گفت و گوی مفصل فیلم با محمدرضا درویشی دریاره موسیقی متن «وقتی همه خوابیم»
برای بیضایی موسیقی ساخته ام
موسیقی ما- سمیه قاضی زاده: خانه ی کاری محمدرضا درویشی احتمالا آخرین نقطه ای بود که بتوان در تهران به آنجا رفت...باور کنید اغراقی در کار نیست چرا که بعدداز آن خانه او در بالای بالای سوهانک فقط تپه است و آسمان و هیچ اثری از خانه ای وجود ندارد. به قول خودش تنها صدایی که می توان در آنجا شنید صدای پرنده ها و سگ هاست و سکوت. "فکر نکنید اینجا فقط عصرها اینقدر ساکت است، اینجا شنبه و جمعه و صبح و ظهر ندارد، همیشه ساکت است". با سازهایی که از در و دیوار اویخته شده اند، پیانویی در یک طرف و باندها و فایل های صوتی بزرگ که دیواری بزرگ را به خود اختصاص داده بودند. درویشی در چنین خانه ارام و سراسر سکوتی موسیقی رعب آور و سراسر استرس آخرین ساخته بیضایی را ساخته است. موسیقی که برخلاف بسیاری از موسیقی فیلم های امسال در اغلب صحنه های فیلم حضور داشت و حضورش را با صدای بلند فریاد می زد.
درویشی آهنگسازی است که تا به حال بیش از 50 موسیقی فیلم ساخته است، بارها و بارها نامزد دریافت سیمرغ بلورین شده اما تنها یک بار موفق شده تا آن را به خانه ببرد. حتی پیش از این در فیلم کوتاه "قالی سخنگو" از سری فیلم های فرش هم برای بیضایی موسیقی ساخته بود. با این حال او از آن دسته اهنگسازانی نیست که زندگی و موسیقی اش را معطوف به ساخت قطعات برای موسیی فیلم کرده باشد، آنچنانکه پیش از این بارها برای تئاترهای بیضایی موسیقی ساخته، به تازگی کنسرت "کلیدر" را برگزار کرد و در گیر و دار آثار عبدالقادر مراغه ای است. در کنار اینها نمی توان نام درویشی را بر زبان آورد و یاد موسیقی نواحی و مقامی ایران نیفتاد. آثار پژوهشی او در این زمینه آنقدر زیادند که تنها گوشه ای از آن شده است دوجلد دایره المعارف موسیقی نواحی ایران.
اگرچه می شد با درویشی از هر دری در موسیقی و آهنگسازی و حتی موسیقی فیلم صحبت کرد، ما صحه اصلی حرف هایمان را روی موسیقی "وقتی همه خوابیم" گذاشتیم.
شما در "وقتی همه خوابیم" به نوعی اقتباس موسیقی کرده بودید؟
نه. برخی می گویند که موسیقی من شبیه به تم اصلی "پدرخوانده" است اگر هم اینطور شده است به نظرم بد نشده، در هر حال چه عیب باشد و چه حسن باشد من عمدا این کار را نکرده ام. ولی بعد که دقیق تر به این صحبت ها توجه کردم متوجه شدم که چه آگاهانه و چه ناآگاهانه از بخش اول تم "پدرخوانده" استفاده شده است، و در عین حال موضوع این فیلم هم به نوعی پدرخوانده بازی است دیگر. بعضی ها فکر کردند که چون موضوع این فیلم پدرخوانده بازی است من این کار را عمدا کرده ام. اما حقیقتا این کار را نکردم. قصه این است که در روزهایی که من به دفتر آقای بیضایی قبل از تدوین نهایی می رفتم تا آنجا راش ببینم و با حال و هوای فیلم بیشتر آشنا شوم یک بار من در دستشویی بودم و آقای بیضایی در دفتر در حال سوت زدن. من این صدای سوت را شنیدم. روزهایی هم بود که من دنبال استارت موسیقی می گشتم. گذشت و من شب به خانه برگشتم و با آقای بیضایی تماس گرفتم و از ایشان پرسیدم که این چه قطعه ای بود که شما آن را با سوت زدید؟ ایشان هم گفتند که من نمی دانم. من همیشه در این خانه راه می روم و زمانی که در حال رفتن هستم هم سوت می زنم. بعد من همان ملودی را با پیانو برایشان نواختم و گفتم که شما این را می زدید اما ایشان یادشان نمی آمد. من همین را تم اصلی موسیقی فیلم آقای بیضایی قرار دادم. یعنی آنچه که آقای بیضایی خودش یادش نبود، من هم یادم نبود. اما حدس هایی در مور شباهت آن می زدم .پیش از انکه به اکراین برای ضبط موسیقی بروم به چند نفر از دوستان آهنگسازم تماس گرفتم و برایشان ان را با پیانو نواختم و بهشان گفتم که به نظرم من این موسیقی شبیه چیزی است. . آنها هم همین مساله را تائید کردند اما گفتند که نمی دانیم شبیه چیست. این واقعیت امر است. اما اگر آگاهانه هم استفاده کردم که نکردم از نظر من هیچ ایرادی ندارد. حالا هم که موتیف اول پدرخوانده ناآگاهانه سر از این فیلم درآورده باز به نظر من هیچ ایرادی ندارد. در اثنای جشنواره برخی نوشتند که درویشی موسیقی را از روی دست "برنارد هرمن" کپی کرده است. به خدا اگر من موسیقی ای را به صورت مستقل از آثار هرمن در طول زندگی ام شنیده باشم. حتی من نمی دانستم که موسیقی برخی از فیلم های هیچکاک را برنارد هرمن ساخته است. زنگ زدم به آقای بیضایی و با خود ایشان در مورد اینکه برخی می گویند فیلم بیضایی شبیه یکی از فیلم های هیچکاک شده و موسیقی فیلم های هیچکاک را هرمن می ساخته است صحبت کردم. ایشان هم گفتند که موسیقی برخی از آثار هیچکاک را هرمن می ساخته است. واقعا اگر الان کسی موسیقی را در دستگاه من بگذارد که از کارهای هرمن باشد من واقعا تشخیص نمی دهم که از آثار اوست یا فرد دیگری چرا که هرگز آثار او را به صورت مستقل گوش نکرده ام. تمامی فیلم های هیچکاک را هم ندیده ام، ممکن است فقط 3-4 تای آنها را تماشا کرده باشم که اصلا هم یادم نمی آید موسیقی شان چطور بوده. این داستان اتهاماتی است که درباره این موسیقی به من زده اند. حتی در جاهایی نوشتند که ارکستراسیون این موسیقی هم شبیه آثار برنارد هرمن است. آقای بیضایی هم در جایی گفتند که اگر کسی را در ایران داریم که می تواند شبیه هرمن موسیقی بنویسد نباید تحقیرش کنیم بلکه باید تشویقش کرد.
موسیقی که شما رای "وقتی همه خوابیم" ساختید نه تنها با اغلب موسیقی هایی که تا به حال ساخته بودید فرق داشت بلکه حتی با موسیقی تئاترهای خود آقای بیضایی هم که اهنگسازی هایشان بعضا به عهده شما بود تفاوت می کرد.
این به این دلیل است که ود فیلم این تمایز را قائل می شد. تصاویری که شما در "وقتی همه خوابیم" می بینید کجا و صحنه های "افرا"،"مجلس شبیه..." یا حتی "شب هزار و یکم" کجا.
منظور من این است که در ایران همراه با آمدن نام محمدرضا درویشی نام موسیقی نواحی و سازهای عجیب و قدیمی ایرانی می آید در حالی که در موسیقی "وقتی همه خوابیم" اثری از این فضاها نیست.
اشتباه همینجاست. در اینکه موسیقی نواحی بعد از گذشت سی سال همنشینی مداوم با آن روی خودآگاه و ناخودآگاه من تاثیر گذاشته شکی نیست اما حتی قصه کلیدر که در شمال خراسان اتفاق می افتد من از موسیقی شمال خراسان برای موسیقی اش استفاده نکردم. این اصلا ربطی ندارد که اگر من روی موسیقی نواحی کار می کنم در آهنگسازی هم حتما از ملودی های محلی بهره ببرم. گاهی این کار را می کنم اما در وضعیتی که به صورت صریح از آن موسیقی نواحی استنباط شود نبوده است. مثلا برای موسیقی تیتراژ پایانی فیلم ماقبل آخر مازیار میری (پاداش سکوت) از یک ذکر بلوچی استفاده کردم که با ارکستر زهی اجرا شده بود. حالا اگر کسی بارها و بارها آن ذکر را شنیده باشد تشخیص می دهد که این موسیقی همان ذکر است. من به صورت آگاهانه و ناآگاهانه از موسیقی واحی در آثارم استفاده می کنم اما این عمدی نیست و اگر کسی هم بخواهد دنبال کند می تواند ردپاهای ان را ببیند اما من قبل از آنکه یک پژوهشگر باشم یک آهنگساز بوده و هستم و خواهم بود. پژوهش همیشه در کنار کار آهنگسازی من در بوده است، درسش را هم در دانشگاه نخوانده ام، دکترایش را هم نگرفته ام. هرچه یاد گرفته ام در دهات بوده نه در دانشگاه سوربن یا دانشگاه های آمریکا. هیچوقت هم ادعا نکردم که یک موزیکولوگ هستم. همیشه گفتم آهنگسازم. حالا در مقاطعی به دلیل ضرورت های فکری خودم و نه برای سفارش و جواب دادن موسیقی نواحی ایران را دنبال کرده ام. بنابراین تداخلی با کار آهنگسازی من ندارد.
اصلا چه شد که برای "وقتی همه خوابیم" موسیقی کلاسیک و ارکسترال را انتخاب کردید؟
پیش از آنکه من موسیقی فیلمی را بسازم بعد از آنکه فیلمنامه را خواندم ابتدا با کارگردان آن صحبت می کنم تا ببینم در ذهن خود کارگردان چه صداهایی روی تصویرهایش شنیده می شود. صحبت می کنم تا در واقع برداشت های صوتی او را از تصاویر بشنوم. حالا هر کدام از این افراد به فراخور خودشان در این مورد چیزهایی را می گویند. یکی می گوید مثلا من صدای کمانچه می شنونم یا صدای فلوت یا صدای موسیقی الکترونیک. اگر که در مشورت با کارگردان نتوانم ایده ای مشخص را پیدا کنم، من خودم تصمیم می گیرم و اعلام می کنم که من این موسیقی را برای این بافت ارکستری می نویسم. حالا یا زهی، یا ارکستر ایرانی یا موسیقی الکترونیک و یا هرچیز دیگری. با آنهایی که اهل نظر هستند من غالبا به نتایج خوبی می رسم. مثلا با آقای بیضایی، آقای اصلانی یا آن دوره ای که آقای مخملباف ایران بود و من برای خانواده شان 9 موسیقی فیلم کار کردم. در آن روزها مرتب با خود محسن جدل داشتیمف ا ایده داشت من رد می کردم من ایده داشتم او نمی پذیرفت و خلاصه بارها و بارها در مورد یک موسیقی با هم صحبت می کردیم. در واقع این کار را تنها می توان با کارگردانان مولف انجام داد نه با کارگردانانی که حتی بسیار خلاق هم هستند. چون یک کارگردان مولف به همان نسبتی که در نوشتن متن مولف است در پشت دوربین هم مولف است در ارایش صحنه هم مولف است و به همان نسبت در مورد موسیقی و صدا هم نظر دارد. اما کارگردانی که مولف نیست تنها به محمدرضا درویشی اعتماد می کند و کار را به او می سپارد. اما کار کردن مثلا با آقای بیضایی یا آقای اصلانی اصلا به این صورت نیست. مثل همیشه پیش از اغاز از آقای بیضایی پرسیدم که چه ترکیب صوتی را می شنوند. با هم صحبت های زیادی داشتیم. در ابتدا من نمی خواستم این موسیقی را برای ارکستر سمفونیک بنویسم در ذهنم ترکیب دیگری از سازها و آوازها بود که الان نمی دانم اگر آن انجام می شد بهتر بود یا اینی که ساخته شده است. آن موسیقی را طراحی کردم و حتی یک سری نوازندگان خوب می خواستم که در ایران نبود مثل نوازنده ساکسیفون آلتو می خواستم در سبک جاز نه در سبک سمفونیک، نوازنده ساکسیفون تنور و باس، خواننده کولوراتو می خواستم یعنی صدایی بالاتر از سوپرانو شبیه جیغ، نوازنده آکاردئون و در مجموع سازهایی که ما برای نواختنشان نوازنده مهیا نداریم. حتی با خارج از ایران تماس داشتم و نوازنده ها را هم پیدا کردم. این یک گزینه بود. گزینه دیگری هم بود که آنها آهسته آهسته کنار رفت مثل ارکستر زهی که دیدم اصلا جوابگوی اضطراب این تصاویر نیست. با مثلا سازهای ایرانی هم که دقیقا این مشکل را داشتند.
در واقع آن حجم صدا را تولید نمی کرد.
بله دقیقا. الان صدایی که شما روی فیلم می شنوید حاصل کار یک ارکستر سمفونیک کامل با 86 نفر عضو است که فقط 11 نوازنده سازهای کوبه ای دارد، و گروه کر که با آواز تیتراژ آخر که خانم مامک خادم خواندند به پایان می رسد. به هر حال صحبت های ما ادامه داشت و دست آخر به این توافق رسیدیم که این موسیقی باید با ارکستر سمفونیک کامل نوشته شود.
آقای بیضایی دوست داشتند که موسیقی سمفونیک باشد و مثلا ایرانی نباشد؟
بله . هم ایشان خودشان متوجه بودند و هم من رایشان دقیق توضیح می دادم که مثلا ارکستر ایرانی با هرتعداد نوازنده اصلا جوابگوی بعضی چیزها در این فیلم نیست. آن آکسان های لازم را ندارد. حتی اگر 500 تا نی هم کنار هم بگذارید می خواهید با آنها چه کار کنید؟ تازه اگر همه آنها را بتوان با هم کوک کرد. فرض محال که این کار انجام شد و 500 نی را هم-کوک کرد اصلا امکانات صدای این سازها محدود است. در ارکستر سمفونیک امکان تولید و ترکیب صداهای مختلف زیاد است. خلاصه به این نتیجه رسیدیم که آن موسیقی که می تواند به درد این فیلم بخورد ارکستر سمفونیک است. دو هفته روی آن کار کردم و بعد بیمار شدم. یک هفته خانه خوابیدم خوب نشدم، یک هفته بیمارستان خوابیدم تا بعد از دو هفته بیماری مرا از بیمارستان آزاد کردند. تنها 10 روز برای تمام کردن این موسیقی وقت داشتم و باید به اوکراین می رفتم و در آنجا وقت استودیو برای ضبط آن داشتم. تنها یکی دو بخش در نهیات باقی ماند که اصلا فرصت نوشتن آنها را هم پیدا نکرده بودم اما در هر حال بعدا روی آنها کار کردم که این تاخیر هم برای فیلم بد تمام نشد. بنابراین کل این موسیقی در سه هفته و دو روز ساخته شده است. از سویی آقای بیضایی تاکید داشتند که این موسیقی کاملا کلیشه ای باشد. مثلا چند شب پیش تلویزیون فیلم "جنگجوی سایه" کوروساوا را نشان می داد برای من جالب بود که این موسیقی هم تا این اندازه کلیشه ای بود. در وقتی همه خوابیم هم ما به دنبال چنین موسیقی بودیم. در بخش پایانی "وقتی همه خوابیم" که یک سکانس 8 دقیقه ای است تنها 52 سینک(قطع) موسیقی داریم. در واقع آن بخشی که چکامه در حال فرار کردن است و ماشین ها دنبالش هستند. یعنی از لحظه ابتدایی تا انتهایی این سکانس موسیقی دارد. برای خود من اولین بار بود که قراربود موسیقی ای بسازم که 52 بار در میان 8 دقیقه سینک دارد و قطع می شود. آن هم در اجرای زنده، یعنی من با ارکستر سمفونیکی با رهبر مواجه بودم که قطعاتم را به صورت زنده اجرا می کردند.
با این حساب پس باید برای هماهنگ کردن دقایق موسیقی با فیلم خیلی دقیق می بودید؟
شاید باورتان نشود اگر بگویم که من فقط سه روز کامل را مشغول انجام محاسبات ریاضی همین دقایق و ثانیه ها بودم. در کنار اینها آقای بیضایی برنامه ای را برای موسیقی نوشتند که اولین باری بود که می دیدم یک کارگردان برنامه دقیق زمانبندی شده موسیقی فیلم را به من می داد. این برای خود من یک سند است. این یعنی نهایت ظرافت و باریک بینی و حساسیت. واقعا باید دیگر کارگردانان هم ببینند. همینطور فله ای نمی شود رخرد کرد. بای ثانیه به ثانیه این موسیقی هم من وقت گذشاته ام هم اقای بیضایی.
در واقع فیلمنامه موسیقی برای شما نوشتند.
کاملا همینطور است شاید بشود برایش نام موسیقی نامه را گذاشت. به همین شکلی که شما می بینید یک جزوه کامل هم جلوی تدوینگر بود، همینطور درباره دیگران. تازه اینطور نبود که به این کاغذها چیزی اضافه نشود. در مقاطع مختلف زمانی دائما آقای بیضایی برای بخش های مختلف نظراتشان و زمانبندی های جدیدتر را می نوشتند و می دادند. این چنین بوده این موسیقی فیلم ساخته شده است و این کار یکی از جدی ترین کارهایی بود که من انجام داده بودم. هم در ساخت، هم در اجرا و هم در سینک موسیقی با تصویر. آن هم موسیقی که با کامپیوتر نیست که بشود راحت آن را جلو برد یا عقب آورد. کاری واقعا دشوار بود و من چون با آقای بیضایی هماهنگ بودم توانستم این کار را انجام بدهم.
با این حال چنین زمانبندی دقیق توسط یک کاگردان حسابی دست و پای اهنگساز را می بندد و او را محدود می کند.
موسیقی فیلم همین است. شما اگر دلتان می خواهد خیلی در کار آهنگسازی آزاد باشید موسیقی فیلم نباید بسازید. شاید برای آهنگسازی مثل من که خیلی برایم ساختن قطعات کوتاه 10 -15 ثانیه ای جالب نیست خیلی محدودکننده باشد اما این ویژگی ساخت موسیقی فیلم است. برای من ساختن موسیقی برای یک سکانس بلند به مرتب جذاب تر است. چون در آن صورت می توانم برایش نقشه ای بکشم، فراز و فرود بگذارم، طراحی داشته باشم اما برای ساخت 30 ثانیه موسیقی شما فرصت هیچکدام از این کارها را ندارید، چشم به هم بزنید تمام شده است، در واقع شما در حال ساخت افکت هستید. در این فیلم از قبل جاهایی طراحی شده بود برای موسیقی. در حالیکه من برای تئاتر آقای بیضایی موسیقی هم کار کرده بودم. اما در آنجا در واقع غیر از اینکه من برای فهمیدن تمپوی تئاتر سرکار چند دفعه ای را رفتم، فقط یک تمرین نهایی قبل از اجرا داشتیم.
حتماخودتان بهتر به این موضع اشراف دارید که "وقتی همه خوابیم" آنقدرها در ارتباط با مخاطب موفق نبود و چه بسا که اگر موسیقی این فیلم کمی روان تر و آسان تر بود می توانست به کمک مخاطب بیاید. اما اینطور نیست و موسیقی عینا گام به گام دشواری های فیلم پیش رفته.
مساله ارتباط فیلم و مخاطب را خود آقای بیضایی باید پاسخگو باشند اما در مورد موسیقی باید بگویم که من این موسیقی را برای آقای بیضای ساخته ام نه مخاطب. بدون اینکه قصد اهانت به تماشاگران فیلم و شنوندگان موسیقی را داشته باشم به همین رکی که خدمتتان می گویم است. حتی یکی از من پرسید که شما کاندید موسیقی بودید چرا به شما داده نشد. من هم به ایشان گفتم که من موسیقی را برای آقای بیضایی ساختم نه سیمرغ. الان هم خیلی به صراحت می گویم که من به اندیشه و تفکر آقای بیضایی ایمان دارم و ایشان حق بزررگی به گردن فرهنگ معاصر ایران دارند. نه فقط در ادبیات نمایشی بلکه نثر ایشان در زبان فارسی معاصر هم موثر است. یعنی تعداد ادم هایی که در 50 سال گذشته نوشته هایشان توانسته تاثیر بگذارد شاید به تعداد انگشتان دست هم نرسد. مگر چندنفر مثل بیضایی یا دولت آبادی وجود دارد؟ بحث رمان یا فیلمنامه یا نمایشنامه نیست. بحث تاثیر خود زبان است. من ایشان را باور دارم. ممکن است که من اصلا با ایشان دیگر کار نکنم اگرچه امیدورام 100 تا کار دیگر هم با هم انجام دهیم. اما معتقدم که بخش عمده عصاره فرهنگ معاصر ایران را آقای بیضایی درک کرده است. چون بیضایی از پشت کوه نیامده است. وقتی من می گویم موسیقی را برای آقای بیضایی ساخته ام یعنی برای بخشی از این فرهنگ ساخته ام. بیضایی با نبوغ و شعورش بخش عمده ای فرهنگ ایران را نمایندگی می کند. بنابراین برای من بهرام بیضایی فقط یک شخص نیست، او نماینده بخش عظیمی از فرهنگ است. چه این فیلم قوی باشد چه نباشد، چه ضعیف تر از تئاترش باشد چه نباشد، چه فیلم سگ کشی از این بهتر باشد یا شاید وقتی دیگر، اینها پوسته قضیه است. من هم 5 تا موسیقی را می سازم و شاید 2 تای آن از نگاه مخاطب خوب نباشد یا برعکس خوب باشد. نگاه من به این ماجرا پوپولیستی نیست. اگر سی دی را منتشر کنم نگاه نمی کنم ببینم چند مخاطب دارد و آن تعداد شنونده دلالت بکند بر خوب بودن آن یا برعکس. بالاخره من در 53 سالگی به حداقل میزانی از شعور رسیده ام که کار خودم را می کنم. آقای بیضایی هم در آستانه 70 سالگی به مقدار قابل توجهی شعور رسیده که کار خودش را می کند. دیگر نمی شود گفت که این کار کار فرد است. به این دلیل که این ذهن 50 سال در تاریخ و فرهنگ هضم شده . پروسه ای را طی کرده است. دیروز در را نزده است و بیاید تو. من هم امسال 40امین سال فعالیتم در موسیقی را از 12-13 سالگی تا الان را سپری می کنم. 30 سال است که در کار تولید موسیقی هستم. نگاهم پوپولیستی نیست، ناه نمی کنم ببینم چند نفر برایم کف می زنند. البته که اگر کف بزنند من خوشحال می شوم. اما مگر این اواخر و بعد از ماجرای کنسرت "کلیدر" به من کم توهین شد؟ واقعا ان ماجراها همچون چاقوکشی بود. اما من کار خودم را می کنم. جوابی هم ندارم. جواب من تداوم زندگی ام و کارم است. اگر بای من در ذهنم این ماجراها 10 روز طول کشید بعید می دانم که بای آقای بیضایی همین مقدار هم طول کشیده باشد. فارغ از همه این جزر و مدها و به دور از مسائل سیاسی و نظام های سیاسی دارد کار خودش را می کند. به نوعی خودش را با موضوعات روز که کف روی آب است در نینداخته. ایشان به نوعی باور رسیده است که این باور هرچیزی که باشد برای من محترم است. به همین دلیل است که می گویم من موسیقی را برای اقای بیضایی ساختم.
ایشان در انتخاب ساز هم نظری داشتند؟ مثلا اینکه دوست داشته باشند در جایی از صدای ساز خاصی استفاده شود؟
زمانی که ما می گوئیم ارکستر سمفونیک دیگر اصل ماجرا مشخص است. آقای بیضایی نظر خاصی در مورد صدای کمانچه داشتند که من هم آن را لحاظ کردم.
برای کدام سکانس؟
برای آن سکانسی که بازیگرها داخل کوچه باریک حرکت می کنند و فقط در همان یک جا ساز ایرانی استفاده شده است. من هم برای ان سکانس حدود 10 نسخه ی مختلف ساختم و ایشان از میان انها یکی را انتخاب کردند.
فکر می کنم فقط برای آقای بیضایی است که شما تا این اندازه با دقت و موشکافی اهنگسازی می کنید؟
نه برای فیلم های آقای اصلانی هم همین طوری هستم. من برای فیلم آقای بیضایی مایه بیشتری در مقایسه با فیلم های دیگر نگذاشته ام. اگر نتیجه بهتر شده است بخشی زیادی از آن به خاطر حضور و وسواس آقای بیضایی است. طبعا اگر موسیقی برای هرکارگردان دیگری موسیقی اینقدر اهمیت داشته باشد و او از موسیقی اینقدر درک داشته باشد و پیگیری کند، من هم نمی خواهم کم فروشی کنم.
شما طی سال 87 دو فیلم آتش سبز و حقیقت گمشده را آهنگسازی کردید و الان هم که وقتی همه خوابیم روی اکران است. موسیقی این سه تا فیلم هر کدام بیان کاملا مجزا و سازبندی های کاملا متفاوتی هم دارد.خیلی از اهنگسازان در سن و سال شما و با تجربه شما دیگر راهی را برای خودشان انتخاب کرده اند و همان را پی می گیرند. اما شما خیلی تجربه گرا هستید.
به نظر من زندگی همین طوری است. من برای اخرین فیلم -"کیک آف"- آقای شوکت امین که یکی از کارگردان کرد عراق است موسیقی ساختم و اتفاقا شب عید هم ساخت موسیقی این به پایان رسید در فضای موسیقی الکترونیک کار کردم. بستگی دارد که فیلم از شما چه بخواهد. طبیعی است که اگر من بخواهم موسیقی سمتقلی را از خودم منتشر کنم آن موسیقی در فضای الکترونیک نخواهد بود یا ارکستر زهی است یا ارکستر سمفونیک. اما همه اینها بستگی دارد به اینکه فیلم از شما چه بخواهد. فیلم حقیقت گمشده موسیقی نرمی می خواست مثل عروج که فقط ارکستر زهی می خواست. در همین دسته می شود به فیلم می زاک آقای لیلستانی اشاره کرد که موسیقی آن هم در فضای زهی بود. چرا که نرم احتیاج داشت. در این فیلم استرس و تنشی نبود یا اگر هم بود نیازی به موسیقی نداشت اما در "وقتی همه خوابیم" یک لحظه آرام وجود ندارد، بنابراین موسیقی هم باید آینه همان فضا می بود. بنابراین فیلم ها با هم فرق می کنند و موسیقی به فراخور آنها تفاوت می کند.
به هر حال این تجربه گرایی مقداری خودخواهی هم همراه با خودش دارد. اینکه شما مثلا دلتان می خواهد برای هر فیلمی نوعی موسیقی را انتخاب کنید؟
خوب کارگردان می تواند از آن تجربه برای فیلمش استفاده نکند، می تواند اصلا موسیقی من را نپذیرد. ساده است که1 اصلا اگر دید مل موسیقی فیلم خوب نبست می تواند همه اش را دور بریزد. آقای مخملباف برای فیلم بایسیکل ران ساخت موسیقی را به مرتضی حنانه سپرد، یعنی یکی از مطرح ترین اهنگسازان معاصر ایران. آقای مخملباف از موسیقی خوشش نیامد و این را به حنانه گفت. ایشان هم گفتند که "بریزش دور! برو بده هرکسی که دوست داری بسازه" مخملباف هم کار اهنگسازی را به مجید انتظامی داد و از آن بیشتر خوشش آمد. حنانه استاد من است. گفت مشکلی نیست. امکان ندراد که من در موسیقی ای تجربه شخصی نداشته باشم. اما هرگز این تجربه را به کارگردان تحمیل نمی کنم. اگر این تجربه به درد او خورد از ان استفاده می کند همچنانکه من برای "سفر قندهار" 45 دقیقه موسیقی ساختم و آقای مخملباف تنها 12 دقیقه آن را روی فیلم استفاده کرد. گفت بقیه اش به درد من نمی خورد. گفتم مشکلی نیست تازه آن 45 دققیه در هماهنگی کامل با خود محسن بود. آقای علیزاده برای گبه 40 دقیقه موسیقی ساخت اما فقط 8 دقیقه اش استفاده شد. مضوع تحمیل خودت به کارگردان نیست.
ظاهرا شما از ان دسته اهنگسازانی نیستید که خیلی پایبند حک کردن ردپای خودشان در موسیقی هایشان باشند و مثلا تا موسیقی شان را می شنوی سریعا حدس بزنی که کار کدام آهنگساز است.
تمایز قطعات من در سازبندی و هارمونی کارهایم است. ارکستراسیون من شبیه ارکستراسیون هیچ آهنساز دیگری در ایران نیست. اصلا با خوب و بدش کاری ندارم اما می دانم که شخصی است. آنهایی که کار من را دنبال می کنند می توانند به راحتی عمیق شوند و این شباهت ها را پیدا کنند. مثل اینکه دو متن مختلف از یک نویسنده را جلوی شما بگذارند و شما متوجه می شوید که هر دوی این متن ها را یک نفر از نظر سبک شناسی نوشته است.
چرا هیچوقت موییقی فیلم هایتان را منتشر نکردید؟
این نوع کارها نیاز به پیگیری های فراوان دارد و من در مجموع آنقدر همیشه درگیر کار موسیقی هستم و هنوز این کار را تمام نکرده بعدی را شورع می کنم که آنچنان فرصت پیگیری برای این کار را پیدا نمی کنم. شرکتی هم پیدا نشده است که بخواهد این کار را انجام بدهد. به هر حال به صورت مفید می توانم آثارم را انتخاب کنم و حدود 4-5 تا سی دی از آنها را منتشر کنم اما واقعا هیچوقت تا به حال فرصت همین انتخاب قطعات را پیدا نکرده ام.
شما اهل فیلم دیدن هستید؟
من فیلم باز حرفه ای نیستم که گوشه چشمی به سینمای روز جهان داشته باشم چون واقعا فرصتش را ندارم. اما تا آنجایی که فیلم های خوب دستم بیاید و فرصت کنم فیلم می بینم. فیلم های جشنواره کن که کمتر دستمان می اید اما همان هایی که می اید را می بینم. اما امسال از فیلم های اسکاری امسال چند فیلم را دیدم. بنجامین باتن و میلیونر زاغه نشین را دیدم وواقعا به موسیقی هایشان هم توجه می کنم. مثلا همین فیلم کوروساوا را برای بار دوم تماشا می کردم و اتفاقا به موسیقی اش هم خیلی زیاد توجه کردم و برایم جالب بود که آن موسیقیدان هم که می توانسته از موسیقی ژاپن روی اثرش ایتفاده کند از موسیقی سمفونیک صرف بهره برده بود. در کل بر حسب ضرورت فیلم می بینم.