گفت و گو با ابراهیم حاتمى كیا،كارگردان نسل انقلاب
رستم و سهراب به روایت كارگردان
خیانت نمى كنم
این واژه سینماى ضدجنگ از آن واژه هایى است كه مدت ها نسبت به آن احساس دوگانه اى داشتم. حس مى كردم با پذیرش این كلمه به مفهومى نسبت به بچه هاى جنگ خیانت مى كنم. البته با گذشت جنگ كم كم این مفهوم در ادبیات جنگ این كشور جاى خود را باز كرد، تا جایى كه حتى مردان جنگى نیز از این واژه در روزهاى مناسبتى جنگ استفاده مى كنند. من هم از این قاعده مستثنى نیستم و مى توانم به راحتى بگویم كه بله به نام پدر مى تواند در این گونه جاى بگیرد. البته باید فرصتى یافت و این كلمه را به خوبى ریشه یابى كرد، چرا كه این مفهوم به نسبت فرهنگ و اندیشه هر ملتى مفهوم متفاوت به خود مى گیرد.
در ماندگارترین اسطوره تاریخى ایران زمین، افسانه رستم و سهراب آمده است كه سهراب جوان پیش از آغاز آخرین نبرد از رستم مى خواهد كه هر دو از اسب فرود آیند و رسم جنگ را از زمین براندازند و روزگار را با آیین صلح و مهر آذین كنند، اما پهلوان نامدار كه جنگ را سرشت آسمان مى داند نه تنها اعتنایى به حرف جوان نمى كند بلكه آن را فریبى براى دنیا مى داند و وقتى هیچ استدلال قانع كننده اى براى آغاز جنگ ندارد خود را تنها مامور تكلیف مى داند، تكلیفى كه كردگار برعهده او گذاشته است و چه سود كه نوشدارو بعد از مرگ سهراب جز تلخ تر كردن كام تاریخ به كار دیگرى نمى آید. فیلم جدید ابراهیم حاتمى كیا یك بار دیگر این فرصت را فراهم آورد كه به این افسانه تاریخى نگاهى دوباره بیندازیم و اینكه قصه این پدرهاى پهلوان با آن گرزهاى گرانى كه در دست دارند و به جاى همه تصمیم مى گیرند كى تمام مى شود؟! كه اگر تمام نشود به قول فردوسى پاكزاد هنگامى كه حال و روز رستم مصیبت دیده را توصیف مى كند همیشه باید این مصرع را زمزمه كرد: «كه بر حال ایران بباید گریست».
•شما در جایى، از فیلم «به نام پدر» به عنوان ناجى خود یاد كردید، آیا این ناجى توانست آلام شما را تسكین دهد؟
تا حدى بله، البته الان كه صحبت مى كنم، از آن روزها فاصله گرفته ام، اما هنوز حس شدیداً تیره و خاكسترى آن روزها یا بهتر بگویم آن شب ها، روى سینه ام سنگینى مى كند، من نمى دانم این تجربه را با چه كارى مقایسه كنم. این یك تجربه صرفاً شخصى نیست كه بگویم قصه، داستان و یا طرحى را كشیدم و به دلایلى در انبار خانه ام محبوس ماند. سینما از طرفى با نفس تماشاگر زنده است و از طرف دیگر فیلمساز به عنوان رهبر یك گروه خلاق و هنرمند كه با احساس و عواطفشان زندگى مى كنند روبه رو است. یك سال زحمت ناگهان در عرض یك شب تبدیل به هیچ مى شود. این حس را در زمان تب جشنواره فجر در نظر بگیرید و نه این روزهاى عادى.
به هر حال شبى كه از دفتر وزیر اطلاعات برمى گشتم، به جز خانه ام دفترى داشتم كه فیلم تازه ام «به نام پدر» را آغاز كرده بودم و اگر این دو مامن نبود، آن شب تاریك در خیابان هاى تهران به كدام آدرس مراجعه مى كردم. طرح این خاطره باز همان حس را در من زنده مى كند و این یك واقعیت مسلم است كه فیلم «به نام پدر» فارغ از عرض و طول هنرى خود، در آن شرایط، حكم ناجى برایم داشته است.
•این تمثیل شما آدم را یاد مادرى مى اندازد كه فرزند دلبندش را به شكلى ناگهانى از دست مى دهد و براى تسكین خود تصمیم مى گیرد كه دوباره فرزندى دیگر به دنیا بیاورد. مادرى كه شباهت هاى اولى و غم فقدان اولى را در دومى جست وجو كند. آیا «به نام پدر» از جنس این تمثیل است یعنى مى توان نمادها و نشانه هایى از «به رنگ ارغوان» را در آن یافت. نشانه هایى كه شما دوستش دارید و آرامتان مى كند؟
صراحتاً خیر. فیلم «به رنگ ارغوان» خیلى جلوتر از این حرف ها آ ماده بود. اصلاً یكى از شكوه هاى من به این آقایان این بود كه چرا درست در شب جشنواره احساس مسئولیت كردند. من در آن روزها كاملاً درگیر فیلم «به نام پدر» بودم و اصلاً این دو فیلم در دو ساحت كاملاً متفاوت قرار داشتند. سینماى «به رنگ ارغوان» سینماى تصویر و شهود است و سینماى «به نام پدر» از جنس قصه و كلام. كسانى كه كارهاى قبلى مرا دنبال كرده باشند، این د و روش را در كارهاى من دیده اند. «به رنگ ارغوان» محصول چندین سال محاكات درونى خودم با نظام هاى ارزشى _ به نظر تثبیت شده -است، ولى «به نام پدر» محصول شرایط اخیر است. شرایطى كاملاً از جنس زمان. اینكه در حین ساخت این فیلم در حكم آن مادر عزادار باشم، به طور قطع رشحاتى از آن حال در این كار نفوذ كرده است، تردیدى نیست، اما كلیت كار، هیچ ارتباطى به هم ندارند. از طرف دیگر دوست دارم هر چه زودتر این فیلم از حصار خود خارج شود و این خلاصى برایم اهمیت بسیارى دارد.
چرا مى گویید حصار خود، حصار خود، آدم را به یاد حصار خود خواسته مى اندازد و آن ماجراهاى نامه شما و غیره كه البته در اینجا نمى خواهیم بحث را به آن سو ببریم اما نكته این است كه شما با آن رفتار خود شیوه قربانى كردن به دست خود آفریننده اثر را باب كردید و هیچ تضمینى وجود ندارد كه درباره «به نام پدر» هم و یا هر فیلم دیگرى كه پس از این خواهید ساخت چنین اتفاقى نیفتد. اساساً اگر دوباره از شما بخواهند كه با دستان خودتان فرزند دیگرى را قربانى كنید، چنین كارى خواهید كرد؟ (قول مى دهم بعد از پاسخ به این سئوال به سراغ «به نام پدر» برویم، تقصیر از خود شما است كه در طول این یك سال مصاحبه نكردید.)
من سعى كردم در این مصاحبه، كاملاً ضمیر ناخودآگاه خودم را آزاد و رها بگذارم و باور كنید بعد از گفتن این كلمه به آن فكر مى كنم و اصرارى ندارم كه حذف شود. شما به نكته ظریفى اشاره كردید. حصار خود! شاید تراژدى این كار در همین باشد. ببینید من نسبت به این نظام و شرایط پیش رو، خودم را به عنوان اپوزیسیون نمى بینم. حداقل تا به حال چنین حسى را نداشته ام، مسائلى كه براى فیلم «به رنگ ارغوان» پیش آمد، كاملاً از جنس همین نگاه است. «به رنگ ارغوان» به دلیل شائبه و صرفاً یك تفسیر شائبه وار دچار مشكل مى شود، در حالى كه ماه ها بعد نمایشنامه اى روى صحنه مى رود كه كاملاً به طور مستقیم و صریح به موضوع قتل هاى زنجیره اى اشاره مى كند و مدت ها در پرده مى ماند. شاید همین احساس _ حصار خود خواسته _ صحبت از یك خود جمعى باشد كه من نیز خودم را درون آن دایره مى بینم. اگر فرصت كردید یك بار دیگر به متن نامه كه براى وزیر اطلاعات نوشتم مراجعه كنید. من با همان حس و حالى كه فیلم «به رنگ ارغوان» را نوشتم و ساختم، آن نامه را نوشتم، حتى مى دانم خیلى از دوستان از این نامه مستقیم من رنجیده خاطر شدند، ولى واقعیت این است كه در ساحتى خارج از حوزه هنر دیگر، من به این موضوع اعتقاد دارم كه هر دو ما نسبت به ارزش ها نگاه مشتركى داریم، ولى در شیوه عمل زبان هاى متفاوتى داریم و من همان قدر كه به عنوان یك شهروند ایرانى دوست ندارم، قواى خفیه كشورم چنان ضعیف و زبون شوند كه در نظام دولتى به عنوان یك اپوزیسیون تعریف شود، خودم نیز در تشدید این پروسه قدمى بر نخواهم داشت. آن شب ها گذشت، ولى طعم گس این سوء تفاهم همچنان كامم را به هم ریخته است. شما اگر در یك نگاه لانگ شات به این ماجرا نگاه كنید، چرخه اى به شدت ناقص و درهم ریخته را خواهید دید. آخر این چه نظام دولتى اى است كه فیلمساز داراى پروانه ساخت، در واضح ترین شكل ممكن فیلمش را بسازد و بعداً براى توضیح چرایى ساختش با بالاترین رده امنیتى كشور وارد بحث و مذاكره شود. در این چرخه ناقص جاى وزیر ارشاد و معاونت سینمایى به شدت خالى است. من به شدت از این موضوع دلخور بودم و به همین عزیزان نیز این غصه را با تمام ارادتى كه به آنها داشتم اعلام كردم. ارشاد به عنوان مرجع و مامن براى اهل فرهنگ مطرح است، چرا باید به من فیلمساز _ توجه داشته باشید، درست در شب هاى جشنواره _ خبر دهند كه براى یك مذاكره یا بهتر بگویم یك توضیح ساده سراغ دفتر وزیر اطلاعات بروم. ظاهراً مسئولیت ها جابه جا شده بود. وزیر اطلاعات كه به اعتقادم وزیر در سایه است باید به شكل عیان از من فیلمساز بابت این صبورى تشكر كند، ولى از وزیر ارشاد هیچ خبر و اطلاعى در دست نیست. شما تصور كنید سال ها بعد محققى بخواهد از طریق جراید این موضوع را ردیابى كند، با كمال حیرت جاى خالى وزیر ارشاد و تشكیلات سینمایى را در یك موضوع كاملاً فرهنگى خالى خواهد دید و در عوض یك فیلمساز با بالاترین رده اطلاعاتى در حال مراوده عیان است! این غربت دوگانه هنوز با من است و من اگر به خود این عزیزان این شكوه را نكرده بودم، در اینجا نیز مطرح نمى كردم، ولى براى ثبت در تاریخ فرهنگى این مرز و بوم لازم مى دانم كه بگویم كسى براى فیلمساز كه حكم همان مادر مورد اشاره شما را دارد خرده نگیرد كه چرا تن به این مذاكره داده است. من یك فیلمسازم و نه سیاستمدار.
• مخاطبان شما ناخودآگاه دوست دارند بدل شما را در شخصیت هاى فیلم ها و قهرمانان قصه هایى كه مى سازید، جست وجو كنند. خودتان حدس مى زنید كه در به نام پدر تا چه حد این اتفاق رخ داده است؟
من در یك شكل كلى همیشه گفته ام كه قهرمانان فیلم هایم، آدم هاى آرمانى من هستند و نه آدم هاى حقیقى. طبعاً آنها را در مصاف با شرایطى قرار مى دهم كه آن رفتار آرمانى را از آنها ببینم. البته نمى دانم این واژه آرمان و كاركرد آن در سال ?? چه مفهومى مى تواند داشته باشد، اصلاً نمى دانم این نقطه فرود از آبشار است و یا جارى شدن رودها در سطح دریاست. اجازه دهید فیلم را بعد از نمایش عمومى دنبال كنیم.
•در جایى از فیلم «به نام پدر» قهرمان قصه مى گوید: چرا این جنگ دست از سر من بر نمى دارد؟ اجازه داریم كه این جمله را واگویه اى از بازگشت مجدد شما به سینماى جنگ بدانیم؟
خواهش مى كنم پاسخ پررنگى از من نخواهید. واقعاً این صراحت مد نظرم نبوده است. اگر در كلیت فیلم این جمله جایگاه منطقى و درستى دارد، بپذیریم كه این جمله مربوط به مهندس شفیعى است و نه حاتمى كیا، ولى در احوال كلى، اصلاً قابل انكار نیست.
•به نام پدر را مى توان سرآغاز فصل جدیدى در سینماى شما دانست، فصلى كه در آن قهرمانان جنگ رفته از پختگى خاصى برخوردار شده اند و دیگر براى نشان دادن مظلومیت خود احتیاج به اسلحه ندارند، آیا مى توان این اتفاق را رویكرد شما به سینمایى ضد جنگ دانست؟
این واژه سینماى ضدجنگ از آن واژه هایى است كه مدت ها نسبت به آن احساس دوگانه اى داشتم. حس مى كردم با پذیرش این كلمه به مفهومى نسبت به بچه هاى جنگ خیانت مى كنم. البته با گذشت جنگ كم كم این مفهوم در ادبیات جنگ این كشور جاى خود را باز كرد، تا جایى كه حتى مردان جنگى نیز از این واژه در روزهاى مناسبتى جنگ استفاده مى كنند. من هم از این قاعده مستثنى نیستم و مى توانم به راحتى بگویم كه بله به نام پدر مى تواند در این گونه جاى بگیرد. البته باید فرصتى یافت و این كلمه را به خوبى ریشه یابى كرد، چرا كه این مفهوم به نسبت فرهنگ و اندیشه هر ملتى مفهوم متفاوت به خود مى گیرد.
•به نظر شما چرا مهندس شفیعى با گذشته اش قهر كرده است؟ از دوستان پیشین فاصله مى گیرد، (در نمایى كه وارد بیمارستان مى شود) و دلش نمى خواهد هیچ كدام را دوباره ببیند، پاسخ سربالا به دعوت به همكارى مى دهد و در واقع به نوعى از گذشته اش مى گریزد؟
كم كم سئوال ها سخت مى شود. این واقعیتى است كه نسلى كه به عنوان بسیج خود را درگیر جنگ كرد، افراد موظف به این جنگیدن نبودند، بلكه همخوانى این مبارزه با آرمان ها، آنها را به این سمت سوق داد. همین الان كه درباره این نسل حرف مى زنیم، چیزى حدود ?? سال از پایان جنگش مى گذرد و طبیعى است كه این حد زمان براى سَرَند شدن افرادى كه علاقه به حضور در پیكره نظام دارند و با افرادى كه چنین علاقه اى ندارند، دیگر مشخص شده است. مهندس شفیعى از قماش این افراد است كه دیگر دلیلى براى حضور در پیكره نظام نمى بیند و ترجیح مى دهد به دنبال علایق شخصى خود برود. علایقى كه قبلاً نیز به آن دل بسته بود. حال سیر دراماتیك فیلم، تاكید بر این موضوع دارد كه تبعات جنگ موضوعى نیست كه به راحتى بشود مدتى در آن بود و دوباره از آن دست شست. كسانى كه وارد آن مى شوند باید به فكر آینده آن نیز باشند. «به نام پدر» از گذشته حرف مى زند، ولى با نظر به آینده. تصمیماتى چنین كلان كه كشورى وارد دفاع در ???? كیلومتر شود، چنان وسیع و عمیق است كه تصمیمات به نظر ساده مهندس كه دیگر علاقه اى به حضور ندارد نمى تواند نافى آن دوران باشد. خنثى شدن مین ها، مسیرى است كه باید با حضور همین افراد انجام پذیرد. نمى دانم تا چه حد جملاتم وضوح دارد. كمى طفره مى روم، ولى اجازه دهید با این طفره كمى خودم را از فیلم جدا كنم.
•اما گویى سرنوشت و دست تقدیر به روایت عوامانه آن و نتایج كشته هاى دیروز و حاصل امروز به روایت تخصصى تر آن، گریبان جنگ رفته ها و مین كاشته ها را رها نمى كند، گویى آنها همچنان مجبورند كه به شكلى ناخواسته اگر نگوییم تاوان، درگیر كرده هاى پیشین خود باشند، كرده هایى كه متاسفانه امروز كسى از محسنات آن سخن نمى گوید (كه این هم دلایل خاص خود را دارد) اما تلخى هاى آن گریبانگیر همه شده است.
ما مامور به تكلیفیم و نه نتیجه. این جمله كلیدى، مربوط به امام بود كه مرزى پررنگ میان فوج شیدائیان جنگجو با كسانى كه به كنج خانه ها خزیدند و یا به سرزمین هاى امن آن سوى مرزها مهاجرت كردند، ایجاد كرد. امیدوارم لحن شما از این رنگ و بو برى باشد. نقدى كه من از جنگ سال ها پیش مى زنم از جنس آن مهاجران دیروز و مدعیان امروز نیست. من نه تنها لحظه اى به آن احوال شخصى دوران جنگ شك نكردم، بلكه حسرت آن دوران را مى خورم، اما طرح این پارادوكس را نیز وظیفه جاماندگانى امثال خودم مى دانم. مى دانم كه جمله هاى روشن و قانع كننده اى ندارم و طبیعى است كه شما طبق یك الگوى كهنه آن را با جملاتى چنین تحلیل كنید. واقعیت این است كه بخش اعظمى از این نسل در سكوت فرو رفته است و سینما براى امثال من حكم سر به درون چاه بردن است. فهم این موضوع كه جنگ باید آخرین حربه براى دفاع باشد این روزها بسیار بسیار واضح تر از آن روزها است. جنجال هسته اى دو سال است كه در روى میزهاى مذاكره پیش مى رود و نه در سطح خاك. به هر حال «به نام پدر» از جنس همین مذاكره است. اگر نیاز بود باز دوباره روى همین خاك خواهیم ایستاد، ولى با پشتوانه گذشته و نگاه به آینده اى قابل پیش بینى.
•در همین كلام اول كه گفتید، مى توان دوباره سئوال را مطرح كرد، این تكلیفى كه شما انجام دادید، به وضوح نتایجش گریبان نسل امروز را گرفته، چیزى كه شما خودتان در قصه نشان مى دهید و بسیار ماهرانه آن را طرح كرده اید.
شما وارد مسیرى از بحث شده اید كه خدا كند بتوانم از عهده جوابش برآیم. همین جا اعتراف راحتى كنم كه من نه تحلیلگر هستم و نه سخندان ماهر كه براى هر سئوال جوابى درخور داشته باشم. من به حكمت معتقدم. یادم هست كه شهید آوینى آن اوایل نسبت به سینماى قصه موضع مى گرفت و مى گفت سینماى مستند به مراتب به حقیقت نزدیكتر است تا سینماى قصه. آن هم به خاطر دخالت بشرى در چینش سیر حوادث و نتیجه گیرى باز بشرى آن است كه مى تواند مخاطب درگیر را به نتیجه گیرى خطا بكشاند. البته من با این حرف مخالف بودم و معتقدم كه هنرمند نظر شهودى خود را نسبت به سیر حوادث مى دهد و نه نتیجه صرفاً عقلى. ولى به هرحال در این جا مجبورم به همان صحبت آوینى تكیه كنم. شیعه تاریخى دارد به نام واقعه كربلا. من سئوالم این است كه اگر این سئوال شما را با آن واقعه تحلیل كنیم به چه نتیجه اى مى رسیم. اینكه هر جنگى مصائب خودش را دارد هیچ كس در آن شك نمى كند. اینكه عوارض عمیق بشرى به جاى مى گذارد هیچ كس از آن رد نمى شود. ولى آیا مى شود تاریخ بشر را از جنگ پاك كرد. آیا چنین اتفاقى قابل حصول است؟ من از طرح این بحث به این نكته اشاره مى كنم كه این شكل تناقض نما و پیچیده جنگ _ دفاع _ جهاد _ و یا هر اسمى را برایش متصور هستید، جزء لاینفك این پدیده است و براى من مذهبى كه كائنات را بى حكمت نمى دانم و درجاى جاى قرآن نسبت به جهاد و دفاع از آن صحبت شده است، نگاهى صرفاً اومانیستى ندارم. اینكه امام حسین(ع) نسبت به از دست دادن فرزندش در میدان جنگ مویه مى كند نشان از بشرى بودن اوست و اینكه او مثل همه انسان ها درد دارد و جدایى براى او سخت است، ولى نمى توان او را از عزمى كه داشته است برحذر كرد. «به نام پدر» به دنبال تحلیل كلیت جنگ نیست، ولى مى توان در باب مین گذارى كه همه دنیا متفقاً به این نتیجه رسیده اند كه غیرعادلانه ترین حربه جنگى است، به آن نگریست و یا درباره مویه یك مرد جنگى كه مى باید نسبت به اتفاقاتى كه بعداً رخ مى دهد تا حدى وقوف داشته باشد.
•آن آقازاده جوانى كه در نقش رئیس موسسه خیریه در فیلم حضور دارد شخصیت است یا تیپ؟ شاید آن نقش خیلى بیشتر جاى كار داشت چرا این قدر زود از كنار آن گذشتید؟
كاملاً تیپ است و نه شخصیت. راستش ابتدا دلم مى خواست این موضوع را خیلى باز كنم، ولى احساس كردم من هر قدر هم در باره این جماعت قلمفرسایى كنم باز از جامعه عقب هستم و آنها بیش از این را مى دانند. از طرف دیگر ورود به این بحث به نظر مى آید كه امثال مهندس شفیعى به دنبال گرفتن آن میز و صندلى اى است كه در واقع نبوده، پس بهتر آنكه تا حد یك تیپ به او نزدیك شویم. اگر چه اصرار داشتم به تحقیر این تیپ نرسم و تا حد امكان قصه، به او فرصت گفت وگو را بدهم. این قشر ادبیات پیچیده اى دارد و براى نیل به اهدافش از این ادبیات بهره مى برد كه اگر دقت صورت نگیرد به نظر بسیار موجه نیز مى آیند.
•آیا ترس از توقیف فیلم باعث مصلحت اندیشى شما درباره این تیپ از اجتماع نشد؟
اصلاً. همانطور كه گفتم جامعه بسیار بسیار جلوتر از من در باره این موضوع فكر و عكس العمل نشان داده است و نتیجه آن را در انتخابات ریاست جمهورى به وضوح مى توان دید.
•در جایى از فیلم حبیبه به پدرش مى گوید: چرا هیچ كس پرچم سفید من را نمى بیند و البته پدر هم به علت پریشانى احوال گویى حرف او را نمى شنود، این پدرها كى مى خواهند پرچم را ببینند؟
من مخاطب این جمله را پدر نمى دانم. این جمله نظر به مخاطب كلى دارد. البته الان كه فیلم را مى بینم فكر مى كنم شاید این جمله بیشتر به تامل احتیاج داشت، ولى در مجموع این نگاه عاشقانه دختر نسبت به صلح براى نسل پدر یك نگاه ایده آلیستى است.
• چرا این پدر و دختر زبان هم را نمى فهمند و هر كدام اسب خود را مى رانند؟ گویى این تراژدى فاصله نسل ها نمى خواهد هیچ وقت تمام شود.
بله، به نظر مى آید تا بوده همین بوده است و در افسانه ها و اسطوره هاى ما كه بهترین آن تراژدى رستم و سهراب است به بهترین شكلى تجلى یافته است. البته این بار سهراب، حبیبه است كه نسبت به جنگ و جنگاورى نسل پدر معترض است و او را به شدت زیر سئوال مى برد. به نظر نمى آید فردوسى رستم را به خاطر جنگاورى و دفاع از ایران مورد شماتت قرار داده باشد، اما نسبت به اعتراض و نگاه سهراب نیز بى اعتنا نمى گذرد. از طرف دیگر، من این موقعیت نابرابر دیالوگ بین پدر و دختر را دوست دارم. این همان میزانسنى است كه در زندگى طبیعى داریم. پدر در این شرایط به دخترش به عنوان عزیز خود نگاه مى كند و نه نماینده پرمدعاى یك نسل و طبعاً خیلى وارد مجادله با او نمى شود، در حالى كه او را مستعد به این مجادله مى بینیم كه مقابل رئیس موسسه خود مى ایستد.
•چرا مابقى هم نسلان حبیبه این قدر منفعلند؟ به ویژه میثم كه باید حرف هاى زیادى داشته باشد اما اینگونه نیست؟
فكر مى كنم این نوع مصاحبه ها كه از همان ابتدا قراردادى ناگفته میان فیلمساز با مصاحبه گر ایجاد مى شود بیشتر بحثى مضمونى است و كم كم اشارات چنان خلوص ادبى پیدا مى كند كه گویى من یك بیانیه واضح یا یك الگو و یا اتوپیاى مشخصى را مطرح مى كنم كه باید به تمام اركان ساختارى آن نگاه خردگرایانه داشته باشم. در حالى كه من یك فیلم ساخته ام كه تمام حس و شعور خود را در پس شور و شهود پنهان كرده ام و واقعاً در خیلى لحظه ها نسبت به اتفاقى كه در فیلم افتاده است اشراف عقلى ندارم. اینكه درباره نسل جدید صحبت كنیم یك بحث كاملاً جداگانه مى طلبد و من بارها و بارها از فیلم آژانس شیشه اى تا به اكنون اشاراتى به این نسل داشته ام كه بعضى معتقدند نسبت به این نسل نگاه سخت و خشنى دارم و حتى اشاره كرده اند كه من شناخت درستى از این نسل ندارم، راستش بنده خیلى اصرار به دانایى خودم نسبت به این نسل ندارم، ولى دیگر كتمان كننده نیست كه من صاحب سه فرزند هستم كه دو تاى آنها جوان هستند. حداقل در این اندازه اطلاع و نظر دارم. من ضمن اینكه این بحث را بسته نمى بینم و دلم مى خواهد در فرصتى جداگانه به آن پرداخته شود، براى اتمام این سئوال اشاره مى كنم كه سینما هنر پیچیده اى است كه لزوماً فرمان حركت همیشه در اراده راننده آن نیست و بسیارى مواقع پیش مى آید كه قوانین خاص خودش را به ما تحمیل مى كند و یكى از آنها همین اندازه حضور نسل جدید است كه در به نام پدر موجود است و اصلاً از اسم این فیلم مى شود نوع و جهت فیلمساز را به شخصیت ها دید. من بیش از این نمى توانستم نزدیك شوم و اگر این اندازه نزدیكى این شائبه را ساخته است كه نسل كنونى منفعل است، من به دنبال چنین صراحتى نبودم.
•آخرین نماى فیلم بینش فلسفى زیبایى دارد این كه سایه جنگ از گذشته تا حال هنوز بر سر این كشور است، چنان كه حبیبه از دل خاك شانه سر یا یك سفالینه پیدا نمى كند، نیزه مى یابد و عبور آن جنگنده ها در پایان.
كاملاً. این همان وضعیت تناقض نمایى است كه من علاقه دارم یك جمع بندى سرراست نداشته باشم. ممكن است شما با دیدن رفتار پدر براى پاكسازى و سپس گذر چند جنگنده، نسبت به این رفتار نگاه عبث و پوچى داشته باشید، ولى در پیكره اى كه من به آن اعتقاد دارم، به قول مشهور من باید در پى شترهاى خودم باشم و دل خودم را بیابم و كعبه را به صاحبش بسپارم و بس!
• ، به نظر شما بهتر نیست آن پدر در پایان فیلم به جاى آن كه دوباره لباس رزم بپوشد قدرى به پیام نسل امروز فكر كند و با بشریت و مدنیت كار را پیش ببرد؟
عجیب است كه شما آن لباس مخصوص مین یابى را لباس رزم دیدید. من احساس مى كنم این لباس بى شباهت به لباس محكومین نیست و ما فقط صداى زنجیرها را پاك كرده ایم. به هر حال دلم مى خواهد همانطور كه گفتید این پرچم سفید را من نیز ببینم، ولى چه كنم كه روزنامه مى خوانم. رسانه ها را دنبال مى كنم و تا حدى از وضعیت این گربه خفته و شاید هم نشسته باخبر هستم و كمى بدبین هستم كه همسایگانى این چنین داشتن و حرف هایى آن چنان از زبان بزرگان شنیدن كمى آینده را از شكل پاستوریزه خارج مى كند.
•یك سئوال بى ربط هم در آخر بحث این مسئله است كه مسئله سرمایه گذار تجارى و استفاده زیاد از گوشى سامسونگ كه حرف و حدیث هاى زیادى پشت سر فیلم شما داشت چیست، چرا كه مخاطب دلش نمى خواهد فیلمسازى مانند حاتمى كیا براى سرمایه گذارى در ساختن فیلمش از كالاهاى تبلیغاتى استفاده كند.
بله، فیلم به نام پدر با سرمایه شركت پارس قائم ساخته شده است و واقعیت این است كه من در ابتدا قرار بود این فیلم را براى تلویزیون بسازم و همه مقدمات كار نیز آماده بود، اما به دلایلى كه الان وقت گفتنش نیست ما تصمیم گرفتیم این فیلم را با بخش خصوصى بسازیم. این موبایل بازى درون فیلم از همان ابتدا در تاروپود فیلمنامه موجود بود و اصلاً به ذهن من نرسیده بود كه مى توان از این موقعیت استفاده كرد و این دعوت در واقع از طرف آن شركت مطرح شد و ما از آن استقبال كردیم. من از اینكه یك موسسه و شركت تجارى دست به چنین اقدامى زده است، بسیار تجربه راحت و شیرینى داشتم و از این بابت از آنها تشكر مى كنم، ولى بیایید قدرى با فاصله نسبت به این موضوع نگاه كنیم، آیا نفس این عمل كه حاتمى كیا یك شركت تجارى را ترغیب كرده است كه سرمایه اى براى بیان نظرات فیلمساز ایجاد كند، عمل خوبى است یا بد. بعضى دوستان اشاره كردند كه تعداد موبایل ها و اشاره به آن زیاد است، من صادقانه مى گویم كه شركت مزبور حتى سفارش یك فریم كم و زیاد شدن را به من نداد و طبق قرارداد هیچگونه دخالتى در روند تولید و حتى دیده شدن كالایشان نداشتند، هر فریمى كه دیده است به اراده مستقیم خودم بوده كه احساس كردم فیلم از لحاظ درام به آن احتیاج دارد. به نام پدر فیلم كلوزآپ است و من تمامى اشیا را تا این اندازه بزرگ كرده ام. به هرحال من ترجیح مى دهم خیلى واضح نسبت به حضور یك شركت سرمایه گذار اشاره صریح داشته باشم، این روش شاید بدعت باشد، ولى من این روش را بسیار پاك تر و تمیزتر و شرافتمندانه تر از فیلم هایى مى دانم كه از سفارتخانه دول خارجى پول مى گیرند تا فیلم برایشان بسازند و پز روشنفكرى سردهند. اگر تعهد به نام پدر در نشان دادن چند موبایل است ، تعهد آن همكاران كه از سفارتخانه هاى خارجى پول حمایتى گرفته اند چیست؟
منبع : روزنامه شرق