gallerybanoo

هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

دل خواسته ها


3 مشترك

    ابراهيم حاتمي کيا

    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    ابراهيم حاتمي کيا - صفحة 17 Empty رد: ابراهيم حاتمي کيا

    پست من طرف catuyoun الأربعاء أغسطس 24, 2011 7:56 am

    بهروز شعيبي در گفت و گو با فارس عنوان كرد؛
    همكاري دوباره با حاتمي‌كيا پس از 13 سال فوق‌العاده است

    خبرگزاري فارس: بازيگر فيلم سينمايي «گزارش يك جشن» ساخته ابراهيم حاتمي كيا گفت: بعد از گذشت 13 سال، همكاري دوباره با حاتمي‌كيا احساس فوق‌العاده‌اي است.

    ابراهيم حاتمي کيا - صفحة 17 A0883154

    «بهروز شعيبي» كه در مركز همايش‌هاي برج ميلاد حضور داشت در گفت و گو با خبرنگار سينمايي باشگاه خبري فارس «توانا» در خصوص بازي در فيلم «گزارش يك جشن» بيان داشت: در خصوص نقشم در اين فيلم نمي توانم تا زمان نمايش حرفي بزنم اما بايد بگويم بعد از گذشت 13 سال، همكاري دوباره با ابراهيم حاتمي‌كيا احساس فوق العاده‌اي است.
    وي افزود: تقريباً 13 سال قبل در اولين تجربه سينمايي‌ام در «آژانس شيشه اي» حاتمي كيا به ايفاي نقش پرداختم و بعد از آن تجربه خوشايند، بسيار خوشحالم كه پس از سال‌ها دوباره با او همكاري كرده‌ام.
    به گزارش فارس، «گزارش يك جشن» كه با تغيير نام از «بانوي شهر» به اين عنوان رسيد، از مسايل ملتهب جامعه سخن به ميان مي‌آورد و به مساله جوانان به‌عنوان يكي از بحران‌هاي امروز جامعه مي‌پردازد.
    بنابراين گزارش، بازيگران «گزارش يك جشن» عبارتند از: رضا كيانيان، رويا تيموريان، مريلا زارعي، طناز طباطبايي، بهروز شعيبي، اصغر نقي‌زاده، شبنم مقدمي، سيامك صفري، سيامك احصايي، هدي ناصح، زهير ياري و با هنرمندي داريوش ارجمند و با حضور گروهي از هنرجويان رشته تئاتر و نمايش شكل گرفته است.
    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    ابراهيم حاتمي کيا - صفحة 17 Empty رد: ابراهيم حاتمي کيا

    پست من طرف catuyoun الأربعاء أغسطس 24, 2011 7:57 am

    گزارش فارس از نشست «گزارش يك جشن»؛
    حاتمي‎كيا: «گزارش يك جشن» آژانس شيشه‌اي نيست

    خبرگزاري فارس: ابراهيم حاتمي‎كيا با بيان اينكه «گزارش يك جشن» روايت احوال من است، گفت: اين فيلم شبيه به آژانس شيشه‎اي نيست و من هرگز دوست ندارم آن را تكرار كنم.

    به گزارش خبرنگار سينمايي فارس، نشست نقد و بررسي فيلم سينمايي «گزارش يك جشن» با حضور «ابراهيم حاتمي كيا (كارگردان)، « رضا كيانيان»، «داريوش ارجمند»، «مريلا زارعي» (بازيگران)، «حميدرضا مدقق» (منتقد) و «سارا سميعي» (طراح صحنه و لباس) روز گذشته در سالن سعدي برج ميلاد برگزار شد.

    * حاتمي كيا: فضاي بسته دست ما را هم بسته بود

    در ابتداي نشست ابراهيم حاتمي كيا گفت: فيلم ساختن در محيط بسته كاري دشوار و دست ما بسته بود اما قصه ايجاب مي كرد در تك لوكيشن باشيم و به دنبال مكاني بوديم كه مثل موسسه باشد تا اينكه به همت گروه، اين لوكيشن پيدا شد و با فضاسازي به كليت كار روح دميده شد.
    در ادامه حاتمي كيا در مورد فيلمنامه كار نيز خاطرنشان كرد: قصه كار در مورد ازدواج بود اما سناريو اول خيلي ايراد داشت و چند بار بازنويسي شد چرا كه مرا مجاب نمي كرد و من در 33 روز در شهرستان كار را نوشتم و «سهيل رضايي» جرقه كار را در من ايجاد كرد.

    * كيانيان: سينماي حاتمي‎كيا را دوست دارم

    به گزارش فارس، در ادامه كيانيان در مورد نقش خود اظهار داشت: من سينماي حاتمي كيا را دوست دارم و فيلمنامه اوليه را خواندم اما قرار نبود من بازي كنم و سر كار ديگري بودم كه حاتمي كيا من را صدا كرد و سناريو جديد را خواندم و احساس كردم كار خيلي بهتر شده و نقش مرا بازسازي كرد.

    * ارجمند: حاتمي‏كيا بهترين جاسوس خدا است

    در ادامه داريوش ارجمند نيز بازي خود را در اين فيلم شانس بسيار بزرگي دانست و افزود: حاتمي كيا يكي از اضلاع اصلي و ستون سينماي ايران است و من وقتي سناريو را خواندم، همه چيز آماده بود و كار را دوست داشتم چرا كه معاني پيچيده و بزرگي داشت و فضا درآمده بود.
    ارجمند ادامه داد: حاتمي كيا يكي از بهترين جاسوسان خداوند است چراكه چيزهايي را مي بيند كه مردم عادي به آنها دقت ندارند. او اولين تيغ را به خود زد و من افتخار مي كنم كه در كنار او بودم.

    * زارعي: حاتمي‎كيا به من جسارت داد تا ادامه دهم

    در ادامه مريلا زارعي نيز از دومين همكاري با حاتمي كيا احساس رضايت كرد و گفت: روزهاي خوبي را سپري كرديم و من از لحظه لحظه كار لذت بردم و با تمام وجود كار را پذيرفتم چرا كه چند فيلمنامه بد خوانده بودم و شرايط روحي خوبي نداشتم.
    زارعي ادامه داد: حاتمي كيا به من اميدواري داد تا اين راه را ادامه دهم.
    در ادامه نشست زهرا سميعي در مورد طراحي صحنه كار، اظهار داشت: كار سختي بود اما با تماشاي كار خستگي از تنمان درآمد و لوكيشن به لحاظ سخت افزاري آماده و رفته رفته پخته شد.
    در ادامه پيرهادي اين كار را دشوارترين همكاري با حاتمي كيا دانست و افزود: در مجموع كار دشواري بود و با هماهنگي همه گروه كار به ثمر رسيد.
    در ادامه حاتمي كيا در مورد تشابه با آژانس شيشه اي نيز گفت: هرگز دوست ندارم به آژانس برگردم و آن را تكرار كنم چرا كه الآن سال 75 نيست و اين فيلم براي امروز است اما جنگي هم ندارم.
    وي در ادامه افزود: اين كار فيلم روز است و احساس مي كنم خيلي زير آب رفتيم و بايد نفس بكشيم. اين فيلم شرح حال اين روزهاي من است و پازل اين جشن قرار است تكميل شود و خيلي دنبال نمادسازي نبودم.
    در پايان ارجمند اين فيلم را كامل ترين اثر حاتمي كيا دانست و افزود: حاتمي كيا يكي از بهترين منتقدان اجتماعي است.
    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    ابراهيم حاتمي کيا - صفحة 17 Empty رد: ابراهيم حاتمي کيا

    پست من طرف catuyoun الأربعاء أغسطس 24, 2011 7:58 am



    ابراهيم حاتمي کيا - صفحة 17 IMAGE634330661602500000


    صحبتهایی از ابراهیم حاتمی کیا در مورد گزارش یک جشن

    صحبت های ابراهیم حاتمی کیا و فریدون جیرانی در این گفت و گو کمک زیادی به شناخت دنیای غریب حاتمی کیا در گزارش یک جشن می کند.

    حاتمی کیا: وقتی روی این موضوع تحقیق می کردم. به بچه ها یعنی عوامل تولیدی این فیلم می گفتم : ما اگر فیلمی می ساختیم درباره یک سفینه فضایی که ایرانی باشد و در کرات دیگر رفته، ذهن مخاطب ما نسبت به این موضوع کلیشه واضح تری داشت.تا کاری که ما الآن انجام می دهیم. و تجربه ای در ذهن مخاطب وجود ندارد. یعنی فضایی که ما الآن توضیح می دهیم، برای مخاطب ما تازگی دارد. تا حالا این فضا را ندیده . رویش خیلی حرف نزده. زیاد در این مورد نشنیده و فقط چیز های کلی در این مورد شنیده. پس هر آنچه داریم خلق می کنیم، برای اولین بار دارد رخ می دهد.طبعا این احساس که داریم راجع به فضایی حرف می زنیم که تجربه نشده و ذهن تماشاچی باهاش آشنا نبوده برای ما آگاهانه بود.

    جیرانی: ما این فضا را کاملا باور می کنیم. در حالی که ماجرا غیر واقعی هست. و نکته مهمی که توانسته تو را از مسیر فیلمسازی جدا نکند و همچنان قصه بگویی این هست که یک ماجرای واقعی را طوری نوشتی که اول دارد. وسط دارد. ته دارد. و قصه دارد و این خیلی خوب هست. و اصلا مثل اینکه تو از قصه جدا نمی شوی. دوست داری همیشه قصه بگویی.

    حاتمی کیا: راستش را بخواهی جور دیگری بلد نیستم. یعنی اگر بخواهم اراده کنم که یک فیلم ضد قصه بسازم از من بر نمی آید. اصلا من غیر از این بگویم مردم را از دست می دهم. جور دیگری بلد نیستم. اما برای اینکه این قصه دربیاید خیلی مصیبت ها به خودم می دهم.

    جیرانی: خیلی سخت هست قصه دادن به فیلمنامه ای که در 24 ساعت می گزرد.

    حاتمی کیا: عزیزم این کاری است که در سه سال نوشته شده

    جیرانی: سه سال !

    حاتمی کیا: چهار بار نوشته شده. چهار بار متفاوت. برای اینکه این زبان را پیدا کنم. که پیدا نمی کردم. آخرین بار که خیلی تراژیک تر هست وقتی است که فیلمنامه نوشته شد. خودم هم نوشته بودم. بعد رفتیم لوکیشن را دیدیم. همه کارها را شروع کردیم. هفتاد–هشتاد میلیون خرج لوکیشن شد. من یک روز شک کردم. گفتم آقای پیرهادی این فیلمنامه هنوز در نیامده. من نمی توانم کار کنم. گفت: چه کار کنیم؟ گفتم: اگر اجازه بدهید من می خواهم خداحافظی کنم و بروم یک گوشه ای خواهش هم می کنم نه تماس بگیر نه با ما هماهنگ کن، هیچی! و هیچ قولی نمی دهم که بعد از این سفر چه اتفاقی بیفتد. ممکن هست بگویم نمی سازم. ممکن هم هست بگویم می سازم. و این بیچاره لوکیشن را همینجوری نگه داشت. حتی عوامل طراحی را متوقف کرد. رفتم 33 روز نشستم یک گوشه ای خارج از تهران و همه راه ها را به خودم بستم. من بودم و همسرم که پیشم می آمد. او هم به ما سر می زد. شروع کردم به نوشتن. این آن چیزی بود که دلم می خواست.

    جیرانی: این نسخه آخری که بود که درآمد؟

    حاتمی کیا: این نسخه ای بود که آمد سر صحنه.

    جیرانی: پس این سناریو حاصل سه سال کار هست.

    حاتمی کیا: سه سال کار. البته وسط هایش فیلمنامه های دیگر را کار می کردم. چون کار به مرحله اجرا که نمی رسید. اما این فیلمنامه به عنوان فیلمنامه ای که می خواستم بسازم سه سال وقت برد. تحقیقات مفصل درباره مراکزی که این کارها را می کنند. درباره موسسات ازدواج. گذشت و گذشت و گذشت تا این وقایع جدید و شرایط جدید و این حرفها یکهو دیدم اینها با هم لینک شدند. خیلی خوب دارند با هم ترکیب می شوند. تازه جای خودم را پیدا کردم.

    جیرانی: خیلی فیلمنامه سختی هست. یعنی فیلمنامه ای هست که ظرفیت این را دارد که قصه نداشته باشد. یعنی تو می در 24 ساعت فقط لحظه بسازی. اما الآن هم قصه هست هم لحظه. و این نکات ظریفی هست که در کارهای این شکلی خیلی کم دیده می شود. قهرمان اصلی ات مکان هست یا شخصیت جمع داخل مکان.

    حاتمی کیا: در واقع آن ماجرایی که دارد پیش می آید. و همه دارند کمک می کنند به آن اتفاق . البته مکان برای من اصل اول هست. اما اوایل فکر می کردم قهرمان من بانو هست. همین هم من را مدام گیج می کرد و هر چه پیش می رفتم ..

    جیرانی: قصه در نمی آمد

    حاتمی کیا: در نمی آمد و می دیدم بانو مسئله من نیست. وقتی مونتاژ شروع شد، من دیدم که فیلم سمت بانو نمی رود. قهرمان من ماجرایی است که در چنین مکانی دارد رخ می دهد. این بیشتر برای من مسئله است. افراد دارند کمک می کنند. اما خیلی bold و واضح نیستند. یک جایی دیگر تصمیم گرفتیم اسم فیلم را عوض کنیم.

    جیرانی: اصلا گزارش یک جشن بهتر از بانوی شهر ما هست. چون الآن فیلم، فیلم بانو نیست.

    حاتمی کیا: نه فیلم بانو نیست

    جیرانی: یک مکان و یک جشن هست دیگر

    حاتمی کیا: احسنت!

    جیرانی: بانو یک خورده کلی حرف می زند. گاهی حرف هایش شعاری هست. از دادن جوابهای صریح و روشن طفره می رود.، در مقابل حرکت تند لادن موضع می گیرد. و در وسط داستان پلمپ می شود و در آن اتاق زندانی می شود. و فاصله می افتد. وقتی هم به جمع می پیوندد یک خورده جمع باهاش رابطه ندارد. قصد انتقاد از یک حرکت های جمعی و آدم هایی که در راس این حرکت ها ی جمعی قرار می گیرند داری؟ در جهان سوم.

    حاتمی کیا(با خنده) : چرا که نه!

    جیرانی: در آمده و خیلی خوب هم درآمده. یعنی این نگاهت بوده واقعاا؟

    حاتمی کیا: ببینید! من شخصیتی را دوست ندارم خلق کنم که خودم بعدا ویرانش کنم. اصلا به این سمت نمی روم. ولی وقتی ما به ازاهای این به ذهنم می زد، و آدمی مثل بانو داشت شکل می گرفت، می دیدم که انگار یک نغمه ناسوری هست در این فضا. یک کار دیگر دارد می کند. و من گزاشتم کارش را خوب انجام بدهد. با تمام قوا سعی می کردم خوب نشانش بدهم. خوب دیده بشود. ولی معلوم بود در این فضا یکجوری همخوانی ندارد با وضع موجود و انگار بقیه هم دیگر نمی توانند زبانش را بفهمند. وقت بازنشستگی اش هست.

    جیرانی: و این درآمده و جوانها ازش جلو می افتند

    حاتمی کیا: چه خوب!

    جیرانی: هر چند به جمع می پیوندد اما آمدنش دیگر کافی نست و این جمع هست که جلو می رود. این لادن هست که جلو می رود (حاتمی کیا صحبت های جیرانی را تایید می کند) و بهروز شعیبی که اسمش را در داستان نمی دانم چی هست.

    حاتمی کیا: کاوه

    جیرانی: بله آن دو تا هستند که جلو می روند. یک شخصیت بسیار دلپذیر و دوست داشتنی افسر یک نیروی انتظامی هست که می آید آنجا. مامور تنزل مقام کرده ی آژانس شیشه ای. خیلی خوب و ملموس درآمده.فقط یک سوال پیش می آورد. این همدلی و همراهی این مامور با جوان ها و بعد نقطه تمردش. در لحظات هست. یکخورده باید بگردیم. کجا باید این نقطه تمرد و همدلی و همراهیش را با جوان ها باید پیدا کنیم؟ از چه لحظه ای باید این را پیدا می کنیم؟

    حاتمی کیا: تصورخودم این بود که یک ماموری هست. این مامور فی نفسه عیبهایش عیب های یک آدم معمولی هست. و مختصاتی که حالا یکجور گذشته هم می تواند داشته باشد.

    جیرانی: خیلی گذشته خوبی هست. پیوند خوبی خورده با آژانس شیشه ای

    حاتمی کیا: سعی می کنم این ها را بگویم. بدون اینکه بخواهم صریحش کنم

    جیرانی: و چه پلان خوبی هست آن جوراب ها.

    حاتمی کیا: بله. در واقع شرایط موجود ما است. یعنی اگر بخواهیم یک جوری ارجاع به خارج از متن بدهیم. این را به ما می دهد. و این آدم ، در آژانس آدم منفی من نبود. آدمی بود دلسوز

    جیرانی: ولی صلابت و اقتدار داشت. اینجا صلابت و اقتدار را ندارد.

    حاتمی کیا: و من کاملا این کنتراست را دوست داشتم.

    جیرانی: و یک کم سر ما خورده است و..

    حاتمی کیا: در آستانه این هست که اصلا از کار اخراج بشود. و در این وضعیت هست. اینها چیزهایی است که من دوست داشتم. روز اول که با آقای کیانیان صحبت می کردیم، با همین مختصات بود که ما این را می خواهیم. اما حقیر به مفهوم ذاتی و شخصیت حقیر شده نمی خواستیم. شرایط دارد این آدم را به سمتی می کشد که دیگر نمی تواند بال بزند و حرکت کند. حتی اصغر رحمتی که آقای نقی زاده بازی می کرد.

    جیرانی: او هم دیگر قهرمان تند آژانس نیست. و همراه و همدل هست

    حاتمی کیا: همراهی می کند ولی آخرش می گوید من روز بازنشستگی ام هست. کاری نکنید که ما گرفتار بشویم. بگزار زندگی مان را بکنیم تمام بشود برود پی کارش. خیلی دیگر جدال ندارد. آن گرمای فیلم آژانس که خودش را با کله می اندازد داخل ماجرا،

    (با خنده) حالا اصلا این فیلم آژانس نیست. من اصلا نمی خواهم با آژانس مقایسه بشود.

    جیرانی: من نمی گویم این آژانس هست. قهرمان های متحول شده و تغییر یافته اند. حاکی از نگاه تغییر یافته یک فیلمساز هست. زمان آدم ها را تغییر می دهد. تو را هم نگاهت را تغییر داده. طبیعی هست

    حاتمی کیا: کاملا

    جیرانی: زیاد وارد جزییات جوان ها نمی شوی. جوان ها نشانه های کمی را دارند. نمی خواهی واردشان بشوی؟

    حاتمی کیا: من همیشه گفتم. درک این جوانها برایم مشکل هست. جز احترام. نمی توانم نزدیک بشوم. می ترسم ازشان. نمی توانم لالوی اینها بایستم. و اگر بایستم نمی فهممشان. وقتی جمع می شوند می فهمم. فرد می شوند نمی فهمم. سعی می کنم با احترم با آنها برخورد کنم. البته همینجوری امتیاز ندهم. یک جایی که احساس کنم باید حرف علیه هشان بزنم می زنم. ولی اینکه درونشان عمیق بشوم را نمی توانم. ازم بر نمی آید. من 50 ساله نمی توانم.

    جیرانی: دور می ایستی

    حاتمی کیا: بله، من با اینها بودم. این بچه هایی که در فیلم بودند. پشت صحنه خیلی عجیبی داشت. من خیلی با آنها همدلی می کردم. سعی می کردم با آنها وقت بگزارم، صحبت کنم و.. می دیدم ارتباطاشان و احساسشان این هست که من را دوست دارند. کارهایم را دوست دارند. سعی می کنند در این کار سهمی داشته باشند. منتها انگار یک لایه ای بین من و آنها هست. که هیچ کاریش نمی توانم بکنم.

    جیرانی: دکوپاژت هم در این فیلم ساده تر شده نسبت به فیلم های دیگرت. حرکت های دوربین نداری. زیاد مثل به رنگ اغوان میزانسن های خیلی خاصی نداری. خیلی ساده تر برخورد کردی

    حاتمی کیا: نمی دانم.خودم هم حس کردم. یک دلیلش شاید این باشد که از نظر سنی دارم به سمتی می روم که خیلی این جنگولک ها اشباعم نمی کند. بعضی وقت ها می بینم یک سری حرکت ها را من می دهم بعد تاثیر می گزارد روی خستگی بازیگر.. خودت می دانی دیگر. ترجیح می دهم آن بازی خوب در بیاید. منتها یک چیز دیگرهم هست. که بی رودربایستی مشکل الآن سینمای ما است. من وقت نداشتم. من در این مکان شصت و سه جلسه فیلمبرداری داشتم. می شنوم بعضی فیلم ها بیست و سه جلسه فیلمبرداری را تمام می کنند. یک تهیه کننده اگر بخواهد با من کار بکند و با آن. خب آن شکلی خیلی به نظرش موجه تر هست. یک سوم من وقت گزاشته و فیلم را ساخته و یک فیلم سینمایی تحویل جامعه سینمایی داده. محدودیت ها زیاد شده.

    جیرانی: اما این محدودیت ها به چشم نمی خورد. سادگی با ساخت این فیلم عجین شده.

    حاتمی کیا: این واقعیتی هست. یعنی این را قبول دارم که خودم یک مقداری آرام شدم. یعنی آدم کارهای کوراساورا را از کارهای اول تا کارهای آخر می بیند. که به شدت ساده شده بود. حس می کنم خیلی اینها من را اشباع نمی کند. جنگولک های دوربینی و بالا برو پایین بیا و کرین های عجیب غریب گزاشتن و.. دیگر حال نمی دهد بهم. یعنی اینجوری شدم.

    جیرانی: اینطوری هم هست یعنی در این فیلم هم جا افتاده، ارتباط هم برقرار می کند. مثل زندگی شده

    حاتمی کیا: چقدر خوب



    حاتمی کیا: وقتی روی این موضوع تحقیق می کردم. به بچه ها یعنی عوامل تولیدی این فیلم می گفتم : ما اگر فیلمی می ساختیم درباره یک سفینه فضایی که ایرانی باشد و در کرات دیگر رفته، ذهن مخاطب ما نسبت به این موضوع کلیشه واضح تری داشت.تا کاری که ما الآن انجام می دهیم. و تجربه ای در ذهن مخاطب وجود ندارد. یعنی فضایی که ما الآن توضیح می دهیم، برای مخاطب ما تازگی دارد. تا حالا این فضا را ندیده . رویش خیلی حرف نزده. زیاد در این مورد نشنیده و فقط چیز های کلی در این مورد شنیده. پس هر آنچه داریم خلق می کنیم، برای اولین بار دارد رخ می دهد.طبعا این احساس که داریم راجع به فضایی حرف می زنیم که تجربه نشده و ذهن تماشاچی باهاش آشنا نبوده برای ما آگاهانه بود.

    جیرانی: ما این فضا را کاملا باور می کنیم. در حالی که ماجرا غیر واقعی هست. و نکته مهمی که توانسته تو را از مسیر فیلمسازی جدا نکند و همچنان قصه بگویی این هست که یک ماجرای واقعی را طوری نوشتی که اول دارد. وسط دارد. ته دارد. و قصه دارد و این خیلی خوب هست. و اصلا مثل اینکه تو از قصه جدا نمی شوی. دوست داری همیشه قصه بگویی.

    حاتمی کیا: راستش را بخواهی جور دیگری بلد نیستم. یعنی اگر بخواهم اراده کنم که یک فیلم ضد قصه بسازم از من بر نمی آید. اصلا من غیر از این بگویم مردم را از دست می دهم. جور دیگری بلد نیستم. اما برای اینکه این قصه دربیاید خیلی مصیبت ها به خودم می دهم.

    جیرانی: خیلی سخت هست قصه دادن به فیلمنامه ای که در 24 ساعت می گزرد.

    حاتمی کیا: عزیزم این کاری است که در سه سال نوشته شده

    جیرانی: سه سال !

    حاتمی کیا: چهار بار نوشته شده. چهار بار متفاوت. برای اینکه این زبان را پیدا کنم. که پیدا نمی کردم. آخرین بار که خیلی تراژیک تر هست وقتی است که فیلمنامه نوشته شد. خودم هم نوشته بودم. بعد رفتیم لوکیشن را دیدیم. همه کارها را شروع کردیم. هفتاد–هشتاد میلیون خرج لوکیشن شد. من یک روز شک کردم. گفتم آقای پیرهادی این فیلمنامه هنوز در نیامده. من نمی توانم کار کنم. گفت: چه کار کنیم؟ گفتم: اگر اجازه بدهید من می خواهم خداحافظی کنم و بروم یک گوشه ای خواهش هم می کنم نه تماس بگیر نه با ما هماهنگ کن، هیچی! و هیچ قولی نمی دهم که بعد از این سفر چه اتفاقی بیفتد. ممکن هست بگویم نمی سازم. ممکن هم هست بگویم می سازم. و این بیچاره لوکیشن را همینجوری نگه داشت. حتی عوامل طراحی را متوقف کرد. رفتم 33 روز نشستم یک گوشه ای خارج از تهران و همه راه ها را به خودم بستم. من بودم و همسرم که پیشم می آمد. او هم به ما سر می زد. شروع کردم به نوشتن. این آن چیزی بود که دلم می خواست.

    جیرانی: این نسخه آخری که بود که درآمد؟

    حاتمی کیا: این نسخه ای بود که آمد سر صحنه.

    جیرانی: پس این سناریو حاصل سه سال کار هست.

    حاتمی کیا: سه سال کار. البته وسط هایش فیلمنامه های دیگر را کار می کردم. چون کار به مرحله اجرا که نمی رسید. اما این فیلمنامه به عنوان فیلمنامه ای که می خواستم بسازم سه سال وقت برد. تحقیقات مفصل درباره مراکزی که این کارها را می کنند. درباره موسسات ازدواج. گذشت و گذشت و گذشت تا این وقایع جدید و شرایط جدید و این حرفها یکهو دیدم اینها با هم لینک شدند. خیلی خوب دارند با هم ترکیب می شوند. تازه جای خودم را پیدا کردم.

    جیرانی: خیلی فیلمنامه سختی هست. یعنی فیلمنامه ای هست که ظرفیت این را دارد که قصه نداشته باشد. یعنی تو می در 24 ساعت فقط لحظه بسازی. اما الآن هم قصه هست هم لحظه. و این نکات ظریفی هست که در کارهای این شکلی خیلی کم دیده می شود. قهرمان اصلی ات مکان هست یا شخصیت جمع داخل مکان.

    حاتمی کیا: در واقع آن ماجرایی که دارد پیش می آید. و همه دارند کمک می کنند به آن اتفاق . البته مکان برای من اصل اول هست. اما اوایل فکر می کردم قهرمان من بانو هست. همین هم من را مدام گیج می کرد و هر چه پیش می رفتم ..

    جیرانی: قصه در نمی آمد

    حاتمی کیا: در نمی آمد و می دیدم بانو مسئله من نیست. وقتی مونتاژ شروع شد، من دیدم که فیلم سمت بانو نمی رود. قهرمان من ماجرایی است که در چنین مکانی دارد رخ می دهد. این بیشتر برای من مسئله است. افراد دارند کمک می کنند. اما خیلی bold و واضح نیستند. یک جایی دیگر تصمیم گرفتیم اسم فیلم را عوض کنیم.

    جیرانی: اصلا گزارش یک جشن بهتر از بانوی شهر ما هست. چون الآن فیلم، فیلم بانو نیست.

    حاتمی کیا: نه فیلم بانو نیست

    جیرانی: یک مکان و یک جشن هست دیگر

    حاتمی کیا: احسنت!

    جیرانی: بانو یک خورده کلی حرف می زند. گاهی حرف هایش شعاری هست. از دادن جوابهای صریح و روشن طفره می رود.، در مقابل حرکت تند لادن موضع می گیرد. و در وسط داستان پلمپ می شود و در آن اتاق زندانی می شود. و فاصله می افتد. وقتی هم به جمع می پیوندد یک خورده جمع باهاش رابطه ندارد. قصد انتقاد از یک حرکت های جمعی و آدم هایی که در راس این حرکت ها ی جمعی قرار می گیرند داری؟ در جهان سوم.

    حاتمی کیا(با خنده) : چرا که نه!

    جیرانی: در آمده و خیلی خوب هم درآمده. یعنی این نگاهت بوده واقعاا؟

    حاتمی کیا: ببینید! من شخصیتی را دوست ندارم خلق کنم که خودم بعدا ویرانش کنم. اصلا به این سمت نمی روم. ولی وقتی ما به ازاهای این به ذهنم می زد، و آدمی مثل بانو داشت شکل می گرفت، می دیدم که انگار یک نغمه ناسوری هست در این فضا. یک کار دیگر دارد می کند. و من گزاشتم کارش را خوب انجام بدهد. با تمام قوا سعی می کردم خوب نشانش بدهم. خوب دیده بشود. ولی معلوم بود در این فضا یکجوری همخوانی ندارد با وضع موجود و انگار بقیه هم دیگر نمی توانند زبانش را بفهمند. وقت بازنشستگی اش هست.

    جیرانی: و این درآمده و جوانها ازش جلو می افتند

    حاتمی کیا: چه خوب!

    جیرانی: هر چند به جمع می پیوندد اما آمدنش دیگر کافی نست و این جمع هست که جلو می رود. این لادن هست که جلو می رود (حاتمی کیا صحبت های جیرانی را تایید می کند) و بهروز شعیبی که اسمش را در داستان نمی دانم چی هست.

    حاتمی کیا: کاوه

    جیرانی: بله آن دو تا هستند که جلو می روند. یک شخصیت بسیار دلپذیر و دوست داشتنی افسر یک نیروی انتظامی هست که می آید آنجا. مامور تنزل مقام کرده ی آژانس شیشه ای. خیلی خوب و ملموس درآمده.فقط یک سوال پیش می آورد. این همدلی و همراهی این مامور با جوان ها و بعد نقطه تمردش. در لحظات هست. یکخورده باید بگردیم. کجا باید این نقطه تمرد و همدلی و همراهیش را با جوان ها باید پیدا کنیم؟ از چه لحظه ای باید این را پیدا می کنیم؟

    حاتمی کیا: تصورخودم این بود که یک ماموری هست. این مامور فی نفسه عیبهایش عیب های یک آدم معمولی هست. و مختصاتی که حالا یکجور گذشته هم می تواند داشته باشد.

    جیرانی: خیلی گذشته خوبی هست. پیوند خوبی خورده با آژانس شیشه ای

    حاتمی کیا: سعی می کنم این ها را بگویم. بدون اینکه بخواهم صریحش کنم

    جیرانی: و چه پلان خوبی هست آن جوراب ها.

    حاتمی کیا: بله. در واقع شرایط موجود ما است. یعنی اگر بخواهیم یک جوری ارجاع به خارج از متن بدهیم. این را به ما می دهد. و این آدم ، در آژانس آدم منفی من نبود. آدمی بود دلسوز

    جیرانی: ولی صلابت و اقتدار داشت. اینجا صلابت و اقتدار را ندارد.

    حاتمی کیا: و من کاملا این کنتراست را دوست داشتم.

    جیرانی: و یک کم سر ما خورده است و..

    حاتمی کیا: در آستانه این هست که اصلا از کار اخراج بشود. و در این وضعیت هست. اینها چیزهایی است که من دوست داشتم. روز اول که با آقای کیانیان صحبت می کردیم، با همین مختصات بود که ما این را می خواهیم. اما حقیر به مفهوم ذاتی و شخصیت حقیر شده نمی خواستیم. شرایط دارد این آدم را به سمتی می کشد که دیگر نمی تواند بال بزند و حرکت کند. حتی اصغر رحمتی که آقای نقی زاده بازی می کرد.

    جیرانی: او هم دیگر قهرمان تند آژانس نیست. و همراه و همدل هست

    حاتمی کیا: همراهی می کند ولی آخرش می گوید من روز بازنشستگی ام هست. کاری نکنید که ما گرفتار بشویم. بگزار زندگی مان را بکنیم تمام بشود برود پی کارش. خیلی دیگر جدال ندارد. آن گرمای فیلم آژانس که خودش را با کله می اندازد داخل ماجرا،

    (با خنده) حالا اصلا این فیلم آژانس نیست. من اصلا نمی خواهم با آژانس مقایسه بشود.

    جیرانی: من نمی گویم این آژانس هست. قهرمان های متحول شده و تغییر یافته اند. حاکی از نگاه تغییر یافته یک فیلمساز هست. زمان آدم ها را تغییر می دهد. تو را هم نگاهت را تغییر داده. طبیعی هست

    حاتمی کیا: کاملا

    جیرانی: زیاد وارد جزییات جوان ها نمی شوی. جوان ها نشانه های کمی را دارند. نمی خواهی واردشان بشوی؟

    حاتمی کیا: من همیشه گفتم. درک این جوانها برایم مشکل هست. جز احترام. نمی توانم نزدیک بشوم. می ترسم ازشان. نمی توانم لالوی اینها بایستم. و اگر بایستم نمی فهممشان. وقتی جمع می شوند می فهمم. فرد می شوند نمی فهمم. سعی می کنم با احترم با آنها برخورد کنم. البته همینجوری امتیاز ندهم. یک جایی که احساس کنم باید حرف علیه هشان بزنم می زنم. ولی اینکه درونشان عمیق بشوم را نمی توانم. ازم بر نمی آید. من 50 ساله نمی توانم.

    جیرانی: دور می ایستی

    حاتمی کیا: بله، من با اینها بودم. این بچه هایی که در فیلم بودند. پشت صحنه خیلی عجیبی داشت. من خیلی با آنها همدلی می کردم. سعی می کردم با آنها وقت بگزارم، صحبت کنم و.. می دیدم ارتباطاشان و احساسشان این هست که من را دوست دارند. کارهایم را دوست دارند. سعی می کنند در این کار سهمی داشته باشند. منتها انگار یک لایه ای بین من و آنها هست. که هیچ کاریش نمی توانم بکنم.

    جیرانی: دکوپاژت هم در این فیلم ساده تر شده نسبت به فیلم های دیگرت. حرکت های دوربین نداری. زیاد مثل به رنگ اغوان میزانسن های خیلی خاصی نداری. خیلی ساده تر برخورد کردی

    حاتمی کیا: نمی دانم.خودم هم حس کردم. یک دلیلش شاید این باشد که از نظر سنی دارم به سمتی می روم که خیلی این جنگولک ها اشباعم نمی کند. بعضی وقت ها می بینم یک سری حرکت ها را من می دهم بعد تاثیر می گزارد روی خستگی بازیگر.. خودت می دانی دیگر. ترجیح می دهم آن بازی خوب در بیاید. منتها یک چیز دیگرهم هست. که بی رودربایستی مشکل الآن سینمای ما است. من وقت نداشتم. من در این مکان شصت و سه جلسه فیلمبرداری داشتم. می شنوم بعضی فیلم ها بیست و سه جلسه فیلمبرداری را تمام می کنند. یک تهیه کننده اگر بخواهد با من کار بکند و با آن. خب آن شکلی خیلی به نظرش موجه تر هست. یک سوم من وقت گزاشته و فیلم را ساخته و یک فیلم سینمایی تحویل جامعه سینمایی داده. محدودیت ها زیاد شده.

    جیرانی: اما این محدودیت ها به چشم نمی خورد. سادگی با ساخت این فیلم عجین شده.

    حاتمی کیا: این واقعیتی هست. یعنی این را قبول دارم که خودم یک مقداری آرام شدم. یعنی آدم کارهای کوراساورا را از کارهای اول تا کارهای آخر می بیند. که به شدت ساده شده بود. حس می کنم خیلی اینها من را اشباع نمی کند. جنگولک های دوربینی و بالا برو پایین بیا و کرین های عجیب غریب گزاشتن و.. دیگر حال نمی دهد بهم. یعنی اینجوری شدم.

    جیرانی: اینطوری هم هست یعنی در این فیلم هم جا افتاده، ارتباط هم برقرار می کند. مثل زندگی شده

    حاتمی کیا: چقدر خوب
    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    ابراهيم حاتمي کيا - صفحة 17 Empty رد: ابراهيم حاتمي کيا

    پست من طرف catuyoun الأربعاء أغسطس 24, 2011 8:00 am

    Cool.jpg" alt=""/>

    نقد امیر قادری به گزارش یک جشن برگرفته از سایت کافه سینما



    نه فقط بازگشت ابراهیم حاتمی‌کیا به مسیر درست که پیشرفت درست ذهنی و احساسی این فیلمساز در راه‌اش. این بار نسبت به آژانس شیشه‌ای، حاتمی‌کیا، بیش از همیشه به مردمش نزدیک شده است. مردمی که حدود 10 سال و از زمان موج مرده، منتظر بازگشت فیلمساز محبوب‌شان به مسیر مانده بودند. او که خوب یا بد، درست یا غلط، در تمام این سال‌ها راوی مقطع مهم زندگی اجتماعی مملکتش بود، از دوران جنگ تا سازندگی و اصلاحات و اینها؛ حالا یک بار دیگر، این نقش را در دوران معاصر بازی می‌‌کند و به حافظه جمعی روزگارش باز می‌گردد. پخته‌‌تر از همیشه. تصور و تشخیص حاتمی‌کیا از مفاهیمی چون توده و فردیت و امنیت، هیچ گاه بلوغ این فیلم را نداشته است. نگاه او همسو با نظام سیاسی و واکنش جامعه‌اش پیشرفت کرده است. جایی که ارزش‌های اسطوره‌ای فرد و حیات جمعی اطرافش به آشتی می‌رسند. اتفاقی که در موفق‌ترین اثر کارنامه فیلمسازی‌اش، آژانس شیشه‌ای هم نیفتاده بود. تلقی حاتمی‌کیا از کنار مردم بودن، هیچ وقت به وضوح و درک هنرمندانه فیلم تازه‌اش نبوده است. مشکل اصلی، شخصیت‌های مثبت داستانش هستند که به هیچ وجه جذابیت ور منفی قصه را ندارند. بازیگر و شخصیت‌های محبوبی از آب درنیامده‌اند. فیلم از کمبود قطب مثبت رنج می‌برد و سکانس مربوط به رابطه بانو با مرد زندگی‌اش و بالا رفتن‌‌شان از برج، غریب و باورنکردنی و بی‌فایده است اما عوضش یک درام به دقت نوشته شده را داریم که نقطه عطف‌‌های بجا و به اندازه و به موقعی دارد؛ با یک زمینه چینی درست، برای یکی از موثرترین سکانس‌های به درستی اجرا شده جشنواره امسال، صحنه‌ای که جوان‌ها در برابر لنز دوربین‌های دیجیتال به دل خیابان می‌زنند. هنوز که جشنواره تمام نشده، اما بعید است موسیقی بهتر از کارن همایون‌فر برای گزارش یک جشن داشته باشیم و تسلط حاتمی‌کیا بر پرده بزرگ و روایت داستانی با اوج و فرودهای آشنا را یک بار دیگر می‌بینیم. حاتمی‌کیا بازگشته، در شرایطی که هیچ گاه این قدر به مردمش نزدیک نبوده. این بار او گذشته از حاج کاظم، در کنار مسافران آژانس ایستاده است و درجه‌اش را از مردمش گرفته است.



    نقدی از خبرگزاری فارس



    خبرگزاري فارس: يك منتقد سينما معتقد است كه؛ فيلم سينمايي «گزارش يك جشن» ساخته ابراهيم حاتمي‌كيا در يك نگاه خوشبينانه، فيلم متوسطي از يك كارگردان بزرگ است.

    «حسن شيخ حائري» عضو انجمن منتقدان و نويسندگان سينماي ايران در گفت‌و‌گو با خبرنگار سينمايي فارس در مورد فيلم سينمايي «گزارش يك جشن» ساخته ابراهيم حاتمي‌كيا اظهار داشت: به نظر من فيلم سينمايي «گزارش يك جشن» ابراهيم حاتمي‌كيا در يك نگاه خوشبينانه، فيلم متوسطي از يك كارگردان بزرگ است.
    وي در ادامه تاكيد كرد: به نظر مي‌رسد ابراهيم حاتمي‌كيا بايد با وسواس بيشتري وارد سينماي اجتماعي شود. شكي نيست كه در حضور انبوه فيلم‌هاي متوسط رو به ضعيف در جشنواره‌ امسال، حضور فيلم سينمايي «گزارش يك جشن» بهتر از عدم حضور آن است و توانسته به جشنواره رونق ببخشد اما اين دليل نمي‌شود كه نقاط ضعف اين فيلم را ناديده بگيريم.
    اين منتقد در ادامه به فارس گفت: اينكه خود ابراهيم حاتمي‌كيا هم اذعان دارد كه نمي‌خواسته به پيشينه و سابقه برخي شخصيت‌ها وارد شود، يعني اينكه شخصيت‌پردازي برخي پرسوناژها مشكل دارد و اين مساله از يك سينماگر مؤلف كه در اكثر فيلم‌هاي خود سعي كرده به راحتي قصه خود را تعريف كند، بعيد است.
    وي در ادامه بيان داشت: به زعم بنده، تغيير نام اين فيلم از «بانوي شهر ما» به «گزارش يك جشن»، خود نشان از اين دارد كه محوريت داستان حاتمي‌كيا، مشكوك است و وقتي محور يك داستان مشكوك باشد، علي‌القاعده انتظاري از آن داستان نمي‌‌رود، به ويژه داستاني كه به زعم خود حاتمي‌كيا، تصوير دقيقي از بنگاه‌هاي ازدواج و نگاه واقعي به آن وجود ندارد.
    عضو انجمن منتقدان و نويسندگان سينمايي ايران در ادامه اظهار داشت: به قول داريوش ارجمند، هنرمندان جاسوسان خدا در روي زمين هستند و ترديدي نيست كه حاتمي‌كيا يكي از بهترين اين جاسوس‌ها بوده است، اما روند فيلمسازي او در سال‌هاي اخير نشان مي‌دهد كه فيلم‌هاي او صلابت آثار گذشته‌اش را ندارند و اگر اين روند نزولي ادامه داشته باشد، سينماي ايران از تداوم فعاليت رو به رشد يكي از شاخص‌ترين سينماگران مؤلف خود محروم خواهد شد و اين مساله به صلاح هيچ ‌كس نيست.
    وي گفت: شاخص‌ترين بازي اين فيلم، بازي مريلا زارعي است كه پس از مدت‌ها توانسته بازي درخشاني را ارائه دهد.
    شيخ حائري در پايان اين گفت‌و‌گو خاطرنشان كرد: اگر «آژانس شيشه‌اي» و «ارتفاع پست»، مهارت حاتمي‌كيا را در ساخت فيلم‌هايي با لوكيشن محدود نشان مي‌داد، «گزارش يك جشن» او، مهارتش را در فيلمسازي در زمان محدود نشان مي‌دهد و اين مساله از معدود نقاط قوت «گزارش يك جشن» است.




    ابراهيم حاتمي کيا - صفحة 17 Gozareshe-jashn-01
    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    ابراهيم حاتمي کيا - صفحة 17 Empty رد: ابراهيم حاتمي کيا

    پست من طرف catuyoun الخميس سبتمبر 15, 2011 3:06 am

    ابراهیم حاتمی کیا: توقیف فیلم "گزارش یک جشن"

    ابراهیم حاتمی کیا کارگردانٰ، در گفت و گویی با نشریه توقیف شده "شهروند امروز" با ابراز انتقاد شدید از دستگاههای ممیزی در توقیف فیلم جدیدش "گزارش یک جشن"، گفته است: " یه وقتی با خواهش و همدردی می گفتن کوتاه بیا و کوتاه کن، ولی الان باهات دست میدن، بغلت می کنن و تو گوش ات هم نجوا می کنن که خیالت از این فیلم راحت، برو سراغ کار بعدی، ولی از در که میزنی بیرون، دیگه اعتباری توی کار نیست. بعضی وقتا دلم براشون می سوزه. مگه این میز تاریخ اعتبارش چند وقته. یه روز برای اکران "به رنگ ارغوان" تو شیپورشون دم میدن که ما اومدیم موانع رو برداریم، ولی هنوز پژواک صداشون نخوابیده، بعدی رو معلق کردن. من ایمان دارم این فیلم یه روزی اکران می شه. یه روزی از شبکه های تلویزیون همین مملکت پخش خواهد شد. فقط نمی فهمم این تیزی شمشیر که همیشه رو گردنمونه، چه لذتی برای این آقایون داره. "

    حاتمی کیا که در سال‌های اخیر با مشکل دریافت پروانه نمایش برای آثارش مواجه شده و تازه‌ترین ساخته او "گزارش یک جشن" نیز در شش ماه اخیر درگیر این معضل بوده است. همزمان با تولید خبرهای مختلفی در مورد "گزارش یک جشن" شنیده می‌شد؛ این‌که داستان در یک موسسه همسریابی می‌گذرد و بازیگرانی همانند رضا کیانیان، رویا تیموریان و مریلا زارعی در آن بازی می‌کنند.

    آن‌قدر توجه‌ها به موضوع اولیه منتشر شده از فیلم معطوف بود که کمتر کسی فکر می‌کرد داستان دیگری در پس آن باشد؛ هرچند در خبرهای درگوشی عنوان می‌شد این موسسه فقط بهانه‌ای است برای بیان حرف اصلی فیلمساز.

    حاتمی‌کیا بیش از یک ساعت در "گزارش یک جشن" داستان‌سرایی می‌کند تا کار را به تظاهرات خیابانی شخصیت‌های داستان خود برساند که به بهانه مراسم ازدواج در خیابان راه می‌روند.

    نماهای فیلمبرداری شده با موبایل، شکل متفاوت فیلمبرداری این بخش و سخنان شخصیت‌های داستان در بخش پایانی رنگ ماجرا را عوض کرد و چنین شد که فیلم راه یافته به بخش مسابقه بیست و نهمین دوره جشنواره فیلم فجر برخلاف حضورهای قبلی آثار حاتمی‌کیا در جشنواره چندان با استقبال داوران روبرو نشد.

    کش‌مکش در مورد این فیلم بعد از اعلام آرای داوران جشنواره فجر آغاز شد و با ارائه درخواست صدور مجوز نمایش فیلم و رخ ندادن این اتفاق ابعاد دیگری به خود گرفت.
    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    ابراهيم حاتمي کيا - صفحة 17 Empty رد: ابراهيم حاتمي کيا

    پست من طرف catuyoun الأربعاء سبتمبر 28, 2011 3:57 am

    متن مصاحبه تند حاتمی کیا با شهروند امروز

    ابراهيم حاتمي کيا - صفحة 17 30888222483393090883416

    آخرین فیلم شما«گزارش یک جشن»دو سال بعد از انتخابات آماده شد،حالا هفت ماهی از جشنواره فیلم فجر می گذرد،اما همچنان تکلیف اکران عمومی فیلم شما روشن نیست.مگر چه اتفاقی در ایران افتاده که حاتمی کیا و فیلم اش به حاشیه رانده شده اند؟ اتفاق خاصی در ایران افتاده است؟

    یک سکانس قشنگ در فیلم گوزنهای کیمیایی هست که بهروز وثوقی برای زدن کسی که می دونه زورش بهش نمیرسه ، میاد التماس می کنه که اون بابا اجازه بده که چند تا چک از بهروز بخوره تا دل نامزدش خنک بشه ، و اون بابا هم مردی می کنه و اجازه میده. الان حکایت ما با این آقایون از همین جنسه. یه وقتی با خواهش و همدردی می گفتن کوتاه بیا و کوتاه کن ، ولی الان باهات دست میدن ، بغلت می کنن و تو گوش ات هم نجوا می کنن که خیالت از این فیلم راحت ، برو سراغ کار بعدی ، ولی از در که میزنی بیرون ، دیگه اعتباری توی کار نیست. بعضی وقتا دلم براشون می سوزه. مگه این میز تاریخ اعتبارش چند وقته. یه روز برای اکران "به رنگ ارغوان" تو شیپورشون دم میدن که ما اومدیم موانع رو برداریم ، ولی هنوز پژواک صداشون نخوابیده ، بعدی رو معلق کردن. من ایمان دارم این فیلم یه روزی اکران می شه. یه روزی از شبکه های تلویزیون همین مملکت پخش خواهد شد. فقط نمی فهمم این تیزی شمشیر که همیشه رو گردنمونه ، چه لذتی برای این آقایون داره.



    تا امروز برای اکران این فیلم مذاکراتی هم داشته اید؟

    - عالی ترین مقام سینمایی کشور کیه. آقای شمقدری. خب من غروب بیست و دوم خرداد دفترشون رفتم. شمقدری و من بالای بیست ساله که همدیگر رو می شناسیم و به هم احترام میذاریم. ما حدود همو می فهمیم. می دونم که اون برای اکران" گزارش" تحت فشاره ، ولی ایشون برای دیگران نجابت می کنه ، همه چیزو گردن می گیره. بهش گفتم که من تو این وزارتخونه غریبم. خیرخواه کم دارم.عیبی هم نمی بینم، خدا اونقدر عمر داده که بالاپایین رفتن خیلی ها رو پشت همین میز ببینم.اینم می گذره. بهر حال ایشون صلاح دیدند که زخمه ای به فیلم بیفته. ما هم گفتیم چشم. قبول کردم. دست دادم و اومدم خیابون. تو مسیر خونه به میدون ولیعصر رسیدم. شلوغ بود. یه گوشه وایستادم و از زیر کلاه کاسکتم شروع کردم به تماشای اون غروب غم انگیز.



    -یعنی معاون سینمایی وزارت ارشاد برای اکران «گزارش یک جشن»با شما هم دل هستند؟

    - من توقع همدلی ندارم، ولی احترام متقابل همیشه بوده و هست. برای همین قبل از اکران جشنواره ، ایشون رو دعوت کردم فیلم رو ببینند که اگه مشکلمون قابل حله که حلش کنم و اگه اختلاف بنیادیه دیگه برای جشنواره فکر نکنیم. آمدند و دیدند و چند نکته در موضع یه همکار سینمایی گفتند که اتفاقأ مفید هم بود ، ولی یک فریم نگاه حذفی نداشتند.



    -منظورتان این است که حالا نهادی فراتر از آقای شمقدری و معاونت سینمایی با اکران «گزارش یک جشن»مشکل دارد؟این در حالی است که در مورد اغلب فیلم ها این معاونت سینمایی است که به عنوان عامل بازدارنده عمل می کند،اما انگار شما با مرزها و موانع نامرئی سروکار دارید؟

    - ظاهرأ مشکل پیش آمده برای" گزارش یه جشن " مثل داستان خود فیلم "گزارش یک جشن" شده و به نظر میاد که آینه رو درست گرفتم .



    و شما به این شرایط تن می دهید؟ به نظرتان مانعی نامرئی و فراقانونی برای سینما خطرناک نیست؟

    - این نیروها کشف تازه ای نیست. منتهی شدت و ضعفش بر اساس قد و قواره افرادی که مسئولیت می گیرند تعریف می شه. حکایت ما شبیه بچه هامونه که تازه قد کشیدن. یه وقتی یادمون میره و ازشون انتظاری بزرگتر از سن شون داریم. من فیلمسازم . عضو هیچ کلوپ و حزبی هم نیستم. من با هزار خون دل فیلم می سازم که دردم رو با مخاطب تقسیم کنم. این شوق تو ذات هر هنرمندیه. من دیوانه نیستم که با کلی قرض و وام فیلم بسازم که بره تو سیاهچال. وقتی می خوام فیلم بسازم ، فکر می کنم چیزی که می خوام بگم در اندازه تحمل این دم و دستگاه هست ، ولی وقتی این بساط پیش میاد ، گیج می زنم. مثل مرغ سربریده بال بال می زنم. نمی دانم این حال ما چه لذتی برای تماشا داره. می پرسید چرا به این شرایط تن می دهم. تن ندادن برای من یعنی هر فیلمی نساختن. یعنی بر اساس قواره هایی که می فهمم فیلم بسازم. من سه سال از ساخت آخرین فیلمم که دعوت بود می گذره. حقوق بگیر هیچ دم و تشکیلاتی هم نیستم.نمی دونم تو این دم و دستگاه پر از تعهد ممیزی کسی هست که رصد کنه . اینها حتی جایزه ای که تو جشنواره هزار بار تو بوقش می کنن هم یادشون میره که باید به برنده بدن.



    گاهی وقت ها وقتی فیلمی مجوز اکران در ایران را دریافت نمی کند،کارگردان و تهیه کننده سراغ راههای دیگری می روند،فیلم را آن سوی آب اکران می کنند یا در فضاهای مجازی و از مجرای دیگری عرضه می کنند. چنین تصمیمی ندارید؟

    - نه کار من نیست. از من برنمیاد. یعنی حاضر نیستم به این بازی تن بدم. اون جاها جای من نیست. من اگه قهر هم بکنم ، شاید برم زیرزمین و انباری خونه ، ولی دوست ندارم سر از خونه غریبه دربیارم.



    یعنی ماندن پشت خط ممیزی راهکار بهتری است ؟

    - اینم عادت می شه. مگه "ارغوان" پنج سال حبس نبود. البته من هنوز برای "گزارش" ناامید نیستم.



    اگراین معطل ماندن تداوم داشته باشد ، باز هم فکر می کنید نسبت «ابراهیم حاتمی کیا» با ممیزی با همین میزان صبر همراه است،یعنی تغییر نمی کند؟

    -نمی دونم. بالاخره آدمم. ولی الانی که حرف می زنم ، هنوز امید دارم. برای من دستگاه ممیزی همه نظام نیست. "ارغوان" و "گزارش" هم همه حاتمی کیا نیست. درسته که این گربه بی وفاست ، ولی من پامو از این نقشه اونور نمی ذارم. وقتی این بحث میاد وسط ، دیگه برام خاتمی و احمدی نژاد و رفسنجانی مطرح نیست. یه مفهوم خیلی بزرگتره که اگه اون تَرک برداره ، دیگه عزت نفسی برام نمی مونه که بخوام چیزی بگم. نمی خوام این نسخه رو برای بقیه بپیچم. این نسخه برای خودمه.



    یعنی ترجیح می دهید زمان بگذرد مرزهای ممیزی تغییر کند و با شما برای نمایش این فیلم کنار بیایند.

    - برای من انتخاب فقط این دو راه نیست که مجبور باشم یا صبر کنم و یا برم. نمی دونم چیکار باید بکنم. فقط می فهمم که حاضر هم نیستم به هر قیمتی تن بدم. من به این مُمَیّزان شریف مژده میدم که وقتی این بلا رو سر یه فیلمسازی که نسبت خودش با اثر نزدیکه میارن، عملأ آینده ش دستخوش احوالاتی می شه. وقتی فیلم آماده نمایش رو اجازه نمایش ندن ، یعنی چرخه خلقت شو ناقص کردن. نمی شه بی اعتنا به این جنین ، سقطش کنیم و بریم سراغ بعدی. الان مدتیه که دست و دلم به کار نمیره. اصلأ نمی تونم سمت فیلم "چمران" برم. حالم خرابه. با اینکه خیلی محتاجم که بگم صدا ، دوربین ، حرکت . اینهم از برکات بی توجهی علمای ممیز! گمونم ، بود و نبود ما تا وقتی قیمت داره که توی دیگ اونا بجوشیم.



    اشاره کردید به رابطه حاتمی کیا با سیستم و نظام سیاسی. به نظر می رسد نسبت شما هم با چیزی که "سیستم" تعیبرش می کنید، به مرور تغییر کرده است.در فیلم «روبان قرمز» قهرمان شما آن وسط داد می زند و می گوید:« من از این جا نمی رم،این زمین زمینِ پدرمه،این خونه هم خونهِ منه .» و حالا بعد از گذشت یک دهه در «گزارش یک جشن» در سکانسی مشابه «رضا کیانیان» رو به جوان هایی که توی خیابان آمده اند،می گوید:«از این خراب شده بوی رستگاری نمی آد.»خوب این نسبت تغییر نکرده است؟

    - اینم نکته ایه. تا حالا بهش فکر نکردم، ولی به نظر میاد شما دارین حرفها رو کولاژ می کنید.اون جمله که اینجا زمین پدریمه ، از زبون دختریه که می خوان به بهانه آلوده بودن زمینش به مین ، اونو از خونه اش بیرون کنن ، ولی تو "گزارش" کیانیان به عنوان مامور انتظامی اشاره به کارخونه ای داره که تبدیل به موسسه ازدواج شده . نمی دونم درسته اینا رو کنار هم بذاریم و نتیجه بگیریم. البته من انکار نمی کنم که به نسبت سن و سال و تجربه و هزار چیز دیگه ای که نمی دونم و نمی فهمم ، در حال تغییر و تحولم. من غیر از قبله ای که می دونم سمتش کعبه است و بوی تربتی که بوی کربلا یادم می افته ، به خیلی چیزا شناور شدم. اشکالی هم نمی بینم.



    پیش تر گفتید که نسبت شما با نظام مستقر متفاوت است با نسبت کارگردانی که فیلم اش را در صورت توقیف آن سوی آب اکران می کند،می توانید تعریفی از مشخصه هایی این تفاوت و «خودی بودن» خودتان بدهید؟

    -یه وقتی خودی و غیر خودی از جبهه شروع می شد. یه عده اینطرف خط بودند که شجره شون ایرونی بود بهشون می گفتند خودی ، یه عده وارد سرزمین مون شده بودند که بهش می گفتن دشمن. اینی که می گم مال وقتیه که عراق رسیده بود به چند کیلومتری اهواز . حالا بالای سی سال می گذره و زاویه تعریف روز بروز تنگ تر شده. حالا دیگه رسیده به خونه هامون.



    یعنی «خودی بودن»این روزها بار معنایی بدی برای شما دارد؟

    -این تنها چاقویی که ثابت کرده دسته خودشم می تونه ببره.



    شما می گویید زبان سینمای شما زبان رسمی نظام نیست و حالا اصرار دارید از لفظ «خودی»هم فاصله بگیرید. اما از سوی دیگر می گویید در مقابل توقیف فیلم هایتان باز هم پشت مرز ممیزی می مانید یا دنبال گفت وگو می گردید،تفاوت شما با کارگردانی که راه سومی را در پیش می گیرد،کجاست؟به هر حال ماجرای «موج مرده»،«به رنگ ارغوان»و حالا هم «گزارش یک جشن»...این نزدیک بودن و ماندن در چارچوب ها چه تفاوتی برای شما به ارمغان آورده است؟

    سال ۶۸ با یه هیئت سینمایی رفتیم جشنواره "پزارو" ی ایتالیا. همسفرام عیاری و گلمکانی و ابراهیمی فر و پرتویی و شجاع نوری و خیلی های دیگه بودند. خب هر کدوم یه فیلمی زیربغل زده بودیم. منم فیلم "دیده بان " رو داشتم.طبیعی بود که شکل سوالها از جنس فیلمهامون بود.سوالهایی که از من می شد در باره شهید و بسیج و جنگ و امام حسین و ... بود. همونجا فهمیدم که من حمّال امانتی ام که با بقیه همکارام فرق می کنه. من یه وقتی شهره بودم به کسی که از جبهه وارد سینما شده ، و واقعأ هم همینطوره. اون وقتا برنامه ریزی این بود که شهید بشیم. منتهی چون طبع ام با تفنگ جور نبود دوربین دست گرفتم و نوبت به ما نرسید. من جوونیم آموخته جایی که وقتی هزاردویست کیلومترش با عراق درگیر شد ، نگفت این ربطی به من بچه پامنار نداره و ارتش باید بجنگه. نگفت این بازی قدرتهای بزرگه که می خوان زرادخونه هامون خالی بشه. نگفت این جنگ سر نفت خامه ، چرا ما بسوزیم. خب من بچه فیلمسازِ آماتور رفتم جنوب ، اون یکی همشهریِ فیلمسازم رفت شمال. فرقمون چیزی حدود صدوهشتاد درجه است. هنوزم فکر می کنم این نسبت برقراره. شاید اون وقتا از دستشون آتیشی بودم ، ولی الان فکر می کنم نه این رفتن فضیلته و نه اون موندن. هر کی نون دلشو خورده. حالا چی شده که منی که قرار بود جونمو برای حفظ نظام بدم ، حالا بخاطر اکران کردن و نکردن فیلمم استعفاء بدم. اصلأ مگه می شه استعفاء داد. فیلمهایی که تو این مدت ساختم ، همه اش سفر به قله هایی بوده که بهش معتقدم. وقتی "کرخه تا راین" رو می ساختم، سعیدی را خلق کردم که سرسفره خواهر پناهنده اش می شینه و حاضر نیست بین اون و شوهر آلمانیش اختلاف بندازه. از کرخه تاراین محصول ۷۲ برسین به "گزارش یه جشن"سال ۸۹ . همیشه نگاهم اصلاح بوده و نه نیش و کنایه و یا رامشگری برای موکت قرمز جشنواره های اونور آب. من روی صحبتم با مردم بوده و هنوزم هست. برای گفتن این حرفها همیشه لب تیغ راه رفتم و هزینه دادم. دیگه این روزها ته جیبم فقط یه چیز مونده ، اونم آبرومه که خدا نکنه تو این امتحان رفوزه بشم.



    به هر حال یک ساختار قدرتی وجود دارد و به نظرش این حاتمی کیا نیست که تعیین می کند رابطه و مرزبندی اش با ساختار کجاست،بلکه اوست که تعیین می کند این نسبت و مرزبندی کجاست و حاتمی کیا کجا ایستاده است. همان ساختار وقتی «گزارش یک جشن» را می بیند و آدم های فیلم حاتمی کیا را که از یک فضای سربسته به خیابان می آیند و دوربینی که از یک جایی به بعد تبدیل به دوربین موبایل می شود،شاید احساس کند حاتمی کیا تعریف تازه ای از خودش با ساختار قدرت ارائه داده. شاید احساس می کند که حاتمی کیا دیگر خودی نیست و با ساختار قدرت بیگانه شده است. آن موقع، دیگر این حق را برای حاتمی کیا قائل نمی شود که همچنان از موضع درون سیستمی صحبت کند و به این نتیجه می رسد که ملاک میزان حال افراد است؟

    خب این قابل توجه رفقایی باشه که فکر می کنن اگه مثل من کارت سبز داشتن ، نونشون تو روغنه . خدا رو شکر دیگه این روزا برای خیلی شون ثابت شد که جایگاه من ، جای امنی نیست و بهتره به همون جایی که هستن خوش باشن. فکر می کنم مشکل امثال من اینه که ما درس عافیت طلبی رو پاس نکردیم. یعنی اونوقتایی که ما درس می خوندیم این واحد نبود ، اگه بود آقا مرتضا آوینی یادمون می داد. خدا رحمتش کنه ، قهر آقا مرتضا برای ما پر از درسه. اون روزای آخری تو مجله سوره از یه عده ممیزان شریف دلخور بود. به تعبیر من قهر بود. آقا مرتضا این قهر رو برد تو تپه های فَکّه. رفت دنبال گمشده های جنگ. کاش این شهامت رو منم داشتم و تو این برزخ گیر نمی کردم . واله تظاهر نمی کنم .نه اون شهامت رو دارم و نه یه جو عقل حسابگر تا اینطوری آقایان رو از خودم نا امید نکنم. من آموخته همین مسیر برزخ ام. و چقدر هم غربت خیزه. کاریش نمی شه کرد. این روزها از هنر بارکشی می خوان . با اسب مسابقه که نمی شه بارکشی کرد. من نمی تونم برای اوقات فراغت این ملت خسته اونارو بخندونم. واله معتقدم که باید مرحم زخماشون باشم ، ولی خب دکل دیده بانی رو چه کنم. آخه یه چیزایی رو داریم می بینیم. حتم دارم که این ممیزان شریف هم می دونن که اگه روزی ما رو اونطور که دوست دارن سربراه کنن ، ریسمونشون لو میره، اونوقت مجبورن به این مردم جواب بدن که چرا با ما چنین کردند.



    در شرایطی که همه چیز خط کشی شده،می گویند حاتمی کیا هم یا این ور خط قرار دارد یا آن طرف خط. حتی در حوزه های دیگر هم بسیاری اعتقادشان را به راه میانه از دست داده اند. واقعا فکر میکنید همچنان می توانید میانه بمانید؟ به نظرتان مضمون«گزارش یک جشن» حاکی از این نیست که شما هم رفته رفته اعتقادتان را به راه میانه از دست داده اید؟

    - قضاوت شما محترم ، ولی من این جامعه رو صفحه شطرنج نمی بینم که مجبوری یا اینور باشی یا اونور. اصلأ تاکتیک میانه روی هم نمی فهمم چیه. فقط می دونم که چه خوشمون بیاد چه نیاد همه از یه خونواده ایم. شاید بعضی با این صف بندی غالب که یه شمایلی پیدا کرده ، حجت رو تموم بدونن و اعلام برائت کنن ، اما من وظیفه ام این نیست. من سعی می کنم درکشون کنم. راستش دلم می سوزه که توی مسجد شانه به شانه شون به نماز میایستم ، ولی از مسجد که میایم بیرون حکایت یه چیز دیگه اس. مثل "آژانس شیشه ای" شده که حالا مساحت آژانس شده خیابون. توی اون ایام برزخی موتورمو یه گوشه پارک می کردم و برای اینکه شناخته نشم کلاه کاسکت رو از سرم برنمی داشتم و ساکت میایستادم به تماشا. اینها برای من آشنا هستن. واقعیت اینه که اونها برای نسل من آشنان. اصلأ بخشی از سایه های خودمون هستند. اگه سراغ فیلم "گزارش یه جشن" رفتم ، سعی کردم این نگاه رو توضیح بدم.



    و این شخصیت همچنان در وجود شما فعال است؟

    -کاملأ. چون فیلمسازم. همیشه این جنگ درونی رو با اون بخش سایه ام داشتم. شاید یه وقتایی به مقتضای شرایط کم و زیاد می شه، ولی هیچوقت به صلح نرسیدم.یه وقت زندانی ام و یه وقتی زندانبان. البته این تازه گی نداره. تاریخ پر از این جابجایی هاست. این سرنوشت همه آرمانخواهان عالمه و واقعأ چقدر جذبه سینمایی داره . چقدر ادبیاته. چقدر هنره. اینهمه نقطه اوج و شکوه توی کدوم اثر هنری این دوران می بینیم. اینجاست که می گم چه ظلمی به آینده کردند. اون ممیزان شریف کاش می فهمیدن دارن چه خیانتی می کنن .این دفترچه خاطرات باید توی همین مملکت و برای همین مردم ثبت می شد. نه کنار کاخ های جشنواره.

    یعنی فکر می کنید حاتمی کیا در گذر سال ها با ان بخش از شخصیت خودش کم کم به یک جور تعیین تکلیف نرسیده است؟

    - منکه تکلیفم با فیلمهایی که ساختم روشنه. دیکته نوشته شده ای که براحتی قابل شناساییه ، ولی یه ساده انگاری تو این جمله "تعیین تکلیف" شما خوابیده. تعیین تکلیف یعنی چی. مگه این راه خط پایان داره که بشه ادعا کرد.انقلاب مثل آزمایشگاه هسته ایه و فرزندانش مثل اورانیومیه که وقتی فعال شدن، دیگه به این راحتی خاموش شدنی نیستند ، اگر هم خاموش بشن ، با سوخته اش هم نمی شه شوخی کرد. به نظرم اونایی که اعلام برائت قطعی می کنن یا از سر رندی تقیه کردند یا اصلأ از اولش قلابی بودند.



    پس شما همچنان معتقدید دست بگذارید روی التهاب هایی که در جامعه خودتان می بینید و از درون سیستم آنها را نقد کنید؟

    - بحث از اعتقاد و اراده گذشته . تا وقتی این اورانیوم فعاله ، همینه. باور کنین بعضی وقتا حسرت همکارای مینی مالیست وطنی رو می خورم که توی دنیای مجازی شون سیر می کنن. اونا هم اینجا مقربند و هم اونور آب و از همه مهمتر پیش "ممیزان شریف" همه ادوار سیاسی محترمند و بی آزار.



    -اما شاید تاب شنیدن درباره التهابی که دست روی آن گذاشته اید،وجود نداشته باشد.

    - همینطوره. به نظر میاد این تنگنا یه شیب مهندسی شده است، ولی من باورم نمیشه. مگه بلوک شرق جواب داد که اینا دارن دنبالش می کنن. فکر می کنم اینجا بیشتر یه سلیقه حاکمه. یه سلیقه کج.



    یک موقعی «شهید آوینی» برای شما می نویسد که باید بسیجی بمانی و بسیجی فیلم بسازی.از منظر چارچوب های کنونی آیا شما همان کارگردان بسیجی هسستید یا خطوط و تعریف تان تغییر کرده است؟ شما تغییر کرده اید یا ساختارها؟

    - خطوط. چارچوب. من دیگه خسته ام. این حرفها بمونه برای وقتی که حالی داشته باشم

    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    ابراهيم حاتمي کيا - صفحة 17 Empty رد: ابراهيم حاتمي کيا

    پست من طرف catuyoun الأربعاء سبتمبر 28, 2011 3:58 am


    انتقاد تند کیهان از حاتمی کیا: فیلم حاتمی کیا در حمایت از فتنه 88 است

    خلاصه مطلب : کیهان نوشت: معاونت سينمايي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي براي تاييد و اعطاي مجوز نمايش به فيلمي ضد منافع ملي تحت فشار قرار دارد.

    کیهان نوشت: معاونت سينمايي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي براي تاييد و اعطاي مجوز نمايش به فيلمي ضد منافع ملي تحت فشار قرار دارد.



    به گزارش پارس توریسم، شنيده هاي خبرنگار كيهان حاكي است، متاسفانه يكي از فيلمسازان خوش سابقه انقلاب، در حين تصوير كردن فيلم نامه مصوب در يك اقدام غيرقانوني، مرتكب تغييرات چشمگيري در بخش هايي از فيلمنامه شده است. اين تغييرات به گونه اي است كه ساخته اين فيلمساز را تبديل به اثري در خدمت جريان فتنه 88 نموده است. اين در حالي است كه وزارت ارشاد با ارائه فهرستي از اصلاحيه ها قصد دارد مشكل نمايش فيلم را حل كند، اما گويا اصرار فيلمساز بر غيرقابل حذف بودن تغييرات غيرقانوني اعمال شده درصدد است كه گزارش جشنش!! همچنان مسئله ساز و غيرقابل نمايش باقي بماند!

    لینک از سایت سینما نگار

    http://www.cinemanegar.com/articleview.php?cat=30&id=2713#.Tn42V8S8Dws.facebook
    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    ابراهيم حاتمي کيا - صفحة 17 Empty رد: ابراهيم حاتمي کيا

    پست من طرف catuyoun الأربعاء سبتمبر 28, 2011 4:00 am

    کافه سینما- امیرعباس صباغ: «قصه همان است که قبلا گفته ام و امروز عمرش به دو دهه رسیده است... » این عصاره گفتگوی امشب حاتمی کیا، در پارک ملت است،

    مردی که به گفته خود به جای فرو رفتن در اعماق اقیانوس، حیات فیلمسازی اش روی موج های متلاطم دریا سپری شد و همواره در جدل بوده تا خودش را حفظ کند و اگر قرار است ممیزی، چیزی را دور بریزد، دور ریختنی ها تنها به پلان های فیلمش ختم شود نه اندیشه و تفکرش. چه حاتمی کیا را دوست داشته باشیم و چه علاقه به آرمان ها و سینمایش نداشته باشیم، بی انصافی ست که منکر این نکته شویم که او در طول مسیر فیلمسازی اش همواره بی آنکه دل در گرو خوش آمد فلان مسئول یا ارگان داشته باشد، آن چه را که درد مردم جامعه اش می دانسته را به تصویر کشیده است؛ و این باعث همان رشد و تفاوتی شده که شهیدی فرد، مجری برنامه، در نیمه ابتدایی گفتگو (که به گفته یکی از بینندگان باهوش برنامه، خود را عمدا به نفهمیدن حرفهای حاتمی کیا می زد) به طرز ناشیانه ای می‌کوشید آن را به «عوض شدن» تعبیر کند.

    =======================================================

    در ادامه مهمترین گفته های حاتمی کیا در برنامه امشب «پارک ملت» را بخوانید:

    فکر می کردم کارم به فیلمبرداری ختم شود، اما مستند سازی قانع ام نکرد و رو به ساخت فیلم داستانی آوردم.

    رفته بودم که بجنگم، نمی دانم چگونه سر از فیلمسازی سردرآوردم. اگر جنگ نبود شاید هرگز فیلمساز نمی شدم.

    سینما برای من یک جور رسالت و وظیفه بود تا باری از دوش آنهایی که می جنگند بردارم.

    مفاهیمی چون «هنر برای هنر» و «سینما برای سینما» مرا به مشقت نمی اندازد.

    چیزی به نام سفارش از بیرون را نمی فهمم، موضوع باید در من ته نشین شود تا فیلمش را بسازم.

    از بعد از «کرخه تا راین» هر فیلمی ساخته ام با این هراس بوده که آیا اکران می شود یا نه؟

    مجبورم بعد از هر فیلمی که می سازم، کلی توضیح دهم که منظورم چه بوده است.

    «دعوت» را بسیار دوست دارم، آن دنیا می توانم سرم را بابت ساختش بالا نگه دارم.

    نسل من باید حرف هایی از جنگ می زد که نشد.

    هر تجربه ای می کنیم جلوی مان را می گیرند، مانع مان می شوند، چون چیز قطعی می خواهند، مگر این موشک ها و تجهیزاتی که هر روز ساخته می شود و با افتخار خبرش را می دهند، قبل اش کلی تست و مقدمات نداشته است؟

    برای ساخت و نمایش تک تک 17 فیلمی که تاکنون ساخته ام، جنگیده ام.

    مسولان فکر می کنند باید مستقیم حرف بزنم، من دنیا و قواعدش را پیچیده می بینم و فکر می کنم باید جای مسیر مستقیم، روی منحنی حرکت کرد.

    در حوزه تبلیغات می فهمم چه می گویم، به همین خاطر نگاه من با کسی که هنوز فکر می کند باید مستقیم حمله کرد، فرق دارد، من دیالوگی با او ندارم.

    سینمای فرمایشی نمونه اش می شود سریال «نابرده رنج» که واقعا متاسفم، یک عقب نشینی عجیب و غریب در حوزه سینمای جنگ، وقتی هیچ حرفی برای گفتن نداریم.

    سینمای جنگ الان در بدترین وضعیت خود است، یک سینمای فرتوت و کهنه.

    سینمای جنگ از همان روزی که گفتند، هر فیلمسازی که می خواهد فیلم جنگی بسازد باید تائید ما را بگیرد، نابود شد.

    وقتی من می شوم بزرگ سینمای جنگ، می فهمم که: هیچ چیز از جنگ نگفتیم، به خدا از این جنگ خیلی حرف می شود حرف زد.

    به من می گویند احوالات تو اشکال پیدا کرده، برای «گزارش یک جشن» سه سال وقت گذاشتم، برای «دیده بان» پنج ماه، به خدا هم آن موقع رو به قبله محمدی بودیم، هم الان.

    آقا اصلا من تغییر کرده‌ام، آیا این حق را دارم یا خیر؟

    اصلا کاری به اون فیلم «گزارش یک جشن» نداشته باش، شهر، امن و امان است. بیخیال..

    سینمای جشنواره ای، سینمای ما را از جان انداخت. بخشی از قدرت فیلمسازی جوان ما به آن سمت کشیده شد و ما این نیروها را از دست دادیم.

    مولفه های سینمای جشنواره ای را می شناسم، اما سینمای من سینمای بومی ست و مردم خودمان بهتر آن را می فهمند.

    ببینید من از فیلم هایم چه بدست آوردم، که متهم ام می کنند، تنها هدف ام از فیلمسازی بیان درد است.

    رقابت میان من، کیارستمی، مهرجویی و ... معنایی ندارد، هر کداممان یک حرف داریم، مدت هاست می خواهم بگویم فیلمهایم در جشنواره داوری نشود، اما گناه فیلمبردار جوانی که کنار من کار می کند چیست؟

    توانایی ساخت دو فیلم در یک سال را دارم، اما برای نوشتن فیلمنامه به دو سه سال زمان نیاز دارم.

    سه سال از زندگی ام را برای ساخت «گزارش یک جشن» گذاشتم، بی آنکه ریالی از کسی یا جایی بگیرم.

    ترسم از روزی ست که نتوانم سرم را مقابل خانواده شهدا بالا بگیرم.

    سی و سه سال از انقلاب گذشته اما هنوز هیچ قانون و اصول ثابتی در حوزه فیلمسازی این نظام تعریف نکرده اند.

    من که روزنامه نیستم که حرفم یک هفته ای عوض شود و عین خیالم نباشد.

    من نمی توانم تکیه کنم به موضوعی که امروز «زنده باد» است، دو سه سالی زمان می برد، شاید آن موقع این «زنده باد» به «مرده باد» تبدیل شده باشد.

    در تمام این سالها همسرم کنارم بوده و سر پا نگه ام داشته است.



    امیرعباس صباغ/کافه سینما


    ابراهيم حاتمي کيا - صفحة 17 Hatamikiya
    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    ابراهيم حاتمي کيا - صفحة 17 Empty رد: ابراهيم حاتمي کيا

    پست من طرف catuyoun الأربعاء سبتمبر 28, 2011 4:01 am

    صوفیا نصرالهی: حاتمي‌كيا و ملاقلي‌پور: مردان روزهاي جنگ

    در اين سال‌ها كم نداشته‌ايم كارگرداناني كه يك يا چند فيلم دفاع مقدس ساخته‌اند. فيلمسازاني كه اصلا دغدغه‌شان هميشه سينماي دفاع مقدس بوده يا لااقل مثل كمال تبريزي آثار شاخص‌شان در حوزه سينماي جنگ بوده اما سينماي دفاع مقدس در همه اين سال‌ها دو چهره شاخص داشته: ابراهيم حاتمي‌كيا و رسول ملاقلي‌پور. با وجود آنكه اولي چند سالي است كه ديگر فيلم جنگي نساخته و دومي هم از دنيا رفته، با اين حال هفته دفاع مقدسي نبوده كه فيلمي از اين دو نفر در آن اكران نشود. اين‌ها نه فقط مشهورترين كه بهترين فيلمسازان جنگ ما هستند. ابراهيم حاتمي‌كيا از سال 1364 و با همان اولين فيلمش «هويت» وارد سينماي دفاع مقدس شد اما جالب اينجاست كه بهترين فيلم‌هاي جنگي‌اش را در دهه 70 و بعد از پايان جنگ ساخت. اولين فيلم ملاقلي‌پور، «نينوا» محصول سال 1362 هم در ژانر جنگي بود. حاتمي‌كيا بعد از پايان جنگ بيشتر روايتگر مشكلات و حاشيه‌هاي آدم‌هاي جنگ در شهر بود. شايد به همين دليل هم محبوب‌ترين فيلمساز دفاع مقدس ماست كه بيشتر مردم با فيلم‌هايش ارتباط برقرار مي‌كنند. ملاقلي‌پور اما در جبهه‌هاي جنگ باقي ماند. او يكي از معدود فيلمسازان ايراني است كه توانسته صحنه‌هاي تيراندازي و موشك‌باران و تانك‌ها را در فيلمش به گونه‌اي باورپذير خلق كند. ملاقلي پور از آن دسته فيلمسازاني است كه تكنسين قابلي به شمار مي‌رود و به نكات فني و جلوه‌هاي ويژه فيلم‌هايش توجه خاصي دارد. درعوض هيچ‌وقت نتوانسته مانند حاتمي‌كيا درامي با شخصيت‌ پردازي قوي خلق كند و به همين دليل هم مخاطبانش محدودتر از حاتمي‌كيا بوده‌اند. به هرحال اين دو نفر با همه ويژگي‌هايشان مهم‌ترين كارگردانان سينماي جنگ ايران بوده‌اند. جاي خالي ملا‌قلي‌پور كه پر نمي‌شود اما حاتمي‌كيا تا هست كاش دوباره درباره آدم‌هايي فيلم بسازد كه خوب مي‌شناسدشان.

    ابراهيم حاتمي کيا - صفحة 17 1207.caffecinema.com
    catuyoun
    catuyoun
    Admin


    تعداد پستها : 1950
    Age : 57
    Registration date : 2008-02-27

    ابراهيم حاتمي کيا - صفحة 17 Empty رد: ابراهيم حاتمي کيا

    پست من طرف catuyoun السبت أكتوبر 06, 2012 5:04 pm

    ۱۳۹۰/۷/۴
    شرمندگی، فریاد، بغض و خشم‌ ابراهیم حاتمی​کیا در تلویزیون
    سینما - ابراهیم حاتمی کیا، در شب تولدش در یکی برنامه زنده تلویزیونی «حرف​های ناگفته» صریحی را مطرح کرد.

    به گزارش خبرآنلاین، ابراهیم حاتمی​کیا یکشنبه شب با حضور در برنامه تلویزیونی پارک ملت مروری گذرا بر تاریخ سینمای جنگ و فضایی داشت که آثارش را در آن خلق کرده​است.

    درادامه بخش​هایی از سخنان ابراهیم حاتمی​کیا را می​آید:

    نام فامیل من حاتمی​کیا نبود و چون در مدرسه بچه​ها فامیل من را که نمدی بود، نمکی صدا می کردند پدرم فامیل​مان را عوض کرد.
    فکر می کردم افق کارم فیلمبرداری است ولی این​گونه نبود و به سوی نوشتن آمدم.
    اولین بار بنا نبود که سلاح دستم باشد.
    وقتی رفتم اسلحه دستم بود؛ دیدم طبعم با اسلحه سازگار نیست؛ مثل بچه​های جهاد. نگاهم نقد منفی نبود و ماشه​ام جور دیگری بود.
    غریبی ما این بود که می​خواستم به خانواده​ام تفهیم کنم کاری که می کنم[فیلمسازی] مقدس و ارزشی است و آنها نمی​پذیرفتند. اگر می​جنگیدم می​پذیرفتند مخصوصا وقتی به سینمای داستانی کشیده شدم.
    اگر جنگ نبود فکر نمی​کردم به سینما می​آمدم. سینما برای من جوری رسالت و وظیفه بود و زحمتی که باید بکشم و من باری را سبک کنم و این دلایل هنوز ادامه دارد. من هنر را برای هنر نمی​دانم.
    دوست دارم وارد حوزه​هایی شوم که تجربه نشده.
    یک بار آقای قرائتی گفت بیا درباره نماز فیلم بساز گفتم حاج آقا ما در حوزه جهادیم!
    چیزی به اسم سفارش از بیرون را نمی​فهمم. عین عسل باید شهد در وجودم بنشیند. بخشی از هنر تجلی نفس است فقط باید گفت که خدا کند عاقبت بخیر شویم!
    سینما خیلی منیت دارد و مرز باتلاقش خیلی سریع است و آدم را سریع می​بلعد ولی آن​هایی که از این باتلاق رد می​شوند تاثیر گذارند.
    آنقدر کارهایم پخش می​شود که شرمنده می​شوم. هر سال فیلم​های ما دارد پخش می​شود. از بس کم هستیم. دهه محرم، هفته جنگ و... همه ما را می​خواهند و دیده می​شویم و گل سر سبدیم. همین که مستقل می​شویم قابل هضم نیست. باید در 365 روز هضم شود.
    در این ایران چیزی به اسم پاتوق ندارم. رفیق​های من بیشتر همکارانم هستند. وقتی که در سپاه بودم سمعی بصری سپاه تهران بودیم.
    همیشه این حس را که ممکن است فیلمم پخش نشود، وجود داشته است.
    هیمشه این بحث هست، این که عزیز این سیستم هستم، می​گفتند به آلمان رفته، بودجه ارزی و.. در صورتی که در خانه​ای که کاروان​سرا بود کار و زندگی می​کردیم. لحظه برگشتن در هواپیما داشتیم سکانس​های پایانی را می​گرفتیم.
    در خاکستر سبز فیلم نامه ای زیر بغل زدم و به کشوری رفتم که هیچ شناختی به آن نداشتم. الان از اینجا تا کرج باید برنامه داشه باشم. نمی​دانم آن موقع چه انرژی و باوری بود!!
    آن موقع به اگر اگرها فکر نمی کردیم.
    اگر آن دنیا بخواهم سرم را بلند کنم فیلم «دعوت» یکی از فیلم​هایی است که به بهانه آن سرم را بالا می​گیرم.
    راست می​گویند که برو فیلم​های جنگی​ات را بساز ولی معلوم نیست که ما درست می​گوییم یا مردم درست می​گویند. عزیزانی به شکل تشویقی و تهدیدی می​گویند.
    دیگر فیلمی که فضای بچه​های جنگ را تعریف کند نداریم. نمی​دانم از کی این انحراف و کج شدن آغاز شد. یک چیزی را مردم می خواهند و یک چیزی را جبهه رفته​ها و یک چیزی را مسئولان می​خواهند.
    من آن موقع می​رفتم پیش فرمانده لشکری که من را می​شناخت. الان باید در لابیرنتی بروم که هر لحظه بخواهند من را زمین می​زنند و به حقارت می​اندازند.
    آزمایش​های ما باید جواب بدهد. تست زدن پول و وسیله می​خواهد.
    مثال می​زنند و می​گویند برو سرباز رایان بساز. تو این را می​گی که من را تحقیر کنی!؟ یک چیزی بگو که بگنجد!
    وقتی موج مرده ساختم یک عده​ای عصبانی شدند. اگر عصبانی شوند بد نیست ولی این​ که مانع شوند بد است.
    برای هر دانه فیلمم جنگیدم تا یک فیلم بسازم.
    آن چیزی که در ذهن مسئولی که به من تفنگ می​دهد و آن چیزی که در ذهن من است خیلی متفاوت است.
    در حوزه تبلیغات من می​فهمم که چکار باید کرد.
    سینمای جنگ فیلم کم دارد. از این گلستان جنگ نگفتیم به والله.
    از همان روزی که مدیریت شد به اینجا رسیده​ایم. چرا در حوزه جنگ اینقدر به جایی می​رسیم که سریال «نابرده رنج» ساخته می​شود.
    عقب نشینی رخ داده. ما گوشه​ای نشسته​ایم و عقب نشینی مثل عقب نشینی فاو رخ داده است.
    سینمای فرتوت قدیمی کهنه است. نسبت مردم با سینمای جنگ و رابطه​شان با فیلم​های جنگی چگونه است؟ فیلم​هایی که درباره متن جنگ است. چند تایی مرحوم ملاقلی پور ساخته و چند تایی درویش و یکی را کمال ساخته. در دهه اخیر چه کسی را بگویم؟!!
    افرادی که الان هستند بیایند بگویند که چه کرده​اند. اگر نتیجه اش فیلم​های تلویزیونی درباره جنگ است که خیلی عقب نشینی است.
    مردم کاملا با سینما قهر کرده​اند.
    به خداوندی خدا! از این جنگ خیلی حرف می​شود بیرون کشید. بیست سال است که دارم می​گویم ولی گوش شنوایی نیست.
    کجا از فرهنگ​هایی که رفتند حرف زدیم. کجا از متوسلیان حرف زدیم؟
    جشنواره​ها سینمای ما را از رمق انداخت. خداوند انشاالله محبت موکت قرمز را از دل ما بیرون کند.
    مدیریت​ها هم برخی اوقات کاری می​کنند که انرژی فیلمسازان جوان به سمتی که آن​ها می​خواهند رفته است.
    یکی از ضربه​های سینمای محتضر ما این است که برخی سینماگران حرف تازه​ای ندارند و می​خواهند به هر نحوی مردم به سینما بیاورند.
    ما نه این طرف [داخل] جایی داریم و نه آن طرف[در جشنواره های خارجی].
    الان در سینما جنگیدن برای بقا داشتن خیلی سخت است. بقا خیلی سخت شده است.
    الان وقتی در دانشگاه​ها خاطره​ای از جنگ می​گویم، می​بینم که چطور دانشجوها سحر می​شوند.
    سه سال برای «گزارش یک جشن» چیزی نگرفته​ام. روزنامه​ای فاش کرده بود که از فارابی پول گرفتم. من که از خودم پول نداشتم.
    به حضرت عباس در برابر خانواده های شهدا حرفی برای گفتن ندارم. چند دقت پیش عزیزی آمد و حرفی مطرح کرد. از بچه​هایی که بزرگ و رشید شده​اند ولی نمی توانم.
    انشالله هیاتی شکل بگیرد که بتوانیم حرف هایی بزنیم. نیاز به آزادی عمل داریم.
    من از روزی می​ترسم که سرم را نتوانم در برابر خانوده​های شهدا بلند کنم.
    این ها رفتند.......[قطع سخنان حاتمی کیا و ادامه جملات با بغض] تنها دغدغه​ام این است که نتوانم سر بلند کنم. نجابت می کنند و فکر می​کنند که همه چیز دست ماست. خانواده شهید یعنی کاکل نظام. الان سهمیه جزو متلک​های این جامعه است. به قول یکی از این​ها همه​اش مال تو فقط بابام را به من بده!
    اگر بگویند حرف روز را بگو دوست دارم از این ها حرف بزنم.
    وقتی می​خواستم آژانس را بسازم دوستانم می​گفتند نساز. یک عزیزی گفت فیلمنامه را بسوزان.
    چاه فریادهایم همسرم است.

      مواضيع مماثلة

      -

      اكنون الجمعة أبريل 26, 2024 12:57 pm ميباشد