حاتمي درخيابان شاهپور تهران , كوچه ارديبهشت , متولد شد ؛ همان محله اي كه رضا خوش نويس هزار دستان در زير سه پايه و داغ به عنوان نشاني محل سكونتش به مستنطق شش انگشتي بروز ميدهد. مادرش خانه دار بود و پدرش سمت مهم صفحه آرا در يك چاپخانه را داشت . دومين فرزند ذكور خانواده اش بود.تابستان با تعطيل شدن درس ومشق نزد پدرش در چاپخانه مي روفت , و درحيرت دقت وظرافت پدر دركار صفحه بندي فرو مي روفت كه چگونه صفحه هارا باكليشه هاي ستاره و گل ودسته و گل وبوته و بلبل تزيين مي كرد؛يعني در حقيقت با شگردهاي محدود اما پيچيده صفحه ها را به هم مي پيوست ويا ازهم جدا ميكرد.حاتمي ميگويداز همان جا ,در محل كار پدر ,در فضاي آغشته به ذرات سرب در لابه لاي((گارسه))و صداي ((ماشين ملخي )) با رمزحروف سربي زير دست پدر كلمه اي مي سازد , و گاهي هم اين كلمه هارا سرهم مي كند , كه مي شود چند جمله اي من درآوردي ؛ يعني نوعي بديهه و بدعت كه ذهن كودكانه او را به خلجان وامي دارد .
به ياد مي آورد كه درجوار همان چاپ خانه كليسايي قرارداشته است كه خادمان آن كارشان تبليغ فرهنگي , يعني نشر مذهب , از روي كتاب مقدس بوده است.در آن كليسا مجله ها و كتابهاي مصور مرغوب و زيبايي ميبيند كه چشم او را با نقاشي هاي مذهبي كلاسيك و معماري كليسايي آشنا مي كند . در همان ايام ,يعني در هجده سالگي , ناگهان به بيماري سختي مبتلا مي شود و او را نزد يكي از بستگان مادرش مي برند,كه پزشكي اصيل و متعين است با نسب و فرهنگي قاجاري.مدتي نزد آن پزشك مي ماند , در خانه اي كه ظاهرا سرمشق آن كاخ گلستان بوده است,تا اين كه مرض در تن نحيف او مهار شود.
حاتمي ميگويد: اقامت در آن خانه و حشرونشر با طايفه اي كه در آن ساكن بوده اند براي اونتايجي در برداشته است كه يكي از آن نتايج آشنايي با زندگي و فرهنگ اشرافي و قاجاري بوده است,و او بيش از هركس جلوه هاي آن زندگي و فرهنگ رو به انقراض را از خواهر كوچك پزشك معالج خودفراميگيرد كه مانند خود او بيمار بوده است
او براي خواهر بيمار پزشك قصه ميگويد , و هرشب حكايتي را نقل مي كند كه مقداري مايه,يا نمك و فلفل,را از ذهن خودش مي سازد و مي پردازد.به اين تر تيب وقتي با تن سلامت به خانه باز ميگردد چنته اي حاوي مقداري تجربةجديد,ملاحظاتي از زندگي آدمهاي متعين و قصه هاي رنگين, با خود داردكه براي آدمي به سن وسال او در آن محلة زاد و بومي بسيار نظر انگيز است. عمويش ابراهيم حاتمي دستي در نواختن تار داشت ودر طول سه ماه , زمينه آشنايي برادر زادة خود را با موسيقي و به خصوص نواختن تار فراهم ميكند . و عموي مسن ترش , كه درهمسايگي آن ها زندگي مي كرده است , به وسيلة يك آپارات هشت ميليمتري در خانه به او و برادرش فيلمهاي كارتون و مستند ورزشي را نشان ميدهد.به موازات آن سينماي كشور(اورانوس سابق,و شهره اسبق),در محلةآن ها , او را باجادوي نور وصدا و عكس متحرك بيش تر آشنا ميسازد, اين آشنايي با پيش پرده خواني و نمايش هاي تك پرده اي و شعبده بازي و عمليات اكرو باتيك , كه در همان سينما اجرا مي شد, همراه است.
شوق نمايش نامه نويسي پاي او را به تماشا خانه هاي لاله زار باز مي كند كه در ساعات روز , قبل از تاريكي هوا , بليت شان ارزانتر بوده است. در آن جا مسحور بازي هنرمندانة جعفر توكل مي شود و آروز ميكند روزي برسد كه توكل در نمايشي به كارگرداني خود او بازي كند. اين ايام مصادف است با رسيدن شبكه برق تهران به محلة شاهپور و پيچيدن طنين صداي راديو در خانة آنها ((شما ديگر از راديو همه چيز را ميشنيديد يا درواقع مي ديديد. چون هرجوري كه مي خواستيد آن حرفهارا تصور مي كرديد.))
حاتمي ميگويد:وقتي نصرت الله محتشم,نويسنده و بازيگر حرفه اي تئاتر,برنامه اي , از جمله يك نمايش نامه راديويي , را اجرا مي كرده است, حساسيت و نيروي تخيل حاتمي را به شدت برمي انگيخته است.
از همان ايام است كه حاتمي تصميم مي گيرد روي مايه هايي از داستان هاي ملي و ايراني كار كند؛بنابراين شروع ميكند به نوشتن,و با كاوش و جديت مي نويسد.موقعي كه در كلاس نهم تحصيل ميكند براي آموختن اصول اولية نمايش نامه نويسي به هنرستان هنرپيشگي تهران(واقع در شاه آباد)مي رود؛اما از بد حادثه چند روز بعد هنرستان هنرپيشگي تعطيل ميشود.پس از آن اعلاني نظر اوراجلب مي كند كه هنرستان آزاد هنرهاي دراماتيك تاسيس شده است. بي درنگ در رشته نمايش نامه نويسي ثبت نام مي كند,و از درس هاي ديگر خود را بي نصيب نمي گذارد.سخت گيري مهدي نامور رييس هنرستان ,نسبت به نمايش نامه هايي كه هنرجويان نوآموزمي نوشتند تا در سالن هنرستان اجرا شود حاتمي را برآن مي دارد كه در فراگيري فنون و شگردهاي نمايش نامه نويسي , به ويژه گفت وگو پردازي , حساسيت و كوشايي از خود نشان مي دهد.اين حساسيت وكوشايي ازچشم مدرسان و مسئولان پوشيده نمي ماند.
موقعي كه در دي ماه 1343 بر پاية آن هنرستان با حمايت وزارت فرهنگ وهنر , در واقع به ابتكار هنرمندان و مسئولان هنرستان , دانشكدة هنرهاي دراماتيك تاسيس مي شود حاتمي جوان به مرز بيست سالگي مي رسد و به خدمت نظام وظفه احضار مي شود.مهدي نامور از حاتمي مي خواهد كه در امتحان ورودي دانشكده شركت كند, و او در پاسخ مي گويد:به سربازي احضار شده است؛اما در مقابل ناباوري حاتمي مهدي نامور مي گويد((تو دست بجنبان,من كمكت مي كنم))به اين ترتيب پايحاتمي به دانشكده .
هنرهاي دراماتيك باز مي شود؛دانشكده اي كه به زعم او فضاي آموزشي مطلوبي داشت,و ميان استادان و دانشجويان آن هماهنگي سازنده اي برقرار بود.نخستين نمايش نامه اش را باعنوان ((ديب))(ديو)نوشت و در ارديبهشت ماه 1344 با حضور كودكان ((مؤسسة آموزي فرهنگ آرزو))در تالار نمايش هنرهاي دراماتيك به مدت سه شب اجرا كند.
حاتمي نمايش نامه ((ديب))(ديو)را براساس متل ها و افسانه هاي مردم تهران مي نويسد,با مفردات قصةايراني ,و ازسبك و سياق قصه هايي كه سجع و قافيه دارند استفاده مي كند.حاتمي پس از نمايشنامه ((ديو)) , نمايش ((خاتون خورشيد باف))يا((دختر نارنج وترنج)) (در هفت پرده) را مي نويسدكه قرارمي شود درمجلة((بامشاد)) چاپ شود؛اما باخواهش او سردبيرازچاپ آن نمايش نامه صرف نظر مي كند.((فكر مي كردم كارم هنوز شكل نگرفته است و موقعي بايد آن ها راچاپ كنم كه كامل باشند.))سپس((چهل گيس))و ((خاتون و شهر آفتاب و مهتاب))و ((قصةحرير و مرد ماهي گير))را مي نويسد, كه اولي را زهراخواجه نوري و دومي و سومي را عباس جوانمرد و گروهش روي صحنه مي آورند,و ازاجراي آنها برنامه تلويزيوني تهيه مي شود.اجراي اين نمايش ها حاتمي را به عنوان يك نمايش نامه نويس صاحب سبك معرفي مي كند.او نقل مي كند:چون نمايش نامه هاي آهنگين و ريتميك مي نوشتم بعضي ها شايع كرده بودند مادر بزرگي دارم كه مسن است و اين نمايش نامه ها را مي نويسد؛اما به دليل كبر سن و امتناع از شهرت اسم خودش را پاي نمايش نامه ها نمي گذارد, بنابراين من آن ها را امضاء مي كنم.چندصباحي اين حرفها در محافل هنري پشت سر حاتمي زده مي شود تا اين كه سال 1345 ظاهرا به منظور رفع سوءتفاهم نمايش مدرني با عنوان ((آدم و حوا))يا ((برج زهر مار))مي نويسد كه تحولي در كار او محسوب ميشود, و همين نمايش موجب آشنايي او با مسئولان تلويزيون مي گرددكه درآن ايام در كار جذب افراد مستعد بودند.
نخستين فبلم نامة كاملي كه ارايه مي كند حماسة عشقي شب جمعه(1346) نام دارد كه هنر شناس با قريحه اي مانند فريدون رهنما آنرا مي پسندد و هژير داريوش آن را به صورت يك فيلم كوتاه در مي آورد. حاتمي حماسةعشقي شب جمعهرا در اندازه و ابعاد يك فيلم نامة سينمايي مي نويسد كه بلا فاصله به پيشنهاد رهنما به فرانسه ترجمه مي شودتا كارگرداني فرانسوي آن را جلوي دوربين ببرد.مترجمي به نام سميعي فيلم نامه را به فرا نسه ترجمه مي كند ؛ ((اما چون تعصب ايراني داشتم ترجيح دادم كه يك ايراني آن را كارگرداني كند))و قرعه به نام هژير داريوش مي افتد.
سال 1348برگشتگاه , يا نقطةعطفي,در تاريخ سينماي ايران است.كيميايي و مهرجويي و تقوايي فيلم هاي قيصر و گاو و آرامش در حضور ديگران را مي سازد و حاتمي در تدارك ساختن حسن كچل است.هدف مشترك اين فيلم سازان دوري جستن از بازار ((فيلم فارسي ))بود.حسن كچل قبل از اين كه به فيلم درآيد نمايش نامة آن توسط داود رشيدي با بازي پرويز فني زاده , اسماعيل داورفر,يدالله شير اندامي , عصمت صفوي و مهين شهابي در فروردين 1348 در تالار بيست و پنج شهريور اجراشده بود. و بدين ترتيب بصورت جدي وارد فعاليتهاي سينمايي شد. و در سال 1375 هنگام ساخت فيلم جهان پهلوان تختي بعلت بيماري دارفاني را وداع گفت.