گفت وگو با پرويز پرستويي
حاتمي كيا براي پدران نسل سوم فيلم نمي سازد
لادن خاقاني
ابراهيم حاتمي كيا ديروز چهل و پنج ساله شد؛ فيلمسازي كه دو دهه پيش با فيلم به لحاظ تكنيكي ضعيف هويت ، به خاطر نگاه متفاوتش از سوي برخي منتقدان جدي گرفته شد. ديده بان نشان داد كه اين اميد بستن بيهوده نبوده است. سينماي دفاع مقدس، صاحب فيلمسازي شده بود خوش قريحه و تيزبين كه توانايي ثبت لحظات معنوي حاكم بر جبهه ها را داشت. مهاجر در نقطه اوج دوره اول فيلمسازي حاتمي كيا؛ هنوز هم دست نيافتني به نظر مي رسد. در اين سال ها، حاتمي كيا در قامت فيلمسازي غريزي آنچه را خود در جبهه ها مشاهده كرده بود در قاب دوربينش ثبت مي كرد. از همان فيلم ها هم مشخص بود كه حاتمي كيا بيشتر دغدغه آدم هاي جنگ را دارد تا خود جنگ. شايد به همين خاطر در فيلم هايش هرگز به چهره دشمن نزديك نشد. در وصل نيكان حاتمي كيا آدم هاي ملموسش را به شهر آورد و ناكامي اش موجب شد تا متهم به نشناختن شهر شود. بعد از وصل نيكان خيلي ها گفتند كه حاتمي كيا شهر را نمي شناسد و بايد به فضاي جبهه بازگردد. هر چند او در فيلم بعدي اش فقط يك سكانس را به جبهه اختصاص داد و اين بار قهرمان تك افتاده اش را به كنار رود راين آلمان برد.
از كرخه تا راين به عنوان اولين رويكرد حاتمي كيا به ملودرام، به شهرت و محبوبيتي كم نظير دست يافت. با اين فيلم، نام حاتمي كيا در ذهن مردم به عنوان فيلمسازي شاخص ثبت شد. از اين فيلم به بعد حاتمي كيا با تسلطي كه بر ابزار يافته بود، از غريزه به سمت خودآگاهي حركت كرد. دوره دوم فيلمسازي حاتمي كيا كه با كرخه آغاز و با خاكستر سبز، برج مينو و بوي پيرهن يوسف تداوم يافت، از كوشش هاي اين سينماگر براي دستيابي به يك بيان مشخص خبر مي داد. در اين فيلم ها ديگر از شفافيت و زلالي ديده بان و مهاجر خبري نيست؛ هم آدم ها پيچيده تر شده اند و هم موقعيت ها.
آژانس شيشه اي به عنوان طليعه دوره سوم فيلمسازي حاتمي كيا، هم از يك جهش تكنيكي قابل توجه خبر مي داد و هم اينكه حرف هاي تازه اي درباره آدم هاي جنگ و جامعه معاصر مي زد. آژانس شيشه اي در كنار كرخه به عنوان موفق ترين فيلم حاتمي كيا در جذب مخاطب؛ يك اتفاق مهم ديگر را هم در خود داشت: تجربه همكاري با پرويز پرستويي. اين تجربه چنان دلچسب بود كه حاتمي كيا در اغلب فيلم هاي بعدي اش آن را ادامه داد. روبان قرمز، موج مرده، سريال خاك سرخ و حالا به نام پدر با حضور پرويز پرستويي ساخته شد كه همگي مضموني مرتبط با دفاع مقدس و آدم هايش داشتند. جالب اينكه حاتمي كيا در دو تجربه خارج از حيطه سينماي جنگش يعني ارتفاع پست و به رنگ ارغوان از پرستويي استفاده نكرد.
دوره سوم فيلمسازي حاتمي كيا با تصوير پرويز پرستويي در اذهان حك شده است. از حاج كاظم آژانس شيشه اي تا سردار راشد موج مرده و حالا ناصر شفيعي به نام پدر. پرستويي در طول يك دهه مسيري را با حاتمي كيا طي كرده كه در آن دستاوردهاي قابل توجهي هم به چشم مي خورد. او مي گويد هرگز براي حاتمي كيا بازي نكرده و همواره با تمام وجودش مقابل دوربين او ايستاده است.
***
* به عنوان بازيگري كه حدود يك دهه با حاتمي كيا همكاري كرده ايد در چند جمله چه توصيفي از او مي كنيد.
- به اعتقاد من حاتمي كيا صادق ترين و شايسته ترين كارگرداني است كه توانسته روح انساني جنگ را از منظر سينماي دفاع مقدس به تماشاگرش بشناساند.
* براي هر بازيگري كه به شكلي ثابت با كارگردان دلخواهش همكاري مي كند آن شخص يك وجه تفاوت كلي در مقايسه با ديگر كارگردان ها دارد و همين وجه تمايز ملاك اولويت او مي شود. به همين خاطر پذيرفتن يك نقش كوتاه فرعي را در فيلم آن كارگردان به نقش اصلي در فيلمي ديگر ترجيح مي دهد. براي شما اين تفاوت از چه عواملي ناشي مي شود؟
- ترجيح مي دهم اين وجه تفاوت را اولويت خطاب نكنم. به اين خاطر كه علاوه بر حاتمي كيا، كمال تبريزي و مجيد مجيدي و محمدرضا هنرمند هم در قابي مشابه قرار مي گيرند و لذت همكاري با هر يك از آنها به خاطر وجوه حرفه اي و نگاه مشتركي است كه حاصل مي شود. شرح وظايف من به عنوان يك بازيگر ايجاب مي كند در قاب دوربين اين دوستان بايستم و ايفاي نقش كنم. اما تفاوت حاتمي كيا با سايرين از نظر من ظريف انديشي آثار اوست. طي 5 - 4 فيلم مشتركي كه با هم در توليدش سهيم بوده ايم نگاهي دقيق تر از نگاه حاتمي كيا پيدا نكرده ام. به بيان واضح تر مي شود گفت: حاتمي كيا مي گردد و موضوعاتي را پيدا مي كند كه تماشاگران را درگير بعد انساني اثر مي كند. يعني آن نقاط پنهان مانده اي را كه آدم هاي جنگ به خودشان اجازه ندادند بروز دهند او بروز مي دهد، وگرنه كمال تبريزي هم براي من نه به عنوان بازيگر، بلكه به عنوان تماشاچي فيلم ليلي با من است در اين قاب قرار مي گيرد. ولي او در قالب طنز اين كار را مي كند.
* بنابراين هم پوشاني درك و دريافت دوطرفه به وجود آورنده لذت همكاري مشترك مي شود، درست است؟
- بله همينطور است. مي توانم از نقل قول هاي خود او كه چندي پيش در گفت وگويي تلويزيوني به اين نكته اشاره داشت مثال بزنم. حاتمي كيا در آن گفت وگو نكته قشنگي گفت مبني بر اينكه، من هر زماني بخواهم در ساخت فيلمي از عقلم استفاده كنم از بازيگر ديگري غير از پرستويي دعوت به كار مي كنم، ولي جايي كه مي خواهم با دلم حرف بزنم و دلم را به تصوير بكشم پرستويي را انتخاب مي كنم. اين اتفاق در من، شيدايي و غلياني را ايجاد مي كند كه از محدوده بازيگري خارج مي شود. به واقع انگار لباس رزم پوشيده ام و عازم جنگ هستم، همان اتفاقي كه در آژانس شيشه اي و به نام پدر رخ داد. اينجا ديگر تكنيك در بين نيست، بحث بازي نكردن است.
* اين نكته اي كه شما به آن اشاره مي كنيد، البته از منظر منتقدان حسن اتفاق تلقي نشد و گفته شد كه به نام پدر تكرار هياهوي فيلم هاي قبلي بود.
- بله، خواندم و شنيدم كه در نقدهايي كه براي به نام پدر نوشته شد گفته شده كه اين كار شبيه فيلم هاي قبلي حاتمي كياست. ولي حرف من تاكيد بر اين نكته است كه با حاتمي كيا به نقطه اي رسيده ام كه در متن كار صحبتي نداريم. به زبان ساده تر چوب لاي چرخ هم نمي گذاريم.
فيلمنامه را روخواني مي كنيم؛ بداهه گويي داريم، اتود زدن ها انجام مي شود، ولي به جايي رسيده ايم كه نوع نگاه هم را تفسير نمي كنيم.
* شما هم مانند غالب تماشاگران سينما، به حتم در اطرافتان نسل سومي هايي را داريد كه از جنگ فقط روايات ديگران و يا تصاوير مستند را ديده اند. به عنوان يكي از بازيگران محوري سينماي دفاع مقدس آيا سينماي حاتمي كيا توانسته با نسل سوم ارتباط برقرار كند؟
- آمار فروش فيلم ها اينجا كاربري دارند. طبق آماري كه اهالي مطبوعات منتشر مي كنند بيشترين طرفداران فيلم هاي حاتمي كيا جوانان هستند نه نسل جنگ. حاتمي كيا صرفاً براي پدران نسل سوم فيلم نمي سازد. يك نمونه واضح به نام پدر است كه اتفاقا حقايق عميقي را بازگو مي كند. اين فيلم مي خواهد بگويد به تعداد هر نفري كه از جنگ برمي گردد دو تا مين خنثي نشده باقي مانده است. يعني مخاطب ما همان كسي است كه بايد به او جواب پس بدهيم. تماشاگران سينماي فعلي برخلاف نگاه عده اي كه اصرار دارند فيلم هايشان به زور ستاره ها و سوپراستارها بيننده داشته باشد به ما جهت مي دهد. به اين نكته هم لازم است اشاره كنم كه من مبلغ حاتمي كيا نيستم ولي بحث بر سر مطرح كردن درد مشترك است و اعتقاد و تفكري كه پشت فيلم نهفته است. اين اعتقاد همان ميكروفوني است كه بايد ببريم مقابل در سينماها و آمار فروش فيلم برتر را با اين ملاك بسنجيم.
* هر كارگرداني در كارنامه حرفه اي اش يك نقطه اوج دارد كه بازتاب دهنده حداكثر ظرفيت هاي نبوغ و خلاقيت اوست. اين حداكثر را شايد بتوان حداعلا و مرز صعود هنري وي دانست. آيا از منظر شما حاتمي كيا پس از دو دهه فعاليت حرفه اي در سينما به اين حداكثر رسيده است؟
- تا جايي كه روياهاي او را مي شناسم به حداكثر فكر نمي كند، اگر چه طي ساخت اين 15 فيلم مسلماً كارهاي متوسطي هم داشته، ولي مسير مشخصي را ترسيم كرده و به اعتقاد من، هم به لحاظ تكنيكي و هم معناشناسي فيلم هايش پوياتر از قبل حركت مي كند.
* اگر بخواهيد چهل و پنجمين تاريخ تولد ابراهيم حاتمي كيا را در يك جمله به او تبريك بگوييد چه خواهيد گفت؟
- اينكه سن حاتمي كيا با شمارش اعداد تقويم تولدش بالا نمي رود، بلكه هر سال اگر يك تولد شناسنامه اي برايش اتفاق مي افتد، يك تولد كاري هم در كنارش حاصل مي شود و من اميدوارم اين زايش هاي فكري ادامه داشته باشد.