحراست
درياي تو، درياست؟ که افزون نشد و کاست
بيگانه ز آشوب و نهنگ است، چه درياست؟
از سينه چا کش، صفت موج روان، خيز!
از خواب گران، خواب گران، خواب گران، خيز!
از خواب گران، خيز!
۵
اين نکته گشاينده اسرار نهان است
ملک است تن خاکي و دين روح روان است
تن زنده و جان زنده، ز ربط تن و جان است
با خرقه و سجاده و شمشير و سنان، خيز!
از خواب گران، خواب گران، خواب گران، خيز!
از خواب گران، خيز!
۶
ناموس ازل را، تو اميني، تو اميني!
داراي جهان را، تو يساري، تو يميني
اي بنده خاکي، تو زماني، تو زميني
صهباي يقين درکش و، از دير گمان، خيز!
از خواب گران، خواب گران، خواب گران، خيز!
از خواب گران، خيز!
۷
فرياد ز افرنگ و، دلاويزي افرنگ
فرياد ز شيريني و، پرويزي افرنگ
عالَم همه ويرانه، ز چنگيزي افرنگ
معمار حرم، باز به تعمير جهان، خيز!
از خواب گران، خواب گران، خواب گران، خيز!
از خواب گران، خيز!
کتاب زبور عجم / ص
۱
اي غنچه خوابيده، چو نرگس نگران خيز!
کاشانه ما رفت به تاراج، غمان خيز!
از ناله مرغ چمن، از بانگ اذان، خيز!
از گرمي هنگامه آتش نفسان، خيز!
از خواب گران، خواب گران، خواب گران، خيز!
از خواب گران، خيز!
۲
خورشيد که پيرايه به سيماي سحر بست
آويزه به گوش سحر از خون جگر بست
از دشت و جبل قافلهها رخت سفر بست
اي چشم جهانبين به تماشاي جهان، خیز!
از خواب گران، خواب گران، خواب گران، خیز!
از خواب گران، خیز!
۳
خاور همه مانند غبار سر راهي است
يک ناله خاموش و اثر باخته آهي است
هر ذره اين خاک، گره خورده نگاهي است
از هند و سمرقند و عراق و همدان، خيز!
از خواب گران، خواب گران، خواب گران، خيز!
از خواب گران، خيز!
۴
درياي تو، درياست؟ که آسوده چو صحراست
درياي تو، درياست؟ که افزون نشد و کاست
بيگانه ز آشوب و نهنگ است، چه درياست؟
از سينه چا کش، صفت موج روان، خيز!
از خواب گران، خواب گران، خواب گران، خيز!
از خواب گران، خيز!
۵
اين نکته گشاينده اسرار نهان است
ملک است تن خاکي و دين روح روان است
تن زنده و جان زنده، ز ربط تن و جان است
با خرقه و سجاده و شمشير و سنان، خيز!
از خواب گران، خواب گران، خواب گران، خيز!
از خواب گران، خيز!
۶
ناموس ازل را، تو اميني، تو اميني!
داراي جهان را، تو يساري، تو يميني
اي بنده خاکي، تو زماني، تو زميني
صهباي يقين درکش و، از دير گمان، خيز!
از خواب گران، خواب گران، خواب گران، خيز!
از خواب گران، خيز!
۷
فرياد ز افرنگ و، دلاويزي افرنگ
فرياد ز شيريني و، پرويزي افرنگ
عالَم همه ويرانه، ز چنگيزي افرنگ
معمار حرم، باز به تعمير جهان، خيز!
از خواب گران، خواب گران، خواب گران، خيز!
از خواب گران، خيز!
کتاب زبور عجم / ص